چکیدهالف. موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف):نسبت میان هنر و ایدئولوژی همواره کانون توجه مطالعات مارکسیستی هنر بوده است. درک این مسئله که هنر چه جایگاهی در نظام اجتماعی دارد؟ و چه ویژگی و کیفیتی در هنر آن را از موضع فردی هنرمند به روابط پیچیدهی اجتماع میکشاند؟، چالش تمام گفتمانهایی است که حول تولید اجتماعی هنر گرد آمدهاند. زیبایی هنری در تفکر مارکسیسم ارتباط عمیقی با شرایط تولید، بازتولید، مصرف و بازار تولید و مصرف دارد. مقولهی زیبایی را ذهنیت هنرمند و مخاطب تعریف نمیکند، بلکه در چارچوب ایدئولوژی حاکم تعریف میشود. شیوهی تولید و ایدئولوژی مربوط به طبقهی حاکم که شیوهی تولید را در دست دارد، تعیینکنندهی سبکها و سلیقههای هنری در هر دورهای است. این مجموعه روابط میان هنر و ایدئولوژی و اقتصاد در یک کلیت مارکسیستی، نظام اجتماعی نامیده میشود. نظام اجتماعی دربردارندهی مناسبات تولیدی است که مارکس در ماتریالیسم تاریخی آن را به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم کرد. روبنای حقوقی، سیاسی، فرهنگی و ... بر زیربنای عظیم اقتصادی استوار است. بنابراین هر گونه تحول و تکاملی در زیربنا منجر به تکامل و تحول در روبنا خواهد شد. تعیینکنندگی در تفکر مارکس دشواریهای بسیاری برای تفکر مارکسیسم فراهم کرده است. اما به دلیل کثرت و گوناگونی نوشتههای مارکس در طول دوران زندگیاش، گرایشهای متفاوتی در بستر مارکسیسم شکل گرفت که بر اساس نوشتههای او در دورههای مختلف تفکرش، تفاسیر متفاوتی را از اندیشهی مارکس ارائه کردند. مفاهیم و تعاریفی چون هنر به مثابه کالا، ایده ی هنر به مثابه موقعیت، فعالیت اشتراکی هنر، هنر به مثابه ایدئولوژی، زیباییشناسی کردن سیاست، تکثیر و بازتولید مکانیکی هنر، هنر به عنوان فاصلهی انتقادی با ایدئولوژی همگی مفاهیمی هستند که در تعابیر گوناگون منتقدان مارکسیست از هنر تدوین شدهاند. نظریهی هنر و تحلیل هنری در مارکسیسم از تفاسیر بسیار ساده و پیش پا افتادهای چون هنر به عنوان ایدئولوژی تا هنر محمل تناقضات ایدئولوژیک را شامل میشود. تقریباً اکثر این نظریهها در رابطه با ایدئولوژی بیان میشوند. چرا که ایدئولوژی یک مقولهی برناگذشتنی در اندیشهی مارکس بود. وی تفکر خود را در ایدئولوژی آلمانی از تمام ایدئولوژیها و اندیشههای انتزاعی دیگر فلاسفه جدا کرد و علم تاریخ را بنیان نهاد. از این رو در تحلیلهای مارکسیستی، ایدئولوژی موقعیتی محوری دارد. هنر محصولی اجتماعی است، بنابراین جدا از ایدئولوژی نیست. یکی از موثرترین و ارزشمندترین دیدگاهها دربارهی ایدئولوژی، دیدگاه پیر لوئی آلتوسر، فیلسوف مارکسیست فرانسوی است. بر اساس خوانش آلتوسر از مارکس، بر خلاف آنچه مارکس در ایدئولوژی آلمانی میگوید، ایدئولوژی صرفاً مجموعهای از توهمات نیست. بلکه آلتوسر در دو مقالهی مارکسیسم و اومانیسم و ایدئولوژی و دستگاههایایدئولوژیک دولت، ایدئولوژی را نظامی از بازنماییها میداند. این بازنماییها شامل تصاویر، سخنها، روایتها و اسطورههایی است که به مناسبات زیستی و زندگی اجتماعی مردم مربوط میباشند. اما آن چه در ایدئولوژی بازنموده میشود، نظام مناسبات واقعی حاکم بر هستی افراد نیست. بلکه تصویر مناسبات خیالی افراد با آن با مناسبات واقعی زندگی اجتماعی است. به عبارت دیگر ایدئولوژی هم رابطهی واقعی و هم رابطه ی خیالی با جهان است. واقعی از این جهت که مردم از طریق ایدئولوژی رابطهی خود را با مناسبات حاکم بر شرایط وجودی خویش را به طور واقعی و ملموس زندگی میکنند. و خیالی از این جهت که ایدئولوژی مانع از درک کامل این شرایط وجودی و چگونگی ساختهشدن اجتماعی زیست مردم در چارچوب آن میگردد. آلتوسر ایدئولوژی را نظام بازنمایی غلط میداند که نه اندیشههایی است که در مغز مردم وجود دارند، و نه در سطح بالاتر بیان مناسبات مادی واقعی، بلکه شرط لازم برای عمل در چارچوب شکلبندی اجتماعی است. آلتوسر معتقد است که این بازنمایی نادرست از راههای مختلفی چون زبان، ادبیات و هنر و ... انجام میشود و ابزار اصلی جامعهی سرمایهداری برای نگه داشتن روابط نابرابر طبقاتی است. خیالی و واقعی بودن ایدئولوژی، رابطهی دو سویهای است که آلتوسر با بازگشت به آراء فروید دربارهی تحلیل دستگاه روانی، ارائه کرده است. تفکر فروید همه دستگاه روانی انسان را به صورت دو سویه معرفی میکند. مهر و کین، عشق و نفرت، نفی و تایید، خواستن و نخواستن، دوستی و دشمنی و به طور کلی هست و نیست. بنابراین ایدئولوژی از دیدگاه آلتوسر به عنوان مقولهای که ارتباط نظری با تحلیل رویا از دیدگاه فروید دارد، مفهومی دو سویه است. سازنده – مخرّب. از نظر آلتوسر تفکر انتقادی در هنر به دنبال یافتن تناسبات نظم و هارمونی و ذائقهی زیباییشناسی و ذوق و تجربهی زیباییشناسانه نیست، بلکه با تفکر انتقادی نظم و هارمونی را از زاویهی ارتباط با ایدئولوژی تحلیل میکند. نظم و هارمونی هنری، نظم ایدئولوژیک است. هنر از دیدگاه آلتوسر ایدئولوژی نیست- بر خلاف دیدگاه مارکسیسم راست کیش- بلکه درون ایدئولوژی است. از ایدئولوژی فاصله میگیرد و رابطهی انتقادی با آن برقرار میکند. و این رابطه ناخودآگاه است. چرا که هنرها گاه نمیدانند که محمل تضادها و تناقضاتایدئولوژیک هستند. مثال بالزاک و تولستوی از نظر مارکس، و تولستوی از دیدگاه لنین، که آلتوسر به هر دوی آنها در تحلیل هنر و ایدئولوژی اشاره میکند، گویای این امر است. بالزاک برای حفظ ارزش های بورژوایی زمانهی خود دست آثاری پدید آورده است که بیانگر تناقضات و امیال سلطنت طلبانه و شهوت پرستانهی زمانهاش است. مهمترین ویژگی تفکر آلتوسر در رابطه با هنر در این است که او هنر را از دو تعریف مطلق و تعیینکننده رهایی بخشید. از دیدگاه او هر نوع هنری ترکیب پیچیدهای از عوامل مختلف اجتماعی، از هنرمند گرفته تا شرایط اجتماعی، اقتصادی،سیاسی و ... است. بنابراین هنر دیگر نه آن ذهنیت خلاق هنرمند است که بورژوازی به صورت مطلق تعریف کرده است و نه آن نتیجهی جبرگرایانهی "عالی جناب اقتصاد" که مارکسیسم راست کیش در تعیینکنندگی اقتصاد بیان کرده بود.اهمیت پرداختن به فیلسوف پرآوازه ای که شهرت بحث انگیزی دارد و به دلیل بحرانهای روحی و معرفتی همواره از جانب اندیشه و تفکر مورد بی مهری واقع شده است، به واسطه ی دیدگاه او در رابطه با پیچیدگیهای نظام سرمایهداری است. آلتوسر با ارائهی نظریه ایدئولوژی در واقع پیچیدگی و پویای نظام سرمایهداری را به ما گوشزد میکند. از این رو مقالهی آلتوسر تحت عنوان ایدئولوژی و دستگاههای ایدئولوژیک دولت، عملکرد سرکوب افراد توسط ایدئولوژی را به صورت کاملاً آرام و بی صدا توصیف میکند و نشان میدهد که سرمایهداری چه طور این کار را توسط ایدئولوژی انجام میدهد. آلتوسر انقلابی در نظریهی ایدئولوژی به وجود آورد که بعدها در نظریات پساساختارگرایی و ساختارشکنی و نقادیهای فمنیستی تاثیر تعیینکننده به جای گذاشت. وی تمام کار فلسفی خود را مصروف شناساندن مارکس واقعی و علمی از مارکس ساخته و پرداختهی جریانهای ایدئولوژیک و انسانگرا کرد و در رنسانس عظیمی تحت عنوان «بازگشت به مارکس» خوانشی دیگر از آثار وی ارائه کرد. ) مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسشها و فرضیهها: مسائلی که این پایان نامه به آنها میپردازد، جدالهای نظری آلتوسر با دیگر اعضای حزب کمونیست فرانسه است. این جدالهانشاندهندهی اندیشههای او در رابطه با ایدئولوژی و ضداومانیسم نظری در معارضه با اومانیسم، و به خصوص اومانیسم سوسیالیستی که در حزب پس از جنگ جهانی دوم رواج یافته بود، است. آلتوسر نظریهی ضداومانیسم نظری را در معارضه با دستهی مارکسیستهای هگلی چون ژان پل سارتر و موریس مرلوپونتی به کار گرفت. افرادی که بر آثار دوران نخست و هگلی مارکس تمرکز داشتند. اما آلتوسر با تاکید بر «گسست معرفتشناسانهی مارکس» در ایدئولوژی آلمانی از معضلات و مسائل هگلی و به طور کلی ایدهآلیسم آلمانی، بر آثار دوران گسست و پس از گسست مارکس تاکید کرد. وی بر این عقیده بود که دستهی مارکسیستهای هگلی درون حزب کمونیست، ناخواسته دستاورد بورژوازی و اومانیسم حاصل از آن را رواج میدهند. بنابراین آلتوسر ضداومانیسم نظری را در برابر اومانیسم سوسیالیستی حزب کمونیست فرانسه مطرح کرد. علاوه بر ضداومانیسم نظری، آلتوسر مفهوم تعین چندجانبه را که از روانکاوی وام گرفته بود، در پاسخ به تعیینکنندگی اقتصاد در درون مارکسیسم راستکیش استالینیستی به کار برد. آلتوسر معتقد است که جبرگرایی اقتصادی استالینیستی در حزب کمونیسم رسمی در شوروی، با تکیه بر تعیینکنندگی که از متن ایدئولوژی آلمانی در بحث زیربنا و روبنا ناشی شده است، بیش از حد بر تعیین-کنندگی اقتصاد بر روبنا و به بخصوص فرهنگ و مقولهی هنر افراط کرده است. بنابراین آلتوسر کار خود را با عنوان "بازگشت به مارکس"، در راستای شناساندن تفکر درست و واقعی مارکس از دیگر خوانشها و برداشتها از وی معرفی میکند. آلتوسر در خوانش مارکس ساختارگراست؛ و ساختارگرایی یکی دیگر از مسائلی است که در این رساله برای توصیف مارکسیسم ساختاری آلتوسر به آن پرداخته شده است. بنابراین تحلیل هنر و زیبایی از دیدگاه آلتوسر، در چارچوب معرفتی او ارائه میشود. در این رساله سعی بر آن است تا نشان داده شود که آلتوسر هنر را از اومانیسم بورژوایی و تعیینکنندگی اقتصادی استالینیستی رها کرده است. و در صدد است تا تناقضات کلیت نظام اجتماعی را در هنر مشاهده کنیم. سوال اصلی این پژوهش این است که: نگاه ضد اومانیستی آلتوسر به انسان به مثابه فاعلی که محصول ایدئولوژی است، چگونه منجر به شکلگیری نظریهی زییاییشناسی ماتریالیستی میشود؟اما فرضیههای فرعی تحقیق که از آغاز پژوهش، رساله با آنهاروبهروبودهاست،عبارتنداز:1- آلتوسر بین علم و هنر چه رابطهای میبیند؟2-رابطهی بین ایدئولوژی و هنر در مارکسیسم ساختاری آلتوسر چگونه تبیین میشود؟3-از دیدگاه آلتوسر، خوانش سمپتوماتیک(مبتنی بر علائم) تناقضات و بیماریهای متن هنری و ادبی را چگونه به ایدئولوژی منتسب میکند؟4-هنر واقعی از دیدگاه آلتوسر چگونه هنری است؟5-هنری که خارج از چارچوب ایدئولوژی شکل میگیرد، چگونه درگیریها و کشمکشهای ایدئولوژیک درون متن و بیرون متن و ایدئولوژی که در آن شکل گرفته است را نشان میدهد؟6-خود مختاری نسبی هنر در نظریه آلتوسر در رابطه با زیربنا چگونه به صورت رمزگانهای زیبایی شناختی درمیآید؟ پیشینهی مسالهدر میان کتابهای ترجمهشده به فارسی، اثری جز همان رسالهیایدئولوژی و دستگاههای ایدئولوژیک دولت، ترجمهی روزبه صدرآرا که نشر چشمه به چاپ رسانده است، اثر دیگری نمیبینیم. در واقع آلتوسر را به عنوان یک بخش کوتاه در آثاری که راجع به لکان، ایدئولوژی، تاریخ فلسفه، و به تازگی آلن بدیو شاگرد آلتوسر، نوشته شدهاند،میبینیم. چندی پیش دکتر مجید مددی مشغول ترجمهی مجموعه مقالات آلتوسر در کتابی به عنوان علم و ایدئولوژی بود که کتاب به دلیل مشکلات همیشگی نشر، هنوز به چاپ نرسیده است. هیچ رسالهای در ایران حتی در حیطهی جامعهشناسی راجع به آلتوسر انجام نشده است. پ) روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه مورد تحقیق، نمونهگیری و روشهای نمونهگیری، ابزار اندازهگیری، نحوه اجرای آن، شیوه گردآوردی و تجزیه و تحلیل دادهها. تعریف مفاهیم تخصصی که از آنهادرپایاننامه استفاه شده است:1-پروبلماتیک: یا همان مسئلهآفرین که اساس و چارچوب هر اندیشهای را شامل میشود. پروبلماتیک در تفکر آلتوسر مجموعه سوالات و نظریات حاکم بر اندیشه است که میتواند هم ایدئولوژیک باشد و هم علمی.2-ضد اومانیسم نظری: نظریهی آلتوسر در رابطه با اومانیسم و به خصوص اومانیسم سوسیالیسیتی که در میان مارکسیستهای هگلی حزب کمونیست فرانسه رایج بود. ضد اومانیسم به معنای رد آن انسانی است که آغاز و مرکز تاریخ است.3-تعین چندجانبه: این مفهوم را آلتوسر از روانکاوی گرفته است . به این معناست که در تعیین هر گفتمانی، مجموعهای از عوامل مختلف در راستای هم عمل میکنند. آلتوسر این مفهوم را علیه جبرگرایی و تعیینکنندگی اقتصاد در دیکتاتوری استالینیستی، به کار برد.4-خوانش سمپتوماتیک: نوعی خوانش که بر اساس یافتن علائم و نشانههای بیماری در روانکاوی استفاده میشود. آلتوسر این خوانش را از روانکاوی برای کشف ناگفتههاوسکوتمتنی گرفت. در خواندن آثار مارکس، آلتوسر از این خوانش برای یافتن تناقضات ایدئولوژیک متن استفاده کرد. روش گردآوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات این پایان نامه، به صورت کتابخانهای بوده و از روش توصیفی برای بیان مسائل استفاده شده است. ت)یافتههای تحقیق: در این رساله آن چه در نهایت بر خواننده آشکار و معلوم می شود، ماهیت دوسویه و تصویری ایدئولوژی است که به صورت سازنده و مخرب عمل میکند. همچنان که دستگاههای ایدئولوژیک دولت هم در راستای اجتماعیکردن افراد و روانه کردن آنها به جامعه و هنجار پذیری آنان عمل میکنند، و از سوی دیگر نهادهاییی سرکوبکنندهاند که به صورت نرم و نمادین افراد را سرکوب کرده و به صورت ناخودآگاه به خدمت جامعه در میآورد. آلتوسر در لابهلای این ماهیت و خاصیت ایدئولوژی، هنر را به عنوان یکی از دستگاههای ایدئولوژیک نشان میدهد که از استقلال نسبی و خودمختاری برخوردار است. این استقلال نسبی به هنر این امکان را میهد که از ایدئولوژی فاصله بگیرد و تناقضات و ناگفتهها و بیماریها و سکوتهای اثر را که حاصل ایدئولوژی و نظام نمادین فرهنگ است، آشکار کند. این استقلال نسبی که آلتوسر برای هنر قائل میشود، تفکر او را در برابر سایر دیدگاههای مارکسیستی قرار میدهد که معتقد به ایدئولوژی بودن هنر هستند. بنابراین، دیدگاه آلتوسر در نهایت هنر مدرن و زیباییشناسی مدرن را بر میگزیند. و همینطور خواننده در مییابد که هنر مقولهی شناختی نیست، همانگونه که علم چنین است. بلکه رابطهی هنر با ایدئولوژی صرفاً رابطهای مشاهدهای است. و هنر نقشی در مبارزهی طبقاتی ندارد و در نهایت این علم است که میتواند شناخت واقعی به ما عرضه کند. ث) نتیجهگیری و پیشنهادات: در نتیجه این رساله پس از سیری در تفکرات ساختارگرایانه و مارکسیستی آلتوسر که در اصطلاح از آن به عنوان مارکسیسم ساختارگرا یاد میشود، میتوان گفت که آلتوسر خوانشی متفاوت از آن چه در محافل مارکسیسم شایع است، از مارکس پیش رو می کشد. این خوانش از مارکس بر محور ایدئولوژی استوار است و جنبه ای از ایدئولوژی را نمایان میسازد که تا قبل از آلتوسر هرگر به آن اشاره نشده بود. بر اساس این خوانش ایدئولوژی یک ساختار است. ساختاری بی سازنده که هر دو طبقه حاکم و محکوم بر اساس آن عمل میکنند. اعتقاد و التزام به ایدئولوژی ناخودآگاه و خودانگیخته است. از این رو بنا بر دیدگاه آلتوسر، تغییر و تحول در مفاهیم ایدئولوژیکی رخ میدهد نه در ساختار آن. فقط جایگاه صاحبان آن عوض میشود. این در حالی است که مفاهیمی چون سلطه، طبقه و تضاد طبقاتی همواره در تاریخ وجود دارند و با قدرت هر چه بیشتر به وجود خود ادامه میدهند.بنابراین هنر به عنوان یک مقوله در تفکر آلتوسر، محصولی ایدئولوژیکی است که ساخته و پرداختهی همان لانگ و زبان سرمایهداری است. هنر گرچه محصول ایدئولوژی سرمایهداری و یا هر ایدئولوژی حاکم دیگری است، اما این خاصیت را دارد که از ایدئولوژی فرا برود و بر علیه آن سخن بگوید. کاری که مدرسه یا خانواده و دیگر س.آدهابهندرتانجاممیدهند. هنر از ایدئولوژی که در آن به دنیا آمده است، فاصلهای انتقادی میگیرد و تناقضات و بیماریها و نشانههای آن را فاش میکند. در نتیجه هنر، گر چه به اندازهی علم در مبارزهی طبقانی نقش ندارد، ولی میتواند گشایندهی راهی باشد که گسستگیها و تضادهای طبقاتی و جنسیتی را در آن دید و تامل کرد، البته نه تامل زیباییشناسانه، بلکه تامل انتقادی و طبقاتی. اندیشهی آلتوسر در رابطه با تناقضات دستگاه ایدئولوژی را میتوان در هنر، حقوق، خانواده و نظامهای فرهنگی مشاهده کرد. مهمترین تاثیری که مبارزه ایدئولوژیک در عرصهی لانگ میتواند داشته باشد، جنسیت است. جنسیت در هنر و ادبیات همواره مردانه است؛ چرا که زبان مردانه و پدرسالارانه است و نظام نمادین فرهنگ برای نوزاد و کودک پسر شکل گرفته است. از این رو زن به عنوان دیگری و عدم وجود، همواره از این ساحت حذف شده است. دیگری بودن زن در جنسیت و زبان، یکی از مهمترین دستاوردهای ساختارگرایی در عرصهی ناخودآگاه و زبان است که لکان آن را ساخته و پرداخته کرده است. آلتوسر زمانی که از انقلاب در نظریه سخن میگوید، زبان را مد نظر خود دارد. زبان مردسالار از این رو بر گفتمان نظری و ادبی و هنری حاکم است که از دیدگاه لکان، مرحلهی نمادین که مرحله-ی شکلگیری زبان است برای کودک مذکر و پدر اتفاق میافتد. بنابراین زنان و مردان از درهای جداگانه وارد پدر سالاری میشوند. از این رو زن از ساحت زبان حذف شده است و به عنوان ابژهی مرد، در حاشیهی زبان قرار میگیرد. باور بورژوایی مبتنی بر این که افراد بشر با فرصتهاوشرایط مساوی شروع میکنند، بیاساسی خود را در این نظریه ثابت میکند. آلتوسر استدلال میکند که با انقلاب در عرصهی نظریه و زبان میتوان به انقلاب در عرصهی عمل جامهی تحقق پوشاند. فمنیسم به عنوان یک جنبش مبارز، اساس تفکر خود را بر اساس دیدگاه آلتوسر –لکان استوارکرد. بنابراین تفکر آلتوسر در رابطه با مبارزهی ایدئولوژکی که در عرصهی لانگ و زبان رخ میدهد، بر جریانهای ادبی و هنریو نقد فمنیستی تاثیر فراوان گذاشه است.درنهایت یادآور میشود که تفکر آلتوسر دربارهی ایدئولوژی، سوژه، معارضه با اومانیسسم سوسیالیستی در هنر به عنوان فاصلهی انتقادی از ایدئولوژی، بیشتر از این میتواند محمل بحث و پژوهش باشد. هنر و فعالیت سیاسی مهمترین مقولههایی است که در جهت تبیین و تعدیل اندیشههای مارکسیستی و نئومارکسیستی مورد بحث قرار میگیرد. نگارندهی رساله بر این باور است که نگاه آلتوسری قطع نظر از نقاط قوت و ضعفش از این استعداد برخوردار است که در تحلیل بسیاری از آثار بزرگ هنری و ادبی مورد استفاده قرار گیرد. خوانش مبتنی بر علائم و حاوی کشف تناقضات ایدئولوژیک متن، میتواند شاهکارهای هنری و ادبی را در ژرفا بشکافد و نشان دهد که هنر محمل تناقضات ایدئولوژیک کلیت نظام اجتماعی است و از این منظر شرایط مساعدی را برای عبور از آنها فراهم کند. صحت اطلاعات مندرج در این فرم بر اساس محتوای پایان نامه و ضوابط مندرج در فرم را گواهی مینماییم. نام استاد راهنما:
هنر و زیبایی از نگاه لویی آلتوسرword
چکیدهالف. موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف):نسبت میان هنر و ایدئولوژی همواره کانون توجه مطالعات مارکسیستی هنر بوده است. درک این مسئله که هنر چه جایگاهی در نظام اجتماعی دارد؟ و چه ویژگی و کیفیتی در هنر آن را از موضع فردی هنرمند به روابط پیچیدهی اجتماع میکشاند؟، چالش تمام گفتمانهایی است که حول تولید اجتماعی هنر گرد آمدهاند. زیبایی هنری در تفکر مارکسیسم ارتباط عمیقی با شرایط تولید، بازتولید، مصرف و بازار تولید و مصرف دارد. مقولهی زیبایی را ذهنیت هنرمند و مخاطب تعریف نمیکند، بلکه در چارچوب ایدئولوژی حاکم تعریف میشود. شیوهی تولید و ایدئولوژی مربوط به طبقهی حاکم که شیوهی تولید را در دست دارد، تعیینکنندهی سبکها و سلیقههای هنری در هر دورهای است. این مجموعه روابط میان هنر و ایدئولوژی و اقتصاد در یک کلیت مارکسیستی، نظام اجتماعی نامیده میشود. نظام اجتماعی دربردارندهی مناسبات تولیدی است که مارکس در ماتریالیسم تاریخی آن را به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم کرد. روبنای حقوقی، سیاسی، فرهنگی و ... بر زیربنای عظیم اقتصادی استوار است. بنابراین هر گونه تحول و تکاملی در زیربنا منجر به تکامل و تحول در روبنا خواهد شد. تعیینکنندگی در تفکر مارکس دشواریهای بسیاری برای تفکر مارکسیسم فراهم کرده است. اما به دلیل کثرت و گوناگونی نوشتههای مارکس در طول دوران زندگیاش، گرایشهای متفاوتی در بستر مارکسیسم شکل گرفت که بر اساس نوشتههای او در دورههای مختلف تفکرش، تفاسیر متفاوتی را از اندیشهی مارکس ارائه کردند. مفاهیم و تعاریفی چون هنر به مثابه کالا، ایده ی هنر به مثابه موقعیت، فعالیت اشتراکی هنر، هنر به مثابه ایدئولوژی، زیباییشناسی کردن سیاست، تکثیر و بازتولید مکانیکی هنر، هنر به عنوان فاصلهی انتقادی با ایدئولوژی همگی مفاهیمی هستند که در تعابیر گوناگون منتقدان مارکسیست از هنر تدوین شدهاند. نظریهی هنر و تحلیل هنری در مارکسیسم از تفاسیر بسیار ساده و پیش پا افتادهای چون هنر به عنوان ایدئولوژی تا هنر محمل تناقضات ایدئولوژیک را شامل میشود. تقریباً اکثر این نظریهها در رابطه با ایدئولوژی بیان میشوند. چرا که ایدئولوژی یک مقولهی برناگذشتنی در اندیشهی مارکس بود. وی تفکر خود را در ایدئولوژی آلمانی از تمام ایدئولوژیها و اندیشههای انتزاعی دیگر فلاسفه جدا کرد و علم تاریخ را بنیان نهاد. از این رو در تحلیلهای مارکسیستی، ایدئولوژی موقعیتی محوری دارد. هنر محصولی اجتماعی است، بنابراین جدا از ایدئولوژی نیست. یکی از موثرترین و ارزشمندترین دیدگاهها دربارهی ایدئولوژی، دیدگاه پیر لوئی آلتوسر، فیلسوف مارکسیست فرانسوی است. بر اساس خوانش آلتوسر از مارکس، بر خلاف آنچه مارکس در ایدئولوژی آلمانی میگوید، ایدئولوژی صرفاً مجموعهای از توهمات نیست. بلکه آلتوسر در دو مقالهی مارکسیسم و اومانیسم و ایدئولوژی و دستگاههایایدئولوژیک دولت، ایدئولوژی را نظامی از بازنماییها میداند. این بازنماییها شامل تصاویر، سخنها، روایتها و اسطورههایی است که به مناسبات زیستی و زندگی اجتماعی مردم مربوط میباشند. اما آن چه در ایدئولوژی بازنموده میشود، نظام مناسبات واقعی حاکم بر هستی افراد نیست. بلکه تصویر مناسبات خیالی افراد با آن با مناسبات واقعی زندگی اجتماعی است. به عبارت دیگر ایدئولوژی هم رابطهی واقعی و هم رابطه ی خیالی با جهان است. واقعی از این جهت که مردم از طریق ایدئولوژی رابطهی خود را با مناسبات حاکم بر شرایط وجودی خویش را به طور واقعی و ملموس زندگی میکنند. و خیالی از این جهت که ایدئولوژی مانع از درک کامل این شرایط وجودی و چگونگی ساختهشدن اجتماعی زیست مردم در چارچوب آن میگردد. آلتوسر ایدئولوژی را نظام بازنمایی غلط میداند که نه اندیشههایی است که در مغز مردم وجود دارند، و نه در سطح بالاتر بیان مناسبات مادی واقعی، بلکه شرط لازم برای عمل در چارچوب شکلبندی اجتماعی است. آلتوسر معتقد است که این بازنمایی نادرست از راههای مختلفی چون زبان، ادبیات و هنر و ... انجام میشود و ابزار اصلی جامعهی سرمایهداری برای نگه داشتن روابط نابرابر طبقاتی است. خیالی و واقعی بودن ایدئولوژی، رابطهی دو سویهای است که آلتوسر با بازگشت به آراء فروید دربارهی تحلیل دستگاه روانی، ارائه کرده است. تفکر فروید همه دستگاه روانی انسان را به صورت دو سویه معرفی میکند. مهر و کین، عشق و نفرت، نفی و تایید، خواستن و نخواستن، دوستی و دشمنی و به طور کلی هست و نیست. بنابراین ایدئولوژی از دیدگاه آلتوسر به عنوان مقولهای که ارتباط نظری با تحلیل رویا از دیدگاه فروید دارد، مفهومی دو سویه است. سازنده – مخرّب. از نظر آلتوسر تفکر انتقادی در هنر به دنبال یافتن تناسبات نظم و هارمونی و ذائقهی زیباییشناسی و ذوق و تجربهی زیباییشناسانه نیست، بلکه با تفکر انتقادی نظم و هارمونی را از زاویهی ارتباط با ایدئولوژی تحلیل میکند. نظم و هارمونی هنری، نظم ایدئولوژیک است. هنر از دیدگاه آلتوسر ایدئولوژی نیست- بر خلاف دیدگاه مارکسیسم راست کیش- بلکه درون ایدئولوژی است. از ایدئولوژی فاصله میگیرد و رابطهی انتقادی با آن برقرار میکند. و این رابطه ناخودآگاه است. چرا که هنرها گاه نمیدانند که محمل تضادها و تناقضاتایدئولوژیک هستند. مثال بالزاک و تولستوی از نظر مارکس، و تولستوی از دیدگاه لنین، که آلتوسر به هر دوی آنها در تحلیل هنر و ایدئولوژی اشاره میکند، گویای این امر است. بالزاک برای حفظ ارزش های بورژوایی زمانهی خود دست آثاری پدید آورده است که بیانگر تناقضات و امیال سلطنت طلبانه و شهوت پرستانهی زمانهاش است. مهمترین ویژگی تفکر آلتوسر در رابطه با هنر در این است که او هنر را از دو تعریف مطلق و تعیینکننده رهایی بخشید. از دیدگاه او هر نوع هنری ترکیب پیچیدهای از عوامل مختلف اجتماعی، از هنرمند گرفته تا شرایط اجتماعی، اقتصادی،سیاسی و ... است. بنابراین هنر دیگر نه آن ذهنیت خلاق هنرمند است که بورژوازی به صورت مطلق تعریف کرده است و نه آن نتیجهی جبرگرایانهی "عالی جناب اقتصاد" که مارکسیسم راست کیش در تعیینکنندگی اقتصاد بیان کرده بود.اهمیت پرداختن به فیلسوف پرآوازه ای که شهرت بحث انگیزی دارد و به دلیل بحرانهای روحی و معرفتی همواره از جانب اندیشه و تفکر مورد بی مهری واقع شده است، به واسطه ی دیدگاه او در رابطه با پیچیدگیهای نظام سرمایهداری است. آلتوسر با ارائهی نظریه ایدئولوژی در واقع پیچیدگی و پویای نظام سرمایهداری را به ما گوشزد میکند. از این رو مقالهی آلتوسر تحت عنوان ایدئولوژی و دستگاههای ایدئولوژیک دولت، عملکرد سرکوب افراد توسط ایدئولوژی را به صورت کاملاً آرام و بی صدا توصیف میکند و نشان میدهد که سرمایهداری چه طور این کار را توسط ایدئولوژی انجام میدهد. آلتوسر انقلابی در نظریهی ایدئولوژی به وجود آورد که بعدها در نظریات پساساختارگرایی و ساختارشکنی و نقادیهای فمنیستی تاثیر تعیینکننده به جای گذاشت. وی تمام کار فلسفی خود را مصروف شناساندن مارکس واقعی و علمی از مارکس ساخته و پرداختهی جریانهای ایدئولوژیک و انسانگرا کرد و در رنسانس عظیمی تحت عنوان «بازگشت به مارکس» خوانشی دیگر از آثار وی ارائه کرد. ) مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسشها و فرضیهها: مسائلی که این پایان نامه به آنها میپردازد، جدالهای نظری آلتوسر با دیگر اعضای حزب کمونیست فرانسه است. این جدالهانشاندهندهی اندیشههای او در رابطه با ایدئولوژی و ضداومانیسم نظری در معارضه با اومانیسم، و به خصوص اومانیسم سوسیالیستی که در حزب پس از جنگ جهانی دوم رواج یافته بود، است. آلتوسر نظریهی ضداومانیسم نظری را در معارضه با دستهی مارکسیستهای هگلی چون ژان پل سارتر و موریس مرلوپونتی به کار گرفت. افرادی که بر آثار دوران نخست و هگلی مارکس تمرکز داشتند. اما آلتوسر با تاکید بر «گسست معرفتشناسانهی مارکس» در ایدئولوژی آلمانی از معضلات و مسائل هگلی و به طور کلی ایدهآلیسم آلمانی، بر آثار دوران گسست و پس از گسست مارکس تاکید کرد. وی بر این عقیده بود که دستهی مارکسیستهای هگلی درون حزب کمونیست، ناخواسته دستاورد بورژوازی و اومانیسم حاصل از آن را رواج میدهند. بنابراین آلتوسر ضداومانیسم نظری را در برابر اومانیسم سوسیالیستی حزب کمونیست فرانسه مطرح کرد. علاوه بر ضداومانیسم نظری، آلتوسر مفهوم تعین چندجانبه را که از روانکاوی وام گرفته بود، در پاسخ به تعیینکنندگی اقتصاد در درون مارکسیسم راستکیش استالینیستی به کار برد. آلتوسر معتقد است که جبرگرایی اقتصادی استالینیستی در حزب کمونیسم رسمی در شوروی، با تکیه بر تعیینکنندگی که از متن ایدئولوژی آلمانی در بحث زیربنا و روبنا ناشی شده است، بیش از حد بر تعیین-کنندگی اقتصاد بر روبنا و به بخصوص فرهنگ و مقولهی هنر افراط کرده است. بنابراین آلتوسر کار خود را با عنوان "بازگشت به مارکس"، در راستای شناساندن تفکر درست و واقعی مارکس از دیگر خوانشها و برداشتها از وی معرفی میکند. آلتوسر در خوانش مارکس ساختارگراست؛ و ساختارگرایی یکی دیگر از مسائلی است که در این رساله برای توصیف مارکسیسم ساختاری آلتوسر به آن پرداخته شده است. بنابراین تحلیل هنر و زیبایی از دیدگاه آلتوسر، در چارچوب معرفتی او ارائه میشود. در این رساله سعی بر آن است تا نشان داده شود که آلتوسر هنر را از اومانیسم بورژوایی و تعیینکنندگی اقتصادی استالینیستی رها کرده است. و در صدد است تا تناقضات کلیت نظام اجتماعی را در هنر مشاهده کنیم. سوال اصلی این پژوهش این است که: نگاه ضد اومانیستی آلتوسر به انسان به مثابه فاعلی که محصول ایدئولوژی است، چگونه منجر به شکلگیری نظریهی زییاییشناسی ماتریالیستی میشود؟اما فرضیههای فرعی تحقیق که از آغاز پژوهش، رساله با آنهاروبهروبودهاست،عبارتنداز:1- آلتوسر بین علم و هنر چه رابطهای میبیند؟2-رابطهی بین ایدئولوژی و هنر در مارکسیسم ساختاری آلتوسر چگونه تبیین میشود؟3-از دیدگاه آلتوسر، خوانش سمپتوماتیک(مبتنی بر علائم) تناقضات و بیماریهای متن هنری و ادبی را چگونه به ایدئولوژی منتسب میکند؟4-هنر واقعی از دیدگاه آلتوسر چگونه هنری است؟5-هنری که خارج از چارچوب ایدئولوژی شکل میگیرد، چگونه درگیریها و کشمکشهای ایدئولوژیک درون متن و بیرون متن و ایدئولوژی که در آن شکل گرفته است را نشان میدهد؟6-خود مختاری نسبی هنر در نظریه آلتوسر در رابطه با زیربنا چگونه به صورت رمزگانهای زیبایی شناختی درمیآید؟ پیشینهی مسالهدر میان کتابهای ترجمهشده به فارسی، اثری جز همان رسالهیایدئولوژی و دستگاههای ایدئولوژیک دولت، ترجمهی روزبه صدرآرا که نشر چشمه به چاپ رسانده است، اثر دیگری نمیبینیم. در واقع آلتوسر را به عنوان یک بخش کوتاه در آثاری که راجع به لکان، ایدئولوژی، تاریخ فلسفه، و به تازگی آلن بدیو شاگرد آلتوسر، نوشته شدهاند،میبینیم. چندی پیش دکتر مجید مددی مشغول ترجمهی مجموعه مقالات آلتوسر در کتابی به عنوان علم و ایدئولوژی بود که کتاب به دلیل مشکلات همیشگی نشر، هنوز به چاپ نرسیده است. هیچ رسالهای در ایران حتی در حیطهی جامعهشناسی راجع به آلتوسر انجام نشده است. پ) روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه مورد تحقیق، نمونهگیری و روشهای نمونهگیری، ابزار اندازهگیری، نحوه اجرای آن، شیوه گردآوردی و تجزیه و تحلیل دادهها. تعریف مفاهیم تخصصی که از آنهادرپایاننامه استفاه شده است:1-پروبلماتیک: یا همان مسئلهآفرین که اساس و چارچوب هر اندیشهای را شامل میشود. پروبلماتیک در تفکر آلتوسر مجموعه سوالات و نظریات حاکم بر اندیشه است که میتواند هم ایدئولوژیک باشد و هم علمی.2-ضد اومانیسم نظری: نظریهی آلتوسر در رابطه با اومانیسم و به خصوص اومانیسم سوسیالیسیتی که در میان مارکسیستهای هگلی حزب کمونیست فرانسه رایج بود. ضد اومانیسم به معنای رد آن انسانی است که آغاز و مرکز تاریخ است.3-تعین چندجانبه: این مفهوم را آلتوسر از روانکاوی گرفته است . به این معناست که در تعیین هر گفتمانی، مجموعهای از عوامل مختلف در راستای هم عمل میکنند. آلتوسر این مفهوم را علیه جبرگرایی و تعیینکنندگی اقتصاد در دیکتاتوری استالینیستی، به کار برد.4-خوانش سمپتوماتیک: نوعی خوانش که بر اساس یافتن علائم و نشانههای بیماری در روانکاوی استفاده میشود. آلتوسر این خوانش را از روانکاوی برای کشف ناگفتههاوسکوتمتنی گرفت. در خواندن آثار مارکس، آلتوسر از این خوانش برای یافتن تناقضات ایدئولوژیک متن استفاده کرد. روش گردآوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات این پایان نامه، به صورت کتابخانهای بوده و از روش توصیفی برای بیان مسائل استفاده شده است. ت)یافتههای تحقیق: در این رساله آن چه در نهایت بر خواننده آشکار و معلوم می شود، ماهیت دوسویه و تصویری ایدئولوژی است که به صورت سازنده و مخرب عمل میکند. همچنان که دستگاههای ایدئولوژیک دولت هم در راستای اجتماعیکردن افراد و روانه کردن آنها به جامعه و هنجار پذیری آنان عمل میکنند، و از سوی دیگر نهادهاییی سرکوبکنندهاند که به صورت نرم و نمادین افراد را سرکوب کرده و به صورت ناخودآگاه به خدمت جامعه در میآورد. آلتوسر در لابهلای این ماهیت و خاصیت ایدئولوژی، هنر را به عنوان یکی از دستگاههای ایدئولوژیک نشان میدهد که از استقلال نسبی و خودمختاری برخوردار است. این استقلال نسبی به هنر این امکان را میهد که از ایدئولوژی فاصله بگیرد و تناقضات و ناگفتهها و بیماریها و سکوتهای اثر را که حاصل ایدئولوژی و نظام نمادین فرهنگ است، آشکار کند. این استقلال نسبی که آلتوسر برای هنر قائل میشود، تفکر او را در برابر سایر دیدگاههای مارکسیستی قرار میدهد که معتقد به ایدئولوژی بودن هنر هستند. بنابراین، دیدگاه آلتوسر در نهایت هنر مدرن و زیباییشناسی مدرن را بر میگزیند. و همینطور خواننده در مییابد که هنر مقولهی شناختی نیست، همانگونه که علم چنین است. بلکه رابطهی هنر با ایدئولوژی صرفاً رابطهای مشاهدهای است. و هنر نقشی در مبارزهی طبقاتی ندارد و در نهایت این علم است که میتواند شناخت واقعی به ما عرضه کند. ث) نتیجهگیری و پیشنهادات: در نتیجه این رساله پس از سیری در تفکرات ساختارگرایانه و مارکسیستی آلتوسر که در اصطلاح از آن به عنوان مارکسیسم ساختارگرا یاد میشود، میتوان گفت که آلتوسر خوانشی متفاوت از آن چه در محافل مارکسیسم شایع است، از مارکس پیش رو می کشد. این خوانش از مارکس بر محور ایدئولوژی استوار است و جنبه ای از ایدئولوژی را نمایان میسازد که تا قبل از آلتوسر هرگر به آن اشاره نشده بود. بر اساس این خوانش ایدئولوژی یک ساختار است. ساختاری بی سازنده که هر دو طبقه حاکم و محکوم بر اساس آن عمل میکنند. اعتقاد و التزام به ایدئولوژی ناخودآگاه و خودانگیخته است. از این رو بنا بر دیدگاه آلتوسر، تغییر و تحول در مفاهیم ایدئولوژیکی رخ میدهد نه در ساختار آن. فقط جایگاه صاحبان آن عوض میشود. این در حالی است که مفاهیمی چون سلطه، طبقه و تضاد طبقاتی همواره در تاریخ وجود دارند و با قدرت هر چه بیشتر به وجود خود ادامه میدهند.بنابراین هنر به عنوان یک مقوله در تفکر آلتوسر، محصولی ایدئولوژیکی است که ساخته و پرداختهی همان لانگ و زبان سرمایهداری است. هنر گرچه محصول ایدئولوژی سرمایهداری و یا هر ایدئولوژی حاکم دیگری است، اما این خاصیت را دارد که از ایدئولوژی فرا برود و بر علیه آن سخن بگوید. کاری که مدرسه یا خانواده و دیگر س.آدهابهندرتانجاممیدهند. هنر از ایدئولوژی که در آن به دنیا آمده است، فاصلهای انتقادی میگیرد و تناقضات و بیماریها و نشانههای آن را فاش میکند. در نتیجه هنر، گر چه به اندازهی علم در مبارزهی طبقانی نقش ندارد، ولی میتواند گشایندهی راهی باشد که گسستگیها و تضادهای طبقاتی و جنسیتی را در آن دید و تامل کرد، البته نه تامل زیباییشناسانه، بلکه تامل انتقادی و طبقاتی. اندیشهی آلتوسر در رابطه با تناقضات دستگاه ایدئولوژی را میتوان در هنر، حقوق، خانواده و نظامهای فرهنگی مشاهده کرد. مهمترین تاثیری که مبارزه ایدئولوژیک در عرصهی لانگ میتواند داشته باشد، جنسیت است. جنسیت در هنر و ادبیات همواره مردانه است؛ چرا که زبان مردانه و پدرسالارانه است و نظام نمادین فرهنگ برای نوزاد و کودک پسر شکل گرفته است. از این رو زن به عنوان دیگری و عدم وجود، همواره از این ساحت حذف شده است. دیگری بودن زن در جنسیت و زبان، یکی از مهمترین دستاوردهای ساختارگرایی در عرصهی ناخودآگاه و زبان است که لکان آن را ساخته و پرداخته کرده است. آلتوسر زمانی که از انقلاب در نظریه سخن میگوید، زبان را مد نظر خود دارد. زبان مردسالار از این رو بر گفتمان نظری و ادبی و هنری حاکم است که از دیدگاه لکان، مرحلهی نمادین که مرحله-ی شکلگیری زبان است برای کودک مذکر و پدر اتفاق میافتد. بنابراین زنان و مردان از درهای جداگانه وارد پدر سالاری میشوند. از این رو زن از ساحت زبان حذف شده است و به عنوان ابژهی مرد، در حاشیهی زبان قرار میگیرد. باور بورژوایی مبتنی بر این که افراد بشر با فرصتهاوشرایط مساوی شروع میکنند، بیاساسی خود را در این نظریه ثابت میکند. آلتوسر استدلال میکند که با انقلاب در عرصهی نظریه و زبان میتوان به انقلاب در عرصهی عمل جامهی تحقق پوشاند. فمنیسم به عنوان یک جنبش مبارز، اساس تفکر خود را بر اساس دیدگاه آلتوسر –لکان استوارکرد. بنابراین تفکر آلتوسر در رابطه با مبارزهی ایدئولوژکی که در عرصهی لانگ و زبان رخ میدهد، بر جریانهای ادبی و هنریو نقد فمنیستی تاثیر فراوان گذاشه است.درنهایت یادآور میشود که تفکر آلتوسر دربارهی ایدئولوژی، سوژه، معارضه با اومانیسسم سوسیالیستی در هنر به عنوان فاصلهی انتقادی از ایدئولوژی، بیشتر از این میتواند محمل بحث و پژوهش باشد. هنر و فعالیت سیاسی مهمترین مقولههایی است که در جهت تبیین و تعدیل اندیشههای مارکسیستی و نئومارکسیستی مورد بحث قرار میگیرد. نگارندهی رساله بر این باور است که نگاه آلتوسری قطع نظر از نقاط قوت و ضعفش از این استعداد برخوردار است که در تحلیل بسیاری از آثار بزرگ هنری و ادبی مورد استفاده قرار گیرد. خوانش مبتنی بر علائم و حاوی کشف تناقضات ایدئولوژیک متن، میتواند شاهکارهای هنری و ادبی را در ژرفا بشکافد و نشان دهد که هنر محمل تناقضات ایدئولوژیک کلیت نظام اجتماعی است و از این منظر شرایط مساعدی را برای عبور از آنها فراهم کند. صحت اطلاعات مندرج در این فرم بر اساس محتوای پایان نامه و ضوابط مندرج در فرم را گواهی مینماییم. نام استاد راهنما: