عنوان مقاله: مکتب های مدیریت استراتژیکقالب بندی: wordشرح مختصر:بطور کلي سه خط فکري در زمينه استراتژي و نحوه شکلگيري آن وجود دارد. گروهي از متفکران مانند مينتزبرگ، اوهما و استيسي معتقدند که استراتژي امري شهودي است و فرايند شکلگيري آن يک هنر است. در تفکر استراتژي بعنوان يک هنر، برنامهريزي و تفکر استراتژيک دو مقوله متفاوت و جدا از هم هستند که در آن برنامهريزي از تفکر نشات ميگيرد. در اين ديدگاه، فرايند برنامهريزي استراتژيک منجر به برنامه ميشود نه استراتژي در نتيجه بايد به فکر بسط و توسعه استراتژيهاي خلاقانه و اثربخش بود نه يک فرايند و روش مبتني بر منطق براي برنامهريزي استراتژيک. براساس اين ديدگاه فرايند شکلگيري و ايجاد استراتژي بيشتر مبتني بر خلاقيت و ديد فرد است تا فرايندي مبتني بر گامهاي مشخص و از قبل طرحريزي شده گروهي از دانشمندان مانند پورتر، آنسوف و اندروز معتقدند که فرايند ايجاد و شکلگيري استراتژي فرايندي منطقي و عقلايي است که ميتوان از قبل آنرا طرحريزي نمود. بر اين اساس فرايند اتخاذ استراتژي علم محسوب ميشود. در اين بين گروهي نيز ترکيب هر دو را بطور توام مطرح ميکنند. اين گروه تلاش ميکنند تا به تلفيق ديدگاههاي خلاق و ابتکاري و نيز ديدگاههاي تحليلي و کمي دست زنند. درواقع ايراد نه درتاريكي است نه در فرد كور بلكه در خود فرايند(درك فيل) است. استراتژي طرحي قضاوتي، بينشي شهودي و توام با يادگيري است. استراتژي تحولي مستمر است كه بر پايه شناخت و يادگيري فردي و اجتماعي قرار دارد.شروع به تحليل (درابتدا)و نهايتاً برنامهريزي(درانتها) همه و همه در پاسخ به آن چيزي است كه در محيط سخت و دشوار بايد رخ دهد اين موضوع دليل تنوع در رويكردها و تعاريف استراتژي است.
مکتب های مدیریت استراتژیک
عنوان مقاله: مکتب های مدیریت استراتژیکقالب بندی: wordشرح مختصر:بطور کلي سه خط فکري در زمينه استراتژي و نحوه شکلگيري آن وجود دارد. گروهي از متفکران مانند مينتزبرگ، اوهما و استيسي معتقدند که استراتژي امري شهودي است و فرايند شکلگيري آن يک هنر است. در تفکر استراتژي بعنوان يک هنر، برنامهريزي و تفکر استراتژيک دو مقوله متفاوت و جدا از هم هستند که در آن برنامهريزي از تفکر نشات ميگيرد. در اين ديدگاه، فرايند برنامهريزي استراتژيک منجر به برنامه ميشود نه استراتژي در نتيجه بايد به فکر بسط و توسعه استراتژيهاي خلاقانه و اثربخش بود نه يک فرايند و روش مبتني بر منطق براي برنامهريزي استراتژيک. براساس اين ديدگاه فرايند شکلگيري و ايجاد استراتژي بيشتر مبتني بر خلاقيت و ديد فرد است تا فرايندي مبتني بر گامهاي مشخص و از قبل طرحريزي شده گروهي از دانشمندان مانند پورتر، آنسوف و اندروز معتقدند که فرايند ايجاد و شکلگيري استراتژي فرايندي منطقي و عقلايي است که ميتوان از قبل آنرا طرحريزي نمود. بر اين اساس فرايند اتخاذ استراتژي علم محسوب ميشود. در اين بين گروهي نيز ترکيب هر دو را بطور توام مطرح ميکنند. اين گروه تلاش ميکنند تا به تلفيق ديدگاههاي خلاق و ابتکاري و نيز ديدگاههاي تحليلي و کمي دست زنند. درواقع ايراد نه درتاريكي است نه در فرد كور بلكه در خود فرايند(درك فيل) است. استراتژي طرحي قضاوتي، بينشي شهودي و توام با يادگيري است. استراتژي تحولي مستمر است كه بر پايه شناخت و يادگيري فردي و اجتماعي قرار دارد.شروع به تحليل (درابتدا)و نهايتاً برنامهريزي(درانتها) همه و همه در پاسخ به آن چيزي است كه در محيط سخت و دشوار بايد رخ دهد اين موضوع دليل تنوع در رويكردها و تعاريف استراتژي است.