پژوهش چگونه طراحي شده است و آثار غيرمستقيم يافتهها و محدوديت هاي آنها کدامند و امکان دارد داشتن اطلاعات کم خطرناک باشد. بنابراين براي اين که مربيان در زمره افراد حرفه اي به شمار آيند، لازم است اطلاعاتشان راجع به يک موضوع معين، بسيار زياد باشد. امکان ندارد هيچ يک از افراد درگير در «پژوهش مبتني بر مغز» همه راهکارهاي موجود در تدريس موفقيت آميز را موجه بدانند.درواقع، اکثر راهکارهايي که براي تدريس موفقيت آميز پذيرفته ميشوند، مجموعه اي از روانشناسي بنيادي و خردمندي عمومي هستند که با کوشش و خطا اصلاح شده اند. اما به هر حال يافته هاي جديد، قادر است همه ما را در جهات سازنده تري هدايت کند. مطالعات ارزشمند جديد بينش هايي ارائه ميدهند که نشان دهنده اين مطلب هستند که انجام دادن برخي اقدامات معين، بسيار معقول به نظر ميرسد. اين عقيده نادرست است که مدرسه را فقط بر اساس پژوهش در مغز پايه گذاري کنيم. زيرا مدارس بايد اموري چون بودجه، اهداف، منابع، علايق جامعه محلي، فرهنگ محلي و استانداردها را نيز در نظر داشته باشند، با اين حال، مدارسي هم که پژوهش هاي مغز را ناديده بگيرند، به همان اندازه بي احتياطي کرده اند. در اين رويکرد، هيچ عنصر جديدي وجود ندارد. وقتي افراد ميگويند معلمان خوب سال هاست که دارند اين طور عمل ميکنند، چنين افرادي يا خيلي جوان هستند يا حافظه ضعيفي دارند، زيرا همين ۳۵ سال پيش بود که کلاس هايي که فقط با روش سخنراني در آنها تدريس ميشد و لبريز از مواد درسي بودند و دانش آموزان ساکت، پشت ميزهايشان بي حرکت مينشستند، نشانه تدريس خوب به حساب ميآمدند. اين درست است که در طول قرون و اعصار، معلمان از راهکارهاي سازگار با مغز استفاده کرده اند، اما دليل اين امر آن نبوده است که آنها درباره مغز اطلاعات زيادي داشته اند. احتمالاً آنها از دانش گرد آوري شده و پالايش شده استفاده ميکردند. ولي اين مطلب نيز حقيقت دارد که اگر مربيان ندانند چرا دارند اين گونه عمل ميکنند، از هدفمندي و حرفه اي بودن فعاليت هاي آنها کاسته ميشود.زيرا پيروي از برخي از اين پندارها، به تدريس نامطلوب منتهي شده است. در اينجا فهرستي از عناوين پژوهش هايي را ارائه ميدهيم که در کلاس درس قابل اجرا هستند. به علاوه عناويني که دربردارنده مفاهيم ضمني براي بهبود يادگيري، حافظه، مدارس و قابليت هاي کارکنان هستند، ضميمه شده است: * مغز اجتماعي؛ «پايگاه اجتماعي» و «تعاملات» چگونه بر «سطوح هورموني» تأثير ميگذارند؟ * مغز موسيقايي: آموزش موسيقي چگونه بر مغز و رفتار تأثير ميگذارد؟ * مغز هورموني: هورمونها چگونه ميتوانند بر «شناخت» تأثير بگذارند و چگونه تأثير ميگذارند؟ * مغز متحرک: حرکت چگونه بر يادگيري تأثير ميگذارد؟ * «مغز انعطاف پذير» چگونه ميتوان مغز را غني ساخت و چه چيزي ميتواند آن را تغيير دهد؟ * مغز فضايي: ساخت و کار فضا، «يادگيري رابطه اي» و «يادآوري» چيست؟ * مغز توجه کننده: «قشر پيش پيشاني مغز» چگونه توجه را برمي انگيزد يا از آن ميکاهد؟ * «مغز عاطفي»: تهديدها چگونه بر حافظه، سلولها و ژنها تأثير ميگذارند؟ * «مغز صبور»: زمان چگونه بر فرايند يادگيري تأثير ميگذارد؟ * «مغز محاسباتي»: «پس خوراند»(بازخورد ) چگونه نقش خود را در شکل گيري شبکه هاي عصبي ايفا ميکند؟ *«مغز ماهر »:هنر چگونه بر مغز و رفتار تأثير ميگذارد * «مغز پيوسته»: واحدهاي اطلاعات مغز، چگونه در سراسر بدن گردش ميکنند؟ * «مغز رشد يابنده»: چگونه ميتوان ارزش سال هاي اوليه زندگي را، با دانستن اين که در آن سالها چه اعمالي را در چه دوره هايي بايد انجام داد، بهينه کرد؟ * «مغز گرسنه»: تغذيه، چگونه بر يادگيري اثر ميگذارد و در اين مورد بهترين غذاها کدام است؟ * «مغز به يادآورنده»: خاطرات ما چگونه «کدگذاري» و «بازيابي» ميشوند؟پژوهش هاي علوم بنيادي اعصاب، که معمولاً در سطح مولکولي، ژنتيک يا سلولي انجام ميشود، ممکن است به زودي کاربردهاي بالقوه اي در مدرسه بيابند. مثلاً اين کشف که مغز ميتواند سلول هاي نو بسازد و واقعاً هميشه اين کار را ميکند، به ما ياري ميرساند که در مورد معالجه بچه هاي آسيب ديده مغزي نااميد نشويم. همچنين اين مطلب، که مطالعات نشان ميدهد اين سلول هاي نو داراي کارکردهاي عالي ميشوند، به همان اندازه اهميت دارد. اما واقعاً ما ميتوانيم به دانش آموزان داراي نقص عضو کمک کنيم تامغزشان پيوستگي هاي بيشتري ايجاد کند يا به عبارت ديگر، در مغز آنان سلول هاي نو ايجاد گردد؟ دو تحقيق اميدوارکننده در اين مورد وجود دارد که يکي از آنها نشان ميدهد«چالش هاي آموزشي» سبب ايجاد دندريت هاي بيشتر ميشود؛ تحقيق دوم نشان ميدهد که دويدن، باعث ايجاد سلول هاي نو ميشود. آيا اين اطلاعات بدين معني است که مدارس بايد تحصيلات چالش انگيز و برنامه هاي تربيت بدني را اجباري سازند؟ البته اين مطالعات به خودي خود ناکافي هستند. ولي هنگامي که آنها را با ساير مطالعات در مورد فوايد اجتماعي، عاطفي يا شناختي ترکيب کنيم، به وضعيت مستحکمي دست پيدا خواهيم کرد. با اين حال، از آنجا که با متغيرهاي پيچيده اي روبه رو هستيم، گفتن اين که پژوهش در مغز نشان ميدهد که يادگيرنده بهتري به وجود خواهد آ ورد، غيرمسئولانه است. مربيان بايد يافته هاي «قلمرو مغز- ذهن» را با يافته هاي ساير زمينهها ترکيب کنند تا کاربردها را متنوع تر و قوي تر سازند. علوم اعصاب، تنها منبع پژوهش نيست؛ بلکه بخش مهمي از يک منبع معماگونه بزرگ تر است.وقتي يافته هاي علوم اعصاب را با يافته هاي جامعه شناسي، شيمي، انسان شناسي، مطالعات محيط زيست، روان پزشکي، روان شناشي، علوم تربيتي و درماني ترکيب ميکنيم به کاربردهاي قدرتمندي دست مييابيم. مغز، چيزي
پژوهش چگونه طراحي شده است و آثار غيرمستقيم يافتهها و محدوديت هاي آنها کدامند و امکان دارد داشتن اطلاعات کم خطرناک باشد. بنابراين براي اين که مربيان در زمره افراد حرفه اي به شمار آيند، لازم است اطلاعاتشان راجع به يک موضوع معين، بسيار زياد باشد. امکان ندارد هيچ يک از افراد درگير در «پژوهش مبتني بر مغز» همه راهکارهاي موجود در تدريس موفقيت آميز را موجه بدانند.درواقع، اکثر راهکارهايي که براي تدريس موفقيت آميز پذيرفته ميشوند، مجموعه اي از روانشناسي بنيادي و خردمندي عمومي هستند که با کوشش و خطا اصلاح شده اند. اما به هر حال يافته هاي جديد، قادر است همه ما را در جهات سازنده تري هدايت کند. مطالعات ارزشمند جديد بينش هايي ارائه ميدهند که نشان دهنده اين مطلب هستند که انجام دادن برخي اقدامات معين، بسيار معقول به نظر ميرسد. اين عقيده نادرست است که مدرسه را فقط بر اساس پژوهش در مغز پايه گذاري کنيم. زيرا مدارس بايد اموري چون بودجه، اهداف، منابع، علايق جامعه محلي، فرهنگ محلي و استانداردها را نيز در نظر داشته باشند، با اين حال، مدارسي هم که پژوهش هاي مغز را ناديده بگيرند، به همان اندازه بي احتياطي کرده اند. در اين رويکرد، هيچ عنصر جديدي وجود ندارد. وقتي افراد ميگويند معلمان خوب سال هاست که دارند اين طور عمل ميکنند، چنين افرادي يا خيلي جوان هستند يا حافظه ضعيفي دارند، زيرا همين ۳۵ سال پيش بود که کلاس هايي که فقط با روش سخنراني در آنها تدريس ميشد و لبريز از مواد درسي بودند و دانش آموزان ساکت، پشت ميزهايشان بي حرکت مينشستند، نشانه تدريس خوب به حساب ميآمدند. اين درست است که در طول قرون و اعصار، معلمان از راهکارهاي سازگار با مغز استفاده کرده اند، اما دليل اين امر آن نبوده است که آنها درباره مغز اطلاعات زيادي داشته اند. احتمالاً آنها از دانش گرد آوري شده و پالايش شده استفاده ميکردند. ولي اين مطلب نيز حقيقت دارد که اگر مربيان ندانند چرا دارند اين گونه عمل ميکنند، از هدفمندي و حرفه اي بودن فعاليت هاي آنها کاسته ميشود.زيرا پيروي از برخي از اين پندارها، به تدريس نامطلوب منتهي شده است. در اينجا فهرستي از عناوين پژوهش هايي را ارائه ميدهيم که در کلاس درس قابل اجرا هستند. به علاوه عناويني که دربردارنده مفاهيم ضمني براي بهبود يادگيري، حافظه، مدارس و قابليت هاي کارکنان هستند، ضميمه شده است: * مغز اجتماعي؛ «پايگاه اجتماعي» و «تعاملات» چگونه بر «سطوح هورموني» تأثير ميگذارند؟ * مغز موسيقايي: آموزش موسيقي چگونه بر مغز و رفتار تأثير ميگذارد؟ * مغز هورموني: هورمونها چگونه ميتوانند بر «شناخت» تأثير بگذارند و چگونه تأثير ميگذارند؟ * مغز متحرک: حرکت چگونه بر يادگيري تأثير ميگذارد؟ * «مغز انعطاف پذير» چگونه ميتوان مغز را غني ساخت و چه چيزي ميتواند آن را تغيير دهد؟ * مغز فضايي: ساخت و کار فضا، «يادگيري رابطه اي» و «يادآوري» چيست؟ * مغز توجه کننده: «قشر پيش پيشاني مغز» چگونه توجه را برمي انگيزد يا از آن ميکاهد؟ * «مغز عاطفي»: تهديدها چگونه بر حافظه، سلولها و ژنها تأثير ميگذارند؟ * «مغز صبور»: زمان چگونه بر فرايند يادگيري تأثير ميگذارد؟ * «مغز محاسباتي»: «پس خوراند»(بازخورد ) چگونه نقش خود را در شکل گيري شبکه هاي عصبي ايفا ميکند؟ *«مغز ماهر »:هنر چگونه بر مغز و رفتار تأثير ميگذارد * «مغز پيوسته»: واحدهاي اطلاعات مغز، چگونه در سراسر بدن گردش ميکنند؟ * «مغز رشد يابنده»: چگونه ميتوان ارزش سال هاي اوليه زندگي را، با دانستن اين که در آن سالها چه اعمالي را در چه دوره هايي بايد انجام داد، بهينه کرد؟ * «مغز گرسنه»: تغذيه، چگونه بر يادگيري اثر ميگذارد و در اين مورد بهترين غذاها کدام است؟ * «مغز به يادآورنده»: خاطرات ما چگونه «کدگذاري» و «بازيابي» ميشوند؟پژوهش هاي علوم بنيادي اعصاب، که معمولاً در سطح مولکولي، ژنتيک يا سلولي انجام ميشود، ممکن است به زودي کاربردهاي بالقوه اي در مدرسه بيابند. مثلاً اين کشف که مغز ميتواند سلول هاي نو بسازد و واقعاً هميشه اين کار را ميکند، به ما ياري ميرساند که در مورد معالجه بچه هاي آسيب ديده مغزي نااميد نشويم. همچنين اين مطلب، که مطالعات نشان ميدهد اين سلول هاي نو داراي کارکردهاي عالي ميشوند، به همان اندازه اهميت دارد. اما واقعاً ما ميتوانيم به دانش آموزان داراي نقص عضو کمک کنيم تامغزشان پيوستگي هاي بيشتري ايجاد کند يا به عبارت ديگر، در مغز آنان سلول هاي نو ايجاد گردد؟ دو تحقيق اميدوارکننده در اين مورد وجود دارد که يکي از آنها نشان ميدهد«چالش هاي آموزشي» سبب ايجاد دندريت هاي بيشتر ميشود؛ تحقيق دوم نشان ميدهد که دويدن، باعث ايجاد سلول هاي نو ميشود. آيا اين اطلاعات بدين معني است که مدارس بايد تحصيلات چالش انگيز و برنامه هاي تربيت بدني را اجباري سازند؟ البته اين مطالعات به خودي خود ناکافي هستند. ولي هنگامي که آنها را با ساير مطالعات در مورد فوايد اجتماعي، عاطفي يا شناختي ترکيب کنيم، به وضعيت مستحکمي دست پيدا خواهيم کرد. با اين حال، از آنجا که با متغيرهاي پيچيده اي روبه رو هستيم، گفتن اين که پژوهش در مغز نشان ميدهد که يادگيرنده بهتري به وجود خواهد آ ورد، غيرمسئولانه است. مربيان بايد يافته هاي «قلمرو مغز- ذهن» را با يافته هاي ساير زمينهها ترکيب کنند تا کاربردها را متنوع تر و قوي تر سازند. علوم اعصاب، تنها منبع پژوهش نيست؛ بلکه بخش مهمي از يک منبع معماگونه بزرگ تر است.وقتي يافته هاي علوم اعصاب را با يافته هاي جامعه شناسي، شيمي، انسان شناسي، مطالعات محيط زيست، روان پزشکي، روان شناشي، علوم تربيتي و درماني ترکيب ميکنيم به کاربردهاي قدرتمندي دست مييابيم. مغز، چيزي