"بانو" ، دختر "خان سالار"، خواب سواری را ديده بود که نشسته بر اسب سفيدش، تاخ تکنان واردقلعه می شود. چند ماه بعد، در يک شب زمستانی که سرمايش استخوان را سياه م یکرد، "غريبه" ایوارد دولت آباد شد. غريبه، با زدن چند ضربه بر در اولين خانه، صدای مرد خانه را شنيد که م یگويد:- کيستی؟!- غريبه ام. راه گم کرد هام.- برو به قلعه. برو به مسجد.- کدام قلعه؟ کدام مسجد؟
کدام عشق آباد-قاسم سیف
"بانو" ، دختر "خان سالار"، خواب سواری را ديده بود که نشسته بر اسب سفيدش، تاخ تکنان واردقلعه می شود. چند ماه بعد، در يک شب زمستانی که سرمايش استخوان را سياه م یکرد، "غريبه" ایوارد دولت آباد شد. غريبه، با زدن چند ضربه بر در اولين خانه، صدای مرد خانه را شنيد که م یگويد:- کيستی؟!- غريبه ام. راه گم کرد هام.- برو به قلعه. برو به مسجد.- کدام قلعه؟ کدام مسجد؟