نام رمان : آرزونویسنده رمان : سیده عاطفه حسینیاین رمان داستان زندگی دختری است به نام آرزو کههمراه خانواده خود از روستا به تهران می آید و با خانواده ثروتمندیآشنا می شوند. پسر این خانواده ثروتمند عاشق آرزو می شود و اتفاقات زیادی برای آرزو پیش می آید ….تعداد صفحات رمان : ۱۲۷ صفحه در نسخه پی دی اف قسمتی از رمان آرزودوست داشتم زود ببینمش ،خدایا این چه عشقی که دردل من انداختی، یادم افتاد به پدرم زنگ نزدم شماره پدرم را گرفتم صدایش گرفته بود گفتم حتماً از خط تلفن است و از راه دور است خداحافظی کردم کیفم را برداشتم به سمت سالن رفتم استاد و احمد منتظر من بودند. احمد باز هم با نگاهایش دلم را می لرزاند ولی چهره ی استاد موقر و مانند فامیلش صمیمی بود. سرم را انداختم پایین و هر سه به سمت ماشین رفتیم.درراه جذب زرق و برق خیابان ها شدم چقدر زیبا بود مغازه ها و بلوار های وحتی تابلو ها ،زنانی که نیمی از تن آنها لخت بود و دست مردان را گرفته بودند و راه می رفتند درحال نگاه کرن بودم که احمد پایش را به پایم زد و کاغذی به من داد حتی به احمد نگاه هم نکردم کاغذ را گرفتم …
رمان آرزو نوشته سیده عاطفه حسینی با فرمت PDF
نام رمان : آرزونویسنده رمان : سیده عاطفه حسینیاین رمان داستان زندگی دختری است به نام آرزو کههمراه خانواده خود از روستا به تهران می آید و با خانواده ثروتمندیآشنا می شوند. پسر این خانواده ثروتمند عاشق آرزو می شود و اتفاقات زیادی برای آرزو پیش می آید ….تعداد صفحات رمان : ۱۲۷ صفحه در نسخه پی دی اف قسمتی از رمان آرزودوست داشتم زود ببینمش ،خدایا این چه عشقی که دردل من انداختی، یادم افتاد به پدرم زنگ نزدم شماره پدرم را گرفتم صدایش گرفته بود گفتم حتماً از خط تلفن است و از راه دور است خداحافظی کردم کیفم را برداشتم به سمت سالن رفتم استاد و احمد منتظر من بودند. احمد باز هم با نگاهایش دلم را می لرزاند ولی چهره ی استاد موقر و مانند فامیلش صمیمی بود. سرم را انداختم پایین و هر سه به سمت ماشین رفتیم.درراه جذب زرق و برق خیابان ها شدم چقدر زیبا بود مغازه ها و بلوار های وحتی تابلو ها ،زنانی که نیمی از تن آنها لخت بود و دست مردان را گرفته بودند و راه می رفتند درحال نگاه کرن بودم که احمد پایش را به پایم زد و کاغذی به من داد حتی به احمد نگاه هم نکردم کاغذ را گرفتم …