کتاب زیبا کشتی پهلو گرفته یک کتاب مذهبی است که ماجرای شهادت حضرت زهرا (س) را از زبان شخصیتهای مرتبط با زندگی آن حضرت تعریف میکند!روزگار غريبي است دخترم! دنيا از آن غريبتراين چه دنيايي است كه دختر رسول خدا را در خويش تاب نم يآورد؟را در خود تحمل نم يكند؟ « راز آفرينش زن » اين چه روزگاري است كهاين چه عالمي است كه دردانة خدا را از خويش مي راند؟.روزگار غريبي است دخترم. دنيا از آن غريبترآنجا جاي تو نيست، دنيا هرگز جاي تو نبوده است. بيا دخترم، بيا، تو از آغاز هم دنيايي...نبودي. تو از بهشت آمده بودي، تو از بهشت آمده بوديآن روزها كه مرا در حرا با خدا خلوتي دوست داشتني بود، جبرئيل؛ اين قاصد ميان عاشقو معشوق، اين رابط ميان عابد و معبود، اين ملَك خوب و پاك و صميمي، اين امينرازهاي من و پيا مهاي خداوند، پيام آورد كه معبود، چهل شبانه روز تو را مي خواند، يك... خلوت مدام چهل روزه از تو م يطلبدو من كه جان ميسپردم به پيا مهاي الهي و آتش اشتياقم زبانه م يكشيد با دمِ خداوندي ،انگار خدا با همه بزرگياش از آن من شده باشد، بال در آوردم و جانم را در التهاب آن.پيام عاشقانه گداختمآري، جز خدا و جبرئيل و شوي تو كسي چه مي دانست حرا يعني چه، كسي چه ميداندخلوت با خدا يعني چه؟اما ... اما كسي بود در اين دنيا كه بسيار دوستش ميداشتم، خدا هميشه دوشتس بدارد ،.دل نازكش را نميتوانستم نگران و آرزدة خويش ببينمهمان كه در وقت بيپناهي پناهم شد و در وقت تنگدستي، گشايشم و در سرماي سوزندة.تكذيب دشمنان، تن پوش تصديقم؛ مادرت خديجه.خدا هم نمي خواست او را دل نگران و مشوش ببينددر آن پيام شيرين، در آن دعوت زلال آمده بود كه اين چهل روز مفارقت از خديجه ر ا.برايش پيغام كنم:و كردم، عمار، آن صحابي وفادار را گسيل كردم« جان من! خديجه! دوري ام از تو، نه بواسطة كراهت و عداوت و اندوه است، خدا تو رادوست دارد و من نيز، خدا هر روز، بارها و بارها، تو را به رخ ملائكه خويش مي كشد، به.تو مباهات ميكند و ... من نيزاين ديدار چهل روزة من با آفريدگار و ... ضمناً فراق تو، هم فرمان اوست. اين چهل.شبانه روز را تاب بياور، آرام و قرار داشته باش و درِ خانه را به روي هيچكس نگشايمن چهل افطار در خانة فاطمه بنت اسد مي گشايم تا وعدة الهي سرآيد و ديدار تازهگردد
کتاب زیبا کشتی پهلو گرفته یک کتاب مذهبی است که ماجرای شهادت حضرت زهرا (س) را از زبان شخصیتهای مرتبط با زندگی آن حضرت تعریف میکند!روزگار غريبي است دخترم! دنيا از آن غريبتراين چه دنيايي است كه دختر رسول خدا را در خويش تاب نم يآورد؟را در خود تحمل نم يكند؟ « راز آفرينش زن » اين چه روزگاري است كهاين چه عالمي است كه دردانة خدا را از خويش مي راند؟.روزگار غريبي است دخترم. دنيا از آن غريبترآنجا جاي تو نيست، دنيا هرگز جاي تو نبوده است. بيا دخترم، بيا، تو از آغاز هم دنيايي...نبودي. تو از بهشت آمده بودي، تو از بهشت آمده بوديآن روزها كه مرا در حرا با خدا خلوتي دوست داشتني بود، جبرئيل؛ اين قاصد ميان عاشقو معشوق، اين رابط ميان عابد و معبود، اين ملَك خوب و پاك و صميمي، اين امينرازهاي من و پيا مهاي خداوند، پيام آورد كه معبود، چهل شبانه روز تو را مي خواند، يك... خلوت مدام چهل روزه از تو م يطلبدو من كه جان ميسپردم به پيا مهاي الهي و آتش اشتياقم زبانه م يكشيد با دمِ خداوندي ،انگار خدا با همه بزرگياش از آن من شده باشد، بال در آوردم و جانم را در التهاب آن.پيام عاشقانه گداختمآري، جز خدا و جبرئيل و شوي تو كسي چه مي دانست حرا يعني چه، كسي چه ميداندخلوت با خدا يعني چه؟اما ... اما كسي بود در اين دنيا كه بسيار دوستش ميداشتم، خدا هميشه دوشتس بدارد ،.دل نازكش را نميتوانستم نگران و آرزدة خويش ببينمهمان كه در وقت بيپناهي پناهم شد و در وقت تنگدستي، گشايشم و در سرماي سوزندة.تكذيب دشمنان، تن پوش تصديقم؛ مادرت خديجه.خدا هم نمي خواست او را دل نگران و مشوش ببينددر آن پيام شيرين، در آن دعوت زلال آمده بود كه اين چهل روز مفارقت از خديجه ر ا.برايش پيغام كنم:و كردم، عمار، آن صحابي وفادار را گسيل كردم« جان من! خديجه! دوري ام از تو، نه بواسطة كراهت و عداوت و اندوه است، خدا تو رادوست دارد و من نيز، خدا هر روز، بارها و بارها، تو را به رخ ملائكه خويش مي كشد، به.تو مباهات ميكند و ... من نيزاين ديدار چهل روزة من با آفريدگار و ... ضمناً فراق تو، هم فرمان اوست. اين چهل.شبانه روز را تاب بياور، آرام و قرار داشته باش و درِ خانه را به روي هيچكس نگشايمن چهل افطار در خانة فاطمه بنت اسد مي گشايم تا وعدة الهي سرآيد و ديدار تازهگردد