در فرهنگ معين فرهنگ به “دانش، علم، معرفت و مجموعه آداب ، رسوم”[1] تعريف شده و در فرهنگ دهخدا “تعليم و تربيت”[2] تعريف گرديده اما فرهنگ معاني گسترده تري در جامعه امروز دارد و در واقع هر كس در افكار خود فرهنگ را به صورتي خاص خود تعريف ميكند و به علت اينكه فرهنگ در واقع يك مطلوبت است تعريف آن بسيار مشكل خواهد بود، اما ميتوان فرهنگ را در يك محدوده كوچك، تعريف خاص آن محدوده كرد. به همين خاطر فرهنگ در يك سازمان نيز معاني مختلفي پيدا ميكند و هر يك از كارشناسان در كتابهاي خود تعاريف گوناگوني از فرهنگ سازماني نموده و گاها" تعريف مورد نظر خود را نيز مشخص ننموده لذا در طول خواندن كتاب در بعضي از موارد خواننده دچار دوگانگي در درك مطلب خواهد شد كه منظور نويسنده در اين جا كدام يك تعريف فرهنگ بوده است. آقاي استيفن رابينز در كتاب تئوري سازمان خود، فرهنگ سازماني به صورت“ فرهنگ سازماني به عنوان ارزشهاي غالب كه بوسيله يك سازمان حمايت ميشود يا فلسفهاي كه خط مشي سازمان را به سمت كاركنان و مشتريان هدايت ميكند يا ارزشهاي كه به كمك آنها كارها و امور روزمره سازمان انجام ميپذيرد. يا مفروضات و باورهاي بنيادي كه بين اعضاء سازمان مشترك ميباشد.”[3] و ياد آور مي شود كه “ فرهنگها دقيقا تبلور شخصيت ها و نگرشهاي اعضاء خود نيستند، بدين معناست كه بخش عظيمي از فرهنگ سازمان مي تواند بطور مستقيم به متغيرهاي ساختاري مرتبط شود”[4]تعريف مينمايد ايشان پس از تعارف گوناگوني كه ميكنند به نكته نظرات خود در موضوع تاثير فرهنگ سازماني در توليد و كارايي مديران ميپردازد[1] دكتر معين، فرهنگ فارسي معين( تهران، نشر سپهر، 1371 )، ص 2538[2] علي اكبر دهخدا، لغتنامه دهخدا (انتشارات دانشگاه تهران، 1378)، ص 11781[3] استفين رابينز، تئوري سازمان، مترجم سيد مهدي ابواري (انتشارات صفار، 1380) ص 380[4] همان، ص 382
در فرهنگ معين فرهنگ به “دانش، علم، معرفت و مجموعه آداب ، رسوم”[1] تعريف شده و در فرهنگ دهخدا “تعليم و تربيت”[2] تعريف گرديده اما فرهنگ معاني گسترده تري در جامعه امروز دارد و در واقع هر كس در افكار خود فرهنگ را به صورتي خاص خود تعريف ميكند و به علت اينكه فرهنگ در واقع يك مطلوبت است تعريف آن بسيار مشكل خواهد بود، اما ميتوان فرهنگ را در يك محدوده كوچك، تعريف خاص آن محدوده كرد. به همين خاطر فرهنگ در يك سازمان نيز معاني مختلفي پيدا ميكند و هر يك از كارشناسان در كتابهاي خود تعاريف گوناگوني از فرهنگ سازماني نموده و گاها" تعريف مورد نظر خود را نيز مشخص ننموده لذا در طول خواندن كتاب در بعضي از موارد خواننده دچار دوگانگي در درك مطلب خواهد شد كه منظور نويسنده در اين جا كدام يك تعريف فرهنگ بوده است. آقاي استيفن رابينز در كتاب تئوري سازمان خود، فرهنگ سازماني به صورت“ فرهنگ سازماني به عنوان ارزشهاي غالب كه بوسيله يك سازمان حمايت ميشود يا فلسفهاي كه خط مشي سازمان را به سمت كاركنان و مشتريان هدايت ميكند يا ارزشهاي كه به كمك آنها كارها و امور روزمره سازمان انجام ميپذيرد. يا مفروضات و باورهاي بنيادي كه بين اعضاء سازمان مشترك ميباشد.”[3] و ياد آور مي شود كه “ فرهنگها دقيقا تبلور شخصيت ها و نگرشهاي اعضاء خود نيستند، بدين معناست كه بخش عظيمي از فرهنگ سازمان مي تواند بطور مستقيم به متغيرهاي ساختاري مرتبط شود”[4]تعريف مينمايد ايشان پس از تعارف گوناگوني كه ميكنند به نكته نظرات خود در موضوع تاثير فرهنگ سازماني در توليد و كارايي مديران ميپردازد[1] دكتر معين، فرهنگ فارسي معين( تهران، نشر سپهر، 1371 )، ص 2538[2] علي اكبر دهخدا، لغتنامه دهخدا (انتشارات دانشگاه تهران، 1378)، ص 11781[3] استفين رابينز، تئوري سازمان، مترجم سيد مهدي ابواري (انتشارات صفار، 1380) ص 380[4] همان، ص 382