شيوه اي كه والدين در مورد تربيت فرزندان به كار ميگيرند ، در شخصيت فرزند و ويژگيهاي شناختي او تاثير به سزايي دارد . با توجه به اهميت و نقش والدين در تربيت فرزندان و الگوپذيري كودكان ، آشنايي والدين با شيوههاي صحيح فرزند پروري و نحوهي برخورد با كودكان درجهت بهداشت رواني خانواده و يافتن رابطه و تعامل والدين با فرزند خويش ما را بر آن واميدارد كه با بررسي بيشتر اين الگوها ، خانوادهها را در قرار گرفتن روند صحيح فرزند پروري ياري دهيم و بهتر كردن شيوههاي فرزند پروري و تربيتي والدين و به دنبال آن رشد اجتماعي بهتر كودكان و به كار بستن روشهاي صحيح و برخوردهاي منطقيتر از طرف والدين اهميت و ضرورت اين تحقيق را آشكار ميسازد .اين تحقيق ميتواند رابطهي بين شيوههاي فرزند پروري و رشد اجتماعي كودكان را مورد آزمون قرار دهد و اعلام دارد چه روشي در پرورش كودكان به رشد اجتماعي بالاتر مي انجامد . اهداف پژوهش :اما چگونه شيوههاي فرزند پروري والدين در كيفيت و چگونگي رشد اجتماعي افراد ايفاي نقش ميكنند؟اينكه بتوان نقش فرزند پروري والدين را در توليد رشد اجتماعي تعيين كرد ، مساله بسياري مهمي است كه اين نكته ميتواند گامي درتحقيق اين هدف باشد زيرا كه در اي تحقيق همبستگي بين سبك فرزند پروري و رشد اجتماعي فرزندان مورد بررسي قرار ميگيرد كه ميتواند مشخصاً رابطهي بين اين دو را بيان كند .اين كشف رابطه ميتواند در مراكز مشاوره مورد استفاده قرار بگيرد ، بدين صورت كه از آن جهت كه يكي از رسالت هاي مراكز مشاوره ايجاد رشد و ارتقاي سلامت در مراجعين است به صورتي كه ميتوان از اين راه براي زوجها مشخص كرد كه با توجه به روشي كه در تربيت فرزند خود انتخاب ميكنند چه تاثيري در شكلگيري شخصيت فرزند خود ميتوانند داشته باشند و اين روش چه نتايجي براي فرزندان در ساختار خانواده به وجود خواهد آورد .بدين ترتيب ميتوان آنها را در جهت اتخاذ روحيات ، باورها و رفتارهايي كه در زمينه شيوهي مناسب و كارآمد است ياري دهند .خانواده اولين زمينههاي رشد و تكوين كودك را فراهم مي آورد ، كودك زبان را از افراد خانواده مي آموزد و ارزشهاي اخلاقي را از آنان ياد مي گيرد و روابط اجتماعي آينده متاثر از چگونگي روابطش با اعضاي خانواده است .گذشته از اين شاهد تغييراتي در افراد از نظر الگوي زندگي خود در طول رشد هستيم كه از يك حالت خودمداري كودكي آغاز و باطي فرايند ازدواج و تشكيل خانواده مجدداً به يك خود مداري « والد مأبانه » منجر ميشود و در اين فرايند باز شاهد هستيم كه ويژگيهاي محيط خانواده است كه بيشترين ميزان تاثير را در رفتار و تصميمگيريهاي شخصي دارد .از اين نظر پژوهش حاضر ميتواند به شناسايي يكي ديگر از تاثيرات اجتماعي خانواده بر قابليتهاي فرزندان يعني رشد اجتماعي آنان كمك كند .
شيوه اي كه والدين در مورد تربيت فرزندان به كار ميگيرند ، در شخصيت فرزند و ويژگيهاي شناختي او تاثير به سزايي دارد . با توجه به اهميت و نقش والدين در تربيت فرزندان و الگوپذيري كودكان ، آشنايي والدين با شيوههاي صحيح فرزند پروري و نحوهي برخورد با كودكان درجهت بهداشت رواني خانواده و يافتن رابطه و تعامل والدين با فرزند خويش ما را بر آن واميدارد كه با بررسي بيشتر اين الگوها ، خانوادهها را در قرار گرفتن روند صحيح فرزند پروري ياري دهيم و بهتر كردن شيوههاي فرزند پروري و تربيتي والدين و به دنبال آن رشد اجتماعي بهتر كودكان و به كار بستن روشهاي صحيح و برخوردهاي منطقيتر از طرف والدين اهميت و ضرورت اين تحقيق را آشكار ميسازد .اين تحقيق ميتواند رابطهي بين شيوههاي فرزند پروري و رشد اجتماعي كودكان را مورد آزمون قرار دهد و اعلام دارد چه روشي در پرورش كودكان به رشد اجتماعي بالاتر مي انجامد . اهداف پژوهش :اما چگونه شيوههاي فرزند پروري والدين در كيفيت و چگونگي رشد اجتماعي افراد ايفاي نقش ميكنند؟اينكه بتوان نقش فرزند پروري والدين را در توليد رشد اجتماعي تعيين كرد ، مساله بسياري مهمي است كه اين نكته ميتواند گامي درتحقيق اين هدف باشد زيرا كه در اي تحقيق همبستگي بين سبك فرزند پروري و رشد اجتماعي فرزندان مورد بررسي قرار ميگيرد كه ميتواند مشخصاً رابطهي بين اين دو را بيان كند .اين كشف رابطه ميتواند در مراكز مشاوره مورد استفاده قرار بگيرد ، بدين صورت كه از آن جهت كه يكي از رسالت هاي مراكز مشاوره ايجاد رشد و ارتقاي سلامت در مراجعين است به صورتي كه ميتوان از اين راه براي زوجها مشخص كرد كه با توجه به روشي كه در تربيت فرزند خود انتخاب ميكنند چه تاثيري در شكلگيري شخصيت فرزند خود ميتوانند داشته باشند و اين روش چه نتايجي براي فرزندان در ساختار خانواده به وجود خواهد آورد .بدين ترتيب ميتوان آنها را در جهت اتخاذ روحيات ، باورها و رفتارهايي كه در زمينه شيوهي مناسب و كارآمد است ياري دهند .خانواده اولين زمينههاي رشد و تكوين كودك را فراهم مي آورد ، كودك زبان را از افراد خانواده مي آموزد و ارزشهاي اخلاقي را از آنان ياد مي گيرد و روابط اجتماعي آينده متاثر از چگونگي روابطش با اعضاي خانواده است .گذشته از اين شاهد تغييراتي در افراد از نظر الگوي زندگي خود در طول رشد هستيم كه از يك حالت خودمداري كودكي آغاز و باطي فرايند ازدواج و تشكيل خانواده مجدداً به يك خود مداري « والد مأبانه » منجر ميشود و در اين فرايند باز شاهد هستيم كه ويژگيهاي محيط خانواده است كه بيشترين ميزان تاثير را در رفتار و تصميمگيريهاي شخصي دارد .از اين نظر پژوهش حاضر ميتواند به شناسايي يكي ديگر از تاثيرات اجتماعي خانواده بر قابليتهاي فرزندان يعني رشد اجتماعي آنان كمك كند .