عنوان مقاله: ارزيابي نظريه معرفت شناختي «پوزيتيويسم»فرمت فایل: wordتعداد صفحات: 34شرح مختصر:پوزيتيويسم چيست؟ «پوزيتيويسم به مثابه يك رهيافت علمي در علوم اجتماعي معتقد است كه امور ميبايستي به مثابه واقعيات محض مطالعه شوند و رابطه بين واقعيات مزبور ميتواند به وضع قوانين علمي منجر شود.براي پوزيتيويستها، چنين قوانيني شاني مشحون از حقيقت دارند و واقعيات اجتماعي به همان شيوة واقعيات طبيعي ميبايستي مورد مطالعه واقع شوند».]1 [هر چند ارائه چنين تعريفي از سوي «اسميت» در كتاب «علم اجتماعي در ترديد»، ضامن پرهيز از آشفتگي واژه شناختي در برخورد با نظريهاي به گستردگي پوزيتيويسم است؛ اما «پرتاب شدگي» قابل ملاحظايي كه در اثر مطالعه تعاريفي از اين دست به محقق دست ميدهد، وي را بلافاصله به جستجوي ريشههاي معرفتي نظريه مزبور سوق ميدهد تا از احساس غريب «پرتاب شدگي» فاصله بگيرد.معمولا كشف ريشههاي معرفتي يك نظريه – نه تنها به هنگام بررسي پوزيتيويسم بلكه به هنگام تلاش براي حصول شناخت نسبت به هر نظريهايي جُستار را در روند سير تاريخي طي شده از سوي نظريه و فلاسفه و انديشه پردازان آن حوزه نظري قرار ميدهد.در اين راستا، برخي اپيكور (270-341 ق.م) فيلسوف شهير يوناني را نخستين چهره اثبات گرا تلقي ميكنند. ] 2[وي در دوران باستان و در عصري كه علم عمدتا معناي knowledge را به ذهن متبادر ميكرد بر ماهيت تبعي و عرضي امور نظري تاكيد كرده و تصريح نمود:«هدف از آنها بايد اين باشد كه افزار تحقيق و پژوهش غايت زندگي قرار گيرد. خطا در ادراكات حسي واقع نميشود بلكه غلط و خطا در احكام رخ مي دهد. درباره عالم، ما فرضياتي ميسازيم، وكيلن بايد در ساختن اين فرضيات به تجربه حسي متوسل شويم و به وسيله آن فرضهاي خود را بيازماييم؛ همين تطبيق دادن فرضياتبا تجربه حسي در واقع آزمايش حقيقت است». ] 3[اما در عصر نوين، سه نسل متفاوت از فلاسفه پوزيتيويست را ميتوان از يكديگر باز شناخت. هر سه نسل به تبعيت از دورهاي كه عموما به عنوان «عصر روشنگري» شناخته ميشود، مطرح گشتند؛ عصري كه جواز تامل در خصوص زندگي اجتماعي، فراتر از تبيينهاي مذهبي را صادر نمود و انسانها را به مثابه پيشگامان عمده در عرصه توسعه و تزايد دانش به معناي science تعيين كرد.نخستين نسل،از ميان فلاسفه متعدد قرون 18 و 19 چهرههايي همچون جان لاك، ديويد هيوم و اگوست كنت را در درون خود دارد. نسل بعدي در اوايل قرن بيستم همگي در حلقه وين گرد آمدند و پوزيتيويسم منطقي را صورت بندي كردند. آخرين نسل، در عصر پس از جنگ جهاني دوم و با آراء كارل همپل شكل و صورتي عمده به خود گرفت. ] 4[در جُستار حاضر ابتدا تلاش مي شود كه پس از رويكردي واژه شناختي سير تاريخي و ماهيت نظري، مكتب پوزيتيويسم از نظر شاخصترين انديشمندان هر يك از سه دوره مورد مطالعه واقع شود، سپس ضمن تحليل و بررسي تاثير شرايط اجتماعي – سياسي بر انديشه پوزيتيويستي تلاش ميشود تا ارزيابي اين فرضيه مورد توجه قرار گيرد كه: پوزيتيويسم متضمن اليتيسم در عرصه سياسي بوده است.و در نهايت به نقد انديشههاي مكتب پوزيتيويسم پرداخته خواهد شد.فهرست مطالب1)مقدمه. 12)رويكرد واژه شناختي.. 33)رويكرد تاريخي (ماهيت نظريه):4الف) پوزيتيويسم؛ نسل نخست (لاك، هيوم، كنت)4ب)پوزيتيويسم، نسل دوم (حلقه وين)11ج)پوزيتويسم: نسل سوم (كارل همپل)144)تاثير محيط اجتماعي - سياسي بر شكل گيري نظريه پوزيتيويسم. 165) اثر بخشي پوزيتيويسم بر مسائل سياسي و اجتماعي:196)نقد و نتيجه گيري.. 24فهرست منابع و يادداشتها29
ارزيابي نظريه معرفت شناختي «پوزيتيويسم»
عنوان مقاله: ارزيابي نظريه معرفت شناختي «پوزيتيويسم»فرمت فایل: wordتعداد صفحات: 34شرح مختصر:پوزيتيويسم چيست؟ «پوزيتيويسم به مثابه يك رهيافت علمي در علوم اجتماعي معتقد است كه امور ميبايستي به مثابه واقعيات محض مطالعه شوند و رابطه بين واقعيات مزبور ميتواند به وضع قوانين علمي منجر شود.براي پوزيتيويستها، چنين قوانيني شاني مشحون از حقيقت دارند و واقعيات اجتماعي به همان شيوة واقعيات طبيعي ميبايستي مورد مطالعه واقع شوند».]1 [هر چند ارائه چنين تعريفي از سوي «اسميت» در كتاب «علم اجتماعي در ترديد»، ضامن پرهيز از آشفتگي واژه شناختي در برخورد با نظريهاي به گستردگي پوزيتيويسم است؛ اما «پرتاب شدگي» قابل ملاحظايي كه در اثر مطالعه تعاريفي از اين دست به محقق دست ميدهد، وي را بلافاصله به جستجوي ريشههاي معرفتي نظريه مزبور سوق ميدهد تا از احساس غريب «پرتاب شدگي» فاصله بگيرد.معمولا كشف ريشههاي معرفتي يك نظريه – نه تنها به هنگام بررسي پوزيتيويسم بلكه به هنگام تلاش براي حصول شناخت نسبت به هر نظريهايي جُستار را در روند سير تاريخي طي شده از سوي نظريه و فلاسفه و انديشه پردازان آن حوزه نظري قرار ميدهد.در اين راستا، برخي اپيكور (270-341 ق.م) فيلسوف شهير يوناني را نخستين چهره اثبات گرا تلقي ميكنند. ] 2[وي در دوران باستان و در عصري كه علم عمدتا معناي knowledge را به ذهن متبادر ميكرد بر ماهيت تبعي و عرضي امور نظري تاكيد كرده و تصريح نمود:«هدف از آنها بايد اين باشد كه افزار تحقيق و پژوهش غايت زندگي قرار گيرد. خطا در ادراكات حسي واقع نميشود بلكه غلط و خطا در احكام رخ مي دهد. درباره عالم، ما فرضياتي ميسازيم، وكيلن بايد در ساختن اين فرضيات به تجربه حسي متوسل شويم و به وسيله آن فرضهاي خود را بيازماييم؛ همين تطبيق دادن فرضياتبا تجربه حسي در واقع آزمايش حقيقت است». ] 3[اما در عصر نوين، سه نسل متفاوت از فلاسفه پوزيتيويست را ميتوان از يكديگر باز شناخت. هر سه نسل به تبعيت از دورهاي كه عموما به عنوان «عصر روشنگري» شناخته ميشود، مطرح گشتند؛ عصري كه جواز تامل در خصوص زندگي اجتماعي، فراتر از تبيينهاي مذهبي را صادر نمود و انسانها را به مثابه پيشگامان عمده در عرصه توسعه و تزايد دانش به معناي science تعيين كرد.نخستين نسل،از ميان فلاسفه متعدد قرون 18 و 19 چهرههايي همچون جان لاك، ديويد هيوم و اگوست كنت را در درون خود دارد. نسل بعدي در اوايل قرن بيستم همگي در حلقه وين گرد آمدند و پوزيتيويسم منطقي را صورت بندي كردند. آخرين نسل، در عصر پس از جنگ جهاني دوم و با آراء كارل همپل شكل و صورتي عمده به خود گرفت. ] 4[در جُستار حاضر ابتدا تلاش مي شود كه پس از رويكردي واژه شناختي سير تاريخي و ماهيت نظري، مكتب پوزيتيويسم از نظر شاخصترين انديشمندان هر يك از سه دوره مورد مطالعه واقع شود، سپس ضمن تحليل و بررسي تاثير شرايط اجتماعي – سياسي بر انديشه پوزيتيويستي تلاش ميشود تا ارزيابي اين فرضيه مورد توجه قرار گيرد كه: پوزيتيويسم متضمن اليتيسم در عرصه سياسي بوده است.و در نهايت به نقد انديشههاي مكتب پوزيتيويسم پرداخته خواهد شد.فهرست مطالب1)مقدمه. 12)رويكرد واژه شناختي.. 33)رويكرد تاريخي (ماهيت نظريه):4الف) پوزيتيويسم؛ نسل نخست (لاك، هيوم، كنت)4ب)پوزيتيويسم، نسل دوم (حلقه وين)11ج)پوزيتويسم: نسل سوم (كارل همپل)144)تاثير محيط اجتماعي - سياسي بر شكل گيري نظريه پوزيتيويسم. 165) اثر بخشي پوزيتيويسم بر مسائل سياسي و اجتماعي:196)نقد و نتيجه گيري.. 24فهرست منابع و يادداشتها29