دانلود کتاب مبانی حقوق دانش پژوه +word فرمت فایل:wordتعداد صفحه:196فهرست مطالب:درس 1 موضوع و محدوده فلسفه حقوقدرس 2 تعريف و مفهوم حق، اركان و اقسام آندرس 3 تعريف و ضرورت حقوق، ویژگی های قواعد حقوقیدرس 4 شاخههاي علم حقوق، رابطه قانون با حقوقدرس 5 رابطه حقوق و اخلاقدرس 6 رابطه حقوق و دیندرس 7 رابطه مطلق حقوق با دين اسلامدرس 8 مباني و اهداف حقوقدرس 9 نظام حقوقی اسلامدرس 10 اهداف حقوقدرس 11نظامهاي حقوقي سكولار و بشريدرس 12 منابع نظام حقوقي اسلام بخشی از متن:ب. تعريف و مفهوم حق، اركان و اقسام آنقبل از وارد شدن در مباحث اصلي فلسفه حقوق، لازم است با برخي از مفاهيم مرتبط با حقوق آشنا شويم؛ اگرچه خود اين تعاريف و مفاهيم نيز، به يك معنا بخشي از فلسفه حقوق محسوب ميشود، از اين نظر كه فلسفه هر علم، عهدهدار تبيين مبادي تصوّري و تصديقي آن است. افزون بر اين ميتوان وظيفه اصلي هر نظام حقوقي را تعريف، شناسايي و تضمين حقوق افراد و گروهها دانست؛ بنابراين لازم است با مفهوم حق و اركان و اقسام آن بيشتر آشنا شويم.اول: تعريف حقكلمه حق در مفاهيم مختلفي استعمال شده است؛ هرچند ميتوان در تمام اين كاربردها نوعي ثبات و تحقّق را در نظر گرفت. بههرحال «حق» در علم حقوق، داراي مفهوم خاص خود است و تعريفهاي متعددي از آن به عمل آمده است. البته بايد توجه داشت كه تعريف مفاهيم اعتباري، يك تعريف منطقي نخواهد بود؛ چون اين مفاهيم داراي ماهيت نيستند تا بتوان از آنها تعريف حقيقي ارائه نمود؛ بنابراين تعاريفي كه ارائه ميشود، بهعنوان توضيح و تبيين اين مفهوم است و نه تعريف حقيقي.بعضي معتقدند: «حق، توانايي است كه به اراده اشخاص داده شده است». بنابراين عنصر اصلي حق، ارادهاي است كه بهوسيله قوانين حاكميت يافته است. بعضي ديگر در تعريف حق گفتهاند: «حق، نفعي است كه از نظر حقوقي حمايت شده است». بر طبق اين نظر، صاحب واقعي حق كسي است كه از آن سود ميبرد، نه آن كه اراده ميكند؛ بنابراين درباره مفهوم و جوهر حق ميتوان گفت: «حق، سلطه و اختياري است كه حقوق هر كشور بهمنظور حفظ منافع اشخاص به آنها ميدهد».ارکان و اقسام حقبراي هر حقي دو مرحله ميتوان تصور كرد: يكي مرحله اعتبار حق براي افراد و اهليت انسانها براي اينكه صاحب حق شوند كه اصطلاحاً به آن «اهليت تمتّع» گفته ميشود. در اين مرحله، هر انساني در چارچوب ويژگيهاي يك نظام حقوقي ميتواند صاحب حق شود و هيچكس ـ حتي خود انسان ـ نميتواند چنين اهليتي را از خود سلب نمايد. مرحله ديگر، مرحله اجراي حق و استيفاي آن است. در اين مرحله براي اينكه شخص بتواند حقوق خود را استيفا نمايد، شرايطي لازم است و اين شرايط عمدتاً براي اين است كه شخص بتواند حق را در راستاي منافع خود به كار گيرد؛ مانند اينكه بايد عاقل، بالغ و رشيد باشد.دوم: اركان حق هر حقي، داراي سه ركن اساسي است: كسي كه حق براي اوست (من له الحق)، كسي كه حق بر اوست (من عليه الحق) و آنچه متعلَّق حق است (موضوع حق).حق همواره در راستاي منافع افرادي است كه آن حق براي آنها به رسميت شناخته شده است و صاحب حق شناخته ميشوند. دارنده حق ممكن است يك فرد، يا گروهي از افراد و يا حتي همه افراد جامعه باشند؛ چنانكه ممكن است شخص يا اشخاص حقيقي نباشند؛ بلكه شخص حقوقي باشد؛ مانند حقوقي كه براي دولت يا براي شخصيت حقوقي امام يا حاكم وجود دارد.از طرف ديگر، به رسميت شناختن هر حقي در جامعه براي افراد، آنها را در يك موقعيت ممتازي نسبت به ديگران قرار ميدهد؛ به گونهاي كه ديگران بايد آن حق را رعايت كنند و مانع استيفاي آن از طرف صاحبان حق نشوند؛ بنابراين با به رسميت شناختن هر حقي، تكليفي براي ديگران به وجود ميآيد و به همين دليل آنها را «من عليه الحق» ميگويند. من عليه الحق نيز ممكن است يك فرد حقيقي يا گروهي از افراد و يا يك شخص حقوقي باشد. همچنين نوع تكليفي كه براي من عليه الحق به وجود ميآيد، متناسب با حقّي كه ايجاد شده است، متفاوت ميباشد؛ مثلاً نسبت به حقّ حيات و يا آزادي، همه افراد مكلفاند اين حق را محترم شمرده و مانع استيفاي آن نشوند؛ امّا نسبت به حقّ نفقه، شوهر كه يك فرد حقيقي است، مكلف به پرداخت نفقه ميباشد. متعلَّق حق نيز، عبارت است از آن چيزي كه انسان نسبت به آن داراي حق و امتياز ميگردد و «حق» اجازه بهرهبرداري از آن را به انسان ميدهد. متعلَّق حق نيز ميتواند شيء، منفعت شيء، انتفاع از شيء يا نيروي كار انسان باشد.سوم: اقسام حقحق به اعتبار متعلَّق خود، داراي اقسام متفاوتي است. مهمترين تقسيمبندي حق در علم حقوق، تقسيم آن به حقوق مالي و غير مالي است.حق غير مالي، امتيازي است كه هدف آن، رفع نيازمنديهاي عاطفي و اخلاقي انسان است. موضوع اين حق، روابط غير مالي اشخاص است و ارزش دادوستد ندارد و به طور مستقيم قابل ارزيابي مالي نيست؛ مانند حق زوجيت، ولايت و حضانت. البته ممكن است بر حقوق غير مالي آثار مالي مترتّب شود؛ مانند اينكه حق زوجيت موجب مطالبه نفقه ميشود و يا حق قصاص كه قابل تبديل به ديه است. حق مالي، امتيازي است كه حقوق هر كشور بهمنظور تأمين نيازهاي مالي اشخاص به آنها ميدهد. اين دسته از حقوق برخلاف گروه اول قابل مبادله و تقويم به پول است؛ مانند حق ملكيت، حق شفعه و مانند آن.رابطه حق و تكليف پيش از بيان رابطه حق و تكليف، بايد «تكليف» را تعريف كنيم تا بتوانيم رابطه حق و تكليف را بهخوبي دريابيم. تكليف را ميتوان اينگونه تعريف كرد: «فرمان الزاميِ مقام ذيصلاح كه انجام دادن آن لازم بوده و ترك آن جايز نباشد». براساس اين تعريف، حق و تكليف رابطه تضايفي دارند كه گاه بهصورت تضايفِ تقابلي و گاه بهصورت تضايفِ تلازمي است.1. رابطه تقابلي حق و تكليف مقصود از تضايفِ تقابلي آن است كه وقتي يك حق را نسبت به دو طرف (من له الحق و من عليه الحق) در نظر بگيريم، نسبت به يك طرف حق ميشود و نسبت به طرف ديگر تكليف. با اين تعبير ميتوان گفت كه از دل هر حقّي، تكليفي زاده ميشود؛ بنابراين هرچه كه براي كسي حق باشد، براي ديگري تكليف خواهد بود. تكليفي كه از دل حق زاده ميشود، خود دوگونه است: تكليف منفي و تكليف مثبت. ..................
دانلود کتاب مبانی حقوق دانش پژوه
دانلود کتاب مبانی حقوق دانش پژوه +word فرمت فایل:wordتعداد صفحه:196فهرست مطالب:درس 1 موضوع و محدوده فلسفه حقوقدرس 2 تعريف و مفهوم حق، اركان و اقسام آندرس 3 تعريف و ضرورت حقوق، ویژگی های قواعد حقوقیدرس 4 شاخههاي علم حقوق، رابطه قانون با حقوقدرس 5 رابطه حقوق و اخلاقدرس 6 رابطه حقوق و دیندرس 7 رابطه مطلق حقوق با دين اسلامدرس 8 مباني و اهداف حقوقدرس 9 نظام حقوقی اسلامدرس 10 اهداف حقوقدرس 11نظامهاي حقوقي سكولار و بشريدرس 12 منابع نظام حقوقي اسلام بخشی از متن:ب. تعريف و مفهوم حق، اركان و اقسام آنقبل از وارد شدن در مباحث اصلي فلسفه حقوق، لازم است با برخي از مفاهيم مرتبط با حقوق آشنا شويم؛ اگرچه خود اين تعاريف و مفاهيم نيز، به يك معنا بخشي از فلسفه حقوق محسوب ميشود، از اين نظر كه فلسفه هر علم، عهدهدار تبيين مبادي تصوّري و تصديقي آن است. افزون بر اين ميتوان وظيفه اصلي هر نظام حقوقي را تعريف، شناسايي و تضمين حقوق افراد و گروهها دانست؛ بنابراين لازم است با مفهوم حق و اركان و اقسام آن بيشتر آشنا شويم.اول: تعريف حقكلمه حق در مفاهيم مختلفي استعمال شده است؛ هرچند ميتوان در تمام اين كاربردها نوعي ثبات و تحقّق را در نظر گرفت. بههرحال «حق» در علم حقوق، داراي مفهوم خاص خود است و تعريفهاي متعددي از آن به عمل آمده است. البته بايد توجه داشت كه تعريف مفاهيم اعتباري، يك تعريف منطقي نخواهد بود؛ چون اين مفاهيم داراي ماهيت نيستند تا بتوان از آنها تعريف حقيقي ارائه نمود؛ بنابراين تعاريفي كه ارائه ميشود، بهعنوان توضيح و تبيين اين مفهوم است و نه تعريف حقيقي.بعضي معتقدند: «حق، توانايي است كه به اراده اشخاص داده شده است». بنابراين عنصر اصلي حق، ارادهاي است كه بهوسيله قوانين حاكميت يافته است. بعضي ديگر در تعريف حق گفتهاند: «حق، نفعي است كه از نظر حقوقي حمايت شده است». بر طبق اين نظر، صاحب واقعي حق كسي است كه از آن سود ميبرد، نه آن كه اراده ميكند؛ بنابراين درباره مفهوم و جوهر حق ميتوان گفت: «حق، سلطه و اختياري است كه حقوق هر كشور بهمنظور حفظ منافع اشخاص به آنها ميدهد».ارکان و اقسام حقبراي هر حقي دو مرحله ميتوان تصور كرد: يكي مرحله اعتبار حق براي افراد و اهليت انسانها براي اينكه صاحب حق شوند كه اصطلاحاً به آن «اهليت تمتّع» گفته ميشود. در اين مرحله، هر انساني در چارچوب ويژگيهاي يك نظام حقوقي ميتواند صاحب حق شود و هيچكس ـ حتي خود انسان ـ نميتواند چنين اهليتي را از خود سلب نمايد. مرحله ديگر، مرحله اجراي حق و استيفاي آن است. در اين مرحله براي اينكه شخص بتواند حقوق خود را استيفا نمايد، شرايطي لازم است و اين شرايط عمدتاً براي اين است كه شخص بتواند حق را در راستاي منافع خود به كار گيرد؛ مانند اينكه بايد عاقل، بالغ و رشيد باشد.دوم: اركان حق هر حقي، داراي سه ركن اساسي است: كسي كه حق براي اوست (من له الحق)، كسي كه حق بر اوست (من عليه الحق) و آنچه متعلَّق حق است (موضوع حق).حق همواره در راستاي منافع افرادي است كه آن حق براي آنها به رسميت شناخته شده است و صاحب حق شناخته ميشوند. دارنده حق ممكن است يك فرد، يا گروهي از افراد و يا حتي همه افراد جامعه باشند؛ چنانكه ممكن است شخص يا اشخاص حقيقي نباشند؛ بلكه شخص حقوقي باشد؛ مانند حقوقي كه براي دولت يا براي شخصيت حقوقي امام يا حاكم وجود دارد.از طرف ديگر، به رسميت شناختن هر حقي در جامعه براي افراد، آنها را در يك موقعيت ممتازي نسبت به ديگران قرار ميدهد؛ به گونهاي كه ديگران بايد آن حق را رعايت كنند و مانع استيفاي آن از طرف صاحبان حق نشوند؛ بنابراين با به رسميت شناختن هر حقي، تكليفي براي ديگران به وجود ميآيد و به همين دليل آنها را «من عليه الحق» ميگويند. من عليه الحق نيز ممكن است يك فرد حقيقي يا گروهي از افراد و يا يك شخص حقوقي باشد. همچنين نوع تكليفي كه براي من عليه الحق به وجود ميآيد، متناسب با حقّي كه ايجاد شده است، متفاوت ميباشد؛ مثلاً نسبت به حقّ حيات و يا آزادي، همه افراد مكلفاند اين حق را محترم شمرده و مانع استيفاي آن نشوند؛ امّا نسبت به حقّ نفقه، شوهر كه يك فرد حقيقي است، مكلف به پرداخت نفقه ميباشد. متعلَّق حق نيز، عبارت است از آن چيزي كه انسان نسبت به آن داراي حق و امتياز ميگردد و «حق» اجازه بهرهبرداري از آن را به انسان ميدهد. متعلَّق حق نيز ميتواند شيء، منفعت شيء، انتفاع از شيء يا نيروي كار انسان باشد.سوم: اقسام حقحق به اعتبار متعلَّق خود، داراي اقسام متفاوتي است. مهمترين تقسيمبندي حق در علم حقوق، تقسيم آن به حقوق مالي و غير مالي است.حق غير مالي، امتيازي است كه هدف آن، رفع نيازمنديهاي عاطفي و اخلاقي انسان است. موضوع اين حق، روابط غير مالي اشخاص است و ارزش دادوستد ندارد و به طور مستقيم قابل ارزيابي مالي نيست؛ مانند حق زوجيت، ولايت و حضانت. البته ممكن است بر حقوق غير مالي آثار مالي مترتّب شود؛ مانند اينكه حق زوجيت موجب مطالبه نفقه ميشود و يا حق قصاص كه قابل تبديل به ديه است. حق مالي، امتيازي است كه حقوق هر كشور بهمنظور تأمين نيازهاي مالي اشخاص به آنها ميدهد. اين دسته از حقوق برخلاف گروه اول قابل مبادله و تقويم به پول است؛ مانند حق ملكيت، حق شفعه و مانند آن.رابطه حق و تكليف پيش از بيان رابطه حق و تكليف، بايد «تكليف» را تعريف كنيم تا بتوانيم رابطه حق و تكليف را بهخوبي دريابيم. تكليف را ميتوان اينگونه تعريف كرد: «فرمان الزاميِ مقام ذيصلاح كه انجام دادن آن لازم بوده و ترك آن جايز نباشد». براساس اين تعريف، حق و تكليف رابطه تضايفي دارند كه گاه بهصورت تضايفِ تقابلي و گاه بهصورت تضايفِ تلازمي است.1. رابطه تقابلي حق و تكليف مقصود از تضايفِ تقابلي آن است كه وقتي يك حق را نسبت به دو طرف (من له الحق و من عليه الحق) در نظر بگيريم، نسبت به يك طرف حق ميشود و نسبت به طرف ديگر تكليف. با اين تعبير ميتوان گفت كه از دل هر حقّي، تكليفي زاده ميشود؛ بنابراين هرچه كه براي كسي حق باشد، براي ديگري تكليف خواهد بود. تكليفي كه از دل حق زاده ميشود، خود دوگونه است: تكليف منفي و تكليف مثبت. ..................