مقدمه: گروهي از صاحب نظران رفتار سازماني فشار رواني را بيماري شايع قرن نامگذاري كردهاند شايد هم براستي دوران ما عصر فشارهاي رواني است. دورهاي كه در آن انسان بشر از هر زمان ديگر در معرض عوامل فشارزا قرارگرفته و مسائل ومشكلات بيشماري از هر سو او را احاطه كرده است. اين فشارها به طور حتم با پيچيدگي روز افزون سازمان ها و گسترش تفكيكها، ابزارها و ديگر ابعاد سازمان در صورت عدم برنامه ريزي صحيح و مناسب، افزايش هم مييابد. فشار رواني يا استرس كه واژه اصلي آن ريشه در زبان لاتين دارد در قرن هفدهم ميلادي بسيار متداول بوده و به بعضي سختي، دشواري، فلاكت و محنت به كار رفته است. در اواخر قرن هجدهم معني آن به نيرو، فشار، زور و تلاش بسيار متغير يافته است ( تيموري، 1383). فشار رواني براي افراد مختلف معاني متفاوتي دارد اختلاف نظر در مورد فشار رواني در پاسخهايي كه مديران به يك سوال مشابه تحت عنوان «منظور از اصطلاح فشار رواني يا استرس چيست» اين موضوع را تائيد مي نمايد. در اين رابطه متداولترين جوابهايي كه به اين پرسش داده شده است عبارت بودند از: كار بسيار زياد و زمان كم براي انجام آن احساس اضطراب و دلهره، فشار روحي و جسمي بسيار زياد، فشارهاي عاطفي احساسي، هيجاني، احساس خستگي، حساسيت و تحريك پذيري بوده است. فشاررواني را عكسالعمل فرد به عوامل جديد تا تهديد كننده در محيط كاري تعريف كردهاند ( تيموري، 1383). فشار رواني را پاسخي دانستهاند كه فرد براي تطبيق با يك وضعيت خارجي متفاوت با وضعيت عادي به صورت رفتاري، رواني، جسماني از خود نشان ميدهد. همچنين فشار رواني را مجموعه واكنشهاي عمومي انسان نسبت به عوامل ناسازگار و پيشبيني نشده خارجي يا داخلي از ميان برود ايجاد فشار رواني ميكند. فشار رواني داراي آثار جسماني نيز هست و از اين طريق هم به سازمان صدمات شديدي وارد ميآيد. استرسهاي حاد نيروي انساني سازمان را ضايع ميكند و هدف سازمان را دستخوش تزلزل ميسازد. افرادي كه دچار استرس ميگردند توان مقابله با آن را از دست ميدهند ، از جهات جسماني و رفتاري دچار آسيب ميشوند و بدين ترتيب است كه استرس در سازمان همچون آفتي نيروها را تحليل مي برد و تلاش ها و فعاليتها را عقيم ميسازد. ( تيموري، 1383) لذا تحقيق حاضر در نظر دارد كه با بررسي رابطه فشارهاي رواني (استرسهاي شغلي) با فرسودگي شغلي هر چند گامي كوچك در جهت تبيين موضوع تحقيق برداشته شود. طرح مساله و چهارچوب نظري آن: هر چند فشار رواني به شكلهاي مختلفي تعريف شده است اما زمينه مشترك همه آن تعاريف اين است كه علت ايجاد فشار عصبي وجود محركي به صورت فيزيكي يا رواني است كه فرد به طريق خاصي نسبت به آن عكسالعمل نشان مي دهد. فشار رواني داراي پيامدهايي نظير ميباشد اگر فشار رواني مثبت باشد ممكن است نتيجه آن فعاليت فعاليتجديت و انگيزش بيشتر باشد. البته آنچه بيشتر مورد توجه ميباشد پيآمدهاي منفي فشار عصبي است. همان طور كه ملاحظه ميشود بيشترين عوامل از درون هستند. به عنوان مثال استفاده از مشروبات الكلي يكي از پيآمدهاي فردي فشار عصبي است در حالي كه اين مشكل از پيآمدهاي سازماني فشار عصبي نيز ميباشد زيرا ممكن است به طور مستقيم بر عملكرد سازمان اثر بگذارد هر چند دستهبندي پيآمدها تا حدودي اختياري به نظر ميرسد ولي بايد توجه داشت كه هر پيآمدي بر حسب عامل ايجاد كننده اوليه خود دسته بندي شده است. بنابرآنچه كه گفته شد پي آمدهاي فردي نتايجي هستندكه عمدتاً بر فرد اثر مي گذارند هر چند ممكن است سازمان نيز به طور مستقيم يا غير مستقيم از اين پي آمد متاثر شود ولي اين فرد است كه بهاي اصلي آن را ميپردازد. فشار رواني پيآمدهايي نيز دارد كه اثر مستقيم تري بر سازمان دارد يكي از اين پيآمدهاي واضح فشار رواني شديد كاهش عملكرد مناسب و درست است اين كاهش در مورد كارگران اجرايي به صورت كيفيت ضعيف كار، افت بهرهوري متجلي ميگردد كنارهگيري نيز ميتواند نتيجة فشار رواني باشد كه مهمترين آنها عبارتند از: غيبت ، استعفا و ترك كار پي آمدهايي فشار رواني كه هم بر فرد و هم بر سازمان اثر ميگذارد فرسودگي يا تحليل رفتگي است و هنگامي بوجود ميايد كه فرد احساس كند فشارهايي خيلي زياد را تحمل ميكند و منابع رضايت شغلي خيلي كم ميباشد ( الواني، 1371). فرسودگي ( بي رمقي يا تنيدگي) شغلي از جمله اختلالهايي است كه در سالهاي اخير مورد توجه روان شناسان باليني قرار گرفته است و نتايج تحقيقات نيز نشان مي دهد كه درصد قابل توجهي از افراد سازمان هاي فعال از اين عارضه، دروغ هستند. به طور كلي ميتوان فرسودگي شغلي را نوعي اختلال كه به دليل قرار گرفتن طولاني مدت در معرض فشارهاي رواني كه در وي ايجاد ميشود و فرد مبتلا از خستگي جسمي و هيجاني نيز فرسودگي شغلي نگرش رنج ميبرد. براساس تحقيقات ( موس 1981) نتيجة فرسودگي شغلي كاهش كارايي، كاهش علاقه نسبت به كار و كاهش ظرفيت براي حفظ عملكرد مي باشد ( ساعتچي، 1376) اين روزها فرسودگي شغلي را به مثابه مشكل عمده در تنش كار تشخيص دادهاند فرسودگي بيشتر در ميان متخصصيني شايع است كه بايستي به طور گسترده با ديگر افراد، مشتريان زير دستان و مراجعان كاري سروكار داشته باشد. در حدود 20 درصد صاحبان مشاغل مديران و كارشناسان فني در آمريكا مبتلا به عارضه فرسودگي شغل هستند (هاروي ، 1377). نتيجة طبيعي فشارهاي رواني فردي براي سازمان كاهش كارايي است كاركنان كه با فشارهاي رواني داراي نرخ بالاتر تاخير، غيبت و ترك خدمت هستند كارايي آنها نيز هم از نظر كمي و هم از نظر كيفي كاهش يافته و تعداد حوادث و شكايات افزايش مييابد. بديهي است كه اين گونه كاركنان داراي روحية اي پايين انگيزش كم و رضايت شغلي بسيار ضعيف هستند به طور خلاصه كاركناني كه فرسودگي و استهلاك را در خود تجربه ميكنند هيجان قبلي را براي كار از دست داده در بسياري از موارد كار و شغل خود را رها ميكنند ( جزني، 1378) اين روزها موضوع فشار رواني ناشي از كار و زندگي در بيان عامه مردم متخصصان آموزشي، مددكاران، متخصصان بهداشت و ساير كساني كه مسئوليت بهزيستي مردم را به عهده دارند بسيار رايج بوده و در راس امور قرار دارد. پژوهشگران عمدتاً به چگونگي ايجاد فشار رواني و نحوهاي كه افراد از نظر فيزيولوژيكي و رواني در موقعيتهاي فشار زا واكنش نشان ميدهند توجه دارند زماني كه اين عوامل شناسايي شد سازمان ها بايد قادر به كنترل اين محركهاي فشار زا باشند زيرا آنها ايجاد اضطراب و نگراني كرده نهايتاً بر هدفهاي كلي سازمان آسيب وارد خواهند كرد افزون بر آن شناسايي به موقع و كنترل فشار رواني ممكن است منتهي به افزايش كارايي ، خلاقيت و رضايت خاطر كاركنان گردد ( جزني، 1378) علاوه بر آنچه كه ديگران ميتوانند براي فرد در محيط كار و خانه انجام دهند ضروري است تا هر كس كه فشار زندگي را بر خود احساس ميكند و در اين زمينه تجربه فردي دارد دست به كار شده و به خود كمك كند.
مقدمه: گروهي از صاحب نظران رفتار سازماني فشار رواني را بيماري شايع قرن نامگذاري كردهاند شايد هم براستي دوران ما عصر فشارهاي رواني است. دورهاي كه در آن انسان بشر از هر زمان ديگر در معرض عوامل فشارزا قرارگرفته و مسائل ومشكلات بيشماري از هر سو او را احاطه كرده است. اين فشارها به طور حتم با پيچيدگي روز افزون سازمان ها و گسترش تفكيكها، ابزارها و ديگر ابعاد سازمان در صورت عدم برنامه ريزي صحيح و مناسب، افزايش هم مييابد. فشار رواني يا استرس كه واژه اصلي آن ريشه در زبان لاتين دارد در قرن هفدهم ميلادي بسيار متداول بوده و به بعضي سختي، دشواري، فلاكت و محنت به كار رفته است. در اواخر قرن هجدهم معني آن به نيرو، فشار، زور و تلاش بسيار متغير يافته است ( تيموري، 1383). فشار رواني براي افراد مختلف معاني متفاوتي دارد اختلاف نظر در مورد فشار رواني در پاسخهايي كه مديران به يك سوال مشابه تحت عنوان «منظور از اصطلاح فشار رواني يا استرس چيست» اين موضوع را تائيد مي نمايد. در اين رابطه متداولترين جوابهايي كه به اين پرسش داده شده است عبارت بودند از: كار بسيار زياد و زمان كم براي انجام آن احساس اضطراب و دلهره، فشار روحي و جسمي بسيار زياد، فشارهاي عاطفي احساسي، هيجاني، احساس خستگي، حساسيت و تحريك پذيري بوده است. فشاررواني را عكسالعمل فرد به عوامل جديد تا تهديد كننده در محيط كاري تعريف كردهاند ( تيموري، 1383). فشار رواني را پاسخي دانستهاند كه فرد براي تطبيق با يك وضعيت خارجي متفاوت با وضعيت عادي به صورت رفتاري، رواني، جسماني از خود نشان ميدهد. همچنين فشار رواني را مجموعه واكنشهاي عمومي انسان نسبت به عوامل ناسازگار و پيشبيني نشده خارجي يا داخلي از ميان برود ايجاد فشار رواني ميكند. فشار رواني داراي آثار جسماني نيز هست و از اين طريق هم به سازمان صدمات شديدي وارد ميآيد. استرسهاي حاد نيروي انساني سازمان را ضايع ميكند و هدف سازمان را دستخوش تزلزل ميسازد. افرادي كه دچار استرس ميگردند توان مقابله با آن را از دست ميدهند ، از جهات جسماني و رفتاري دچار آسيب ميشوند و بدين ترتيب است كه استرس در سازمان همچون آفتي نيروها را تحليل مي برد و تلاش ها و فعاليتها را عقيم ميسازد. ( تيموري، 1383) لذا تحقيق حاضر در نظر دارد كه با بررسي رابطه فشارهاي رواني (استرسهاي شغلي) با فرسودگي شغلي هر چند گامي كوچك در جهت تبيين موضوع تحقيق برداشته شود. طرح مساله و چهارچوب نظري آن: هر چند فشار رواني به شكلهاي مختلفي تعريف شده است اما زمينه مشترك همه آن تعاريف اين است كه علت ايجاد فشار عصبي وجود محركي به صورت فيزيكي يا رواني است كه فرد به طريق خاصي نسبت به آن عكسالعمل نشان مي دهد. فشار رواني داراي پيامدهايي نظير ميباشد اگر فشار رواني مثبت باشد ممكن است نتيجه آن فعاليت فعاليتجديت و انگيزش بيشتر باشد. البته آنچه بيشتر مورد توجه ميباشد پيآمدهاي منفي فشار عصبي است. همان طور كه ملاحظه ميشود بيشترين عوامل از درون هستند. به عنوان مثال استفاده از مشروبات الكلي يكي از پيآمدهاي فردي فشار عصبي است در حالي كه اين مشكل از پيآمدهاي سازماني فشار عصبي نيز ميباشد زيرا ممكن است به طور مستقيم بر عملكرد سازمان اثر بگذارد هر چند دستهبندي پيآمدها تا حدودي اختياري به نظر ميرسد ولي بايد توجه داشت كه هر پيآمدي بر حسب عامل ايجاد كننده اوليه خود دسته بندي شده است. بنابرآنچه كه گفته شد پي آمدهاي فردي نتايجي هستندكه عمدتاً بر فرد اثر مي گذارند هر چند ممكن است سازمان نيز به طور مستقيم يا غير مستقيم از اين پي آمد متاثر شود ولي اين فرد است كه بهاي اصلي آن را ميپردازد. فشار رواني پيآمدهايي نيز دارد كه اثر مستقيم تري بر سازمان دارد يكي از اين پيآمدهاي واضح فشار رواني شديد كاهش عملكرد مناسب و درست است اين كاهش در مورد كارگران اجرايي به صورت كيفيت ضعيف كار، افت بهرهوري متجلي ميگردد كنارهگيري نيز ميتواند نتيجة فشار رواني باشد كه مهمترين آنها عبارتند از: غيبت ، استعفا و ترك كار پي آمدهايي فشار رواني كه هم بر فرد و هم بر سازمان اثر ميگذارد فرسودگي يا تحليل رفتگي است و هنگامي بوجود ميايد كه فرد احساس كند فشارهايي خيلي زياد را تحمل ميكند و منابع رضايت شغلي خيلي كم ميباشد ( الواني، 1371). فرسودگي ( بي رمقي يا تنيدگي) شغلي از جمله اختلالهايي است كه در سالهاي اخير مورد توجه روان شناسان باليني قرار گرفته است و نتايج تحقيقات نيز نشان مي دهد كه درصد قابل توجهي از افراد سازمان هاي فعال از اين عارضه، دروغ هستند. به طور كلي ميتوان فرسودگي شغلي را نوعي اختلال كه به دليل قرار گرفتن طولاني مدت در معرض فشارهاي رواني كه در وي ايجاد ميشود و فرد مبتلا از خستگي جسمي و هيجاني نيز فرسودگي شغلي نگرش رنج ميبرد. براساس تحقيقات ( موس 1981) نتيجة فرسودگي شغلي كاهش كارايي، كاهش علاقه نسبت به كار و كاهش ظرفيت براي حفظ عملكرد مي باشد ( ساعتچي، 1376) اين روزها فرسودگي شغلي را به مثابه مشكل عمده در تنش كار تشخيص دادهاند فرسودگي بيشتر در ميان متخصصيني شايع است كه بايستي به طور گسترده با ديگر افراد، مشتريان زير دستان و مراجعان كاري سروكار داشته باشد. در حدود 20 درصد صاحبان مشاغل مديران و كارشناسان فني در آمريكا مبتلا به عارضه فرسودگي شغل هستند (هاروي ، 1377). نتيجة طبيعي فشارهاي رواني فردي براي سازمان كاهش كارايي است كاركنان كه با فشارهاي رواني داراي نرخ بالاتر تاخير، غيبت و ترك خدمت هستند كارايي آنها نيز هم از نظر كمي و هم از نظر كيفي كاهش يافته و تعداد حوادث و شكايات افزايش مييابد. بديهي است كه اين گونه كاركنان داراي روحية اي پايين انگيزش كم و رضايت شغلي بسيار ضعيف هستند به طور خلاصه كاركناني كه فرسودگي و استهلاك را در خود تجربه ميكنند هيجان قبلي را براي كار از دست داده در بسياري از موارد كار و شغل خود را رها ميكنند ( جزني، 1378) اين روزها موضوع فشار رواني ناشي از كار و زندگي در بيان عامه مردم متخصصان آموزشي، مددكاران، متخصصان بهداشت و ساير كساني كه مسئوليت بهزيستي مردم را به عهده دارند بسيار رايج بوده و در راس امور قرار دارد. پژوهشگران عمدتاً به چگونگي ايجاد فشار رواني و نحوهاي كه افراد از نظر فيزيولوژيكي و رواني در موقعيتهاي فشار زا واكنش نشان ميدهند توجه دارند زماني كه اين عوامل شناسايي شد سازمان ها بايد قادر به كنترل اين محركهاي فشار زا باشند زيرا آنها ايجاد اضطراب و نگراني كرده نهايتاً بر هدفهاي كلي سازمان آسيب وارد خواهند كرد افزون بر آن شناسايي به موقع و كنترل فشار رواني ممكن است منتهي به افزايش كارايي ، خلاقيت و رضايت خاطر كاركنان گردد ( جزني، 1378) علاوه بر آنچه كه ديگران ميتوانند براي فرد در محيط كار و خانه انجام دهند ضروري است تا هر كس كه فشار زندگي را بر خود احساس ميكند و در اين زمينه تجربه فردي دارد دست به كار شده و به خود كمك كند.