عنوان تحقیق: بررسي و مقايسه ي شروح مثنوي مولوي بر ابيات بحث بر انگيز دفتر اول (با تکيه بر شروح: انقروي، نيکلسون، گولپينارلي، فروزانفر، استعلامي و زماني.)فرمت فایل: wordتعداد صفحات: 221شرح مختصر:مولانا جلالالدين محمد بلخي معروف به ملّاي روم و مولوي رومي، در ششم ربيع الاوّل سال604 هجري قمري در بلخ به دنيا آمد و در سال 672 ه.ق در قونيه وفات يافت. مولوي يکي از بزرگان نامآور در عرصهي تصوّف اسلامي قرون ميانه است. کتاب نامآور وي، مثنوي، از امّهات آثار عرفاني در ادبيات فارسي و بل ادبيات جهان است که از ابتدا توجّه بسياري را به خود جلب کرد و شروح گونهگوني بر آن نگاشته شد.در اين پژوهش ، ابتدا مختصري از زندگينامهي مولانا و سپس بحثي کوتاه در مورد سير شرح نويسي و شرح حال شارحان مذکور بهدست داده شده و سپس به بررسي ابيات مهم و بحثبرانگيز دفتر اول مثنوي پرداخته شده است.مي توان گفت بهرهگيري شارحان از مثنوي و ديگر آثار مولانا در شرح ابيات مثنوي،که معيار اصلي نگارنده در بررسي مثنوي و شروح آن است،يکسان و در يک سطح نيست. اين رساله ميکوشد با تکيه بر ابيات مشابه مثنوي، برخي نکات مغفول در بررسي و شرح اين کتاب بزرگ را متذکر شود. واژه هاي کليدي: مولوي، مثنوي، دفتر اول، شرح و بررسيفهرست مطالبچکيده 1فصل اول: کليات1-1- مقدمه 31-2- هدف تحقيق 51-3- پيشينه ي تحقيق 51-4- روش تحقيق 6فصل دوم: زندگي نامه ي مولانا2-1- نام، تخلص 82-2- ولادت و زادگاه مولانا82-3- قديمي ترين منبع نام مولانا92-4- نسب و خاندان مولانا92-5- هجرت يا فرار از بلخ92-6-آثار مولانا 102-7- وفات و مدفن مولانا11فصل سوم: سيري اجمالي در شرح نويسي و شرح حال شارحان مثنوي3-1- اولين شارحان مثنوي143-2- قديمي ترين شارح مثنوي153-3- شروح مثنوي از آغاز163-3-1- شرح هاي قرن نهم163-3-2- شرح هاي قرن دهم تا سيزدهم163-4- شرح حال شارحان 173-4-1- اسماعيل آنقروي173-4-2- رينولد نيکلسون 193-4-2- 1- آثار نيکلسون 203-4-2-2- بررسي ويژگي ها و نقد و تحليل شرح نيکلسون 233-4-3- بديع الزمان فروزانفر243-4-3-1- بررسي شرح فروزانفر253-4-4- عبدالباقي گولپينارلي263-4-5- محمد استعلامي 293-4-6- کريم زماني 30فصل چهارم: مقايسه ي شروح بر ابيات بحث بر انگيز1-بشنو اين ني چون حکايت مي کند332- کز نيستان تا مرا ببريده اند373- سينه خواهم شرحه شرحه از فراق394- هر کسي کو دور ماند از اصل خويش415- من به هر جمعيّتي نالان شدم436- هر کسي از ظن خود شد يار من457- سرّ من از ناله ي من دور نيست488- تن زجان و جان زتن مستور نيست5010- آتش عشق است کاندر ني فتاد5411- ني، حريف هر که از ياري بريد5612- همچو ني، زهري و ترياقي که ديد5913- ني، حديث راه پرخون مي کند6014- محرم اين هوش جز بيهوش نيست 6215- در غم ما، روزها بيگاه شد 6416- روزها گر رفت، گو: رو باک نيست6617- هر که جز ماهي ز آبش سير شد6818- در نيابد حال پخته هيچ خام7019- اي دواي نخوت و ناموس ما7120- با لب دمساز خود گر جفتمي7321- من چگونه هوش دارم پيش وپس7522- آينه ات داني چرا غماز نيست7723- اتفاقاً شاه روزي شد سوار7924- مي رسيد از دور مانند هلال8025- نيست وش باشد خيال اندر روان8026- آن خيالاتي که دام اولياست8327- از خدا جوييم توفيق ادب8528- گرچه تفسير زبان روشن گر است8829- از وي ار سايه نشاني مي دهد9030- سايه خود آرد تو را همچون سمر9031- خود غريبي در جهان چون شمس نيست9232- اين نفس جان در تنم بر تافته ست9433- عشق هايي کز پي رنگي بود9534- کاش کان هم ننگ بودي يکسري9735- وهم موسي با همه نور و هنر9936- آن گل سرخ است، تو خونش مخوان10137- حرف ظرف آمد درو معني چو آب10238- بحر تلخ و بحر شيرين در جهان10439- گه چنين بنمايد و گه ضد اين10740- بس ستارهي آتش از آهن جهيد 10941- رفته در صحراي بي چون، جانشان11142- کَيفَ مدَّ الظلُّ نقش اولياست11243- بس دل چون کوه را انگيخت او11444- از سبب سوزيش من سوداييم11645- ما عدم هاييم و هستي هاي ما11846- باد ما و بود ما از داد تست12047- لذت هستي نمودي نيست را12248- اين نه جبر، اين معني جبّاري است12349- زاري ما شد دليل اضطرار12750- ور توگويي غافل است از جبر او12751- هست اين را خوش جواب ار بشنوي12752- آن زمان که مي شوي بيمار تو12753- مي نمايد بر تو زشتي گنه12754- انبيا در کار دنيا جبري اند13155- او نمايد هم به دل ها خويش را13256- نيکوان را هست ميراث از خوش آب 13357- اختران اند از وراي اختران13658- دامهاشان مرغ گردوني گرفت13859- جان زپيدايي و نزديکي است گم14060- از شراب قهر، چون مستي دهي14261- لفظ جبرم، عشق را بي صبر کرد14462- اين، معيت با حق است و جبر نيست14663- ور به خواب آييم، مستان وييم14864- اين چه بلبل؟ اين نهنگ آتشي است15065-عاشق کلّ است و خود کلّ است او15166- فعل را در غيب، اثرها زادني است15467- اوليا را هست قدرت از اله15668- بسته درهاي مواليد از سبب15869- آن دمي کز آدمش کردم نهان16070- آن دمي را که نگفتم با خليل16071- آن دمي کز وي مسيحا دم نزد16072- آنکه او شاه است، او بي کار نيست16373- چون به طوفي، خود به طوفي مرتدي16574- بهر اين مؤمن همي گويد زبيم16775- گفت پيغمبر که: زن بر عاقلان16976- پرتو حقّ است آن، معشوق نيست17177- موسي و فرعون معني را رهي17378- زان تعلق کرد با جسمي اله17579- تنگتر آمد خيالات از عدم17680- گفت المعني هو اللّه شيخ دين17881- واگشايم هفت سوراخ نفاق18082- مدّتي معکوس باشد کارها18283- تا که بس سلطان و عالب همّتي18284- زاجنحه ي نور ثلاث أو رباع18485- اين سخن پايان ندارد، زيد کو18686- زيد را اکنون نيابي، کو گريخت18687- حمله آرند از عدم، سوي وجود18788- سر چه مي پيچي؟ کني ناديده اي18889- در عدم، افشرده بودي پاي خويش18890- خلق را دو ديده در خاک و ممات18991- جهد کن تا صد گمان گردد نود18992- در مروّت ابر موسي اي به تيه 19293- سال ها گر ظن دود با پاي خويش 19394- چون جنين را نوبت تدبير رو19395- سالها گر ظن دود با پاي خويش 19596- باز باش اي باب رحمت تا ابد19597- مر جفا گر را چنين ها ميدهم19898- مرگ بي مرگي بود ما را حلال20099-آن که او تن را بدين سان پي کند202100- اي دريغا لقمه يي دو خورده شد204فصل پنجم: نتيجه گيري و پيشنهادهانتيجهگيري و پيشنهادها 206فهرست منابع 209چکيده ي انگليسي 212
بررسي و مقايسه ي شروح مثنوي مولوي بر ابيات بحث بر انگيز دفتر اول (با تکيه بر شروح: انقروي، نيکلسون، گولپينارلي، فروزانفر، استعلامي و زماني.)
عنوان تحقیق: بررسي و مقايسه ي شروح مثنوي مولوي بر ابيات بحث بر انگيز دفتر اول (با تکيه بر شروح: انقروي، نيکلسون، گولپينارلي، فروزانفر، استعلامي و زماني.)فرمت فایل: wordتعداد صفحات: 221شرح مختصر:مولانا جلالالدين محمد بلخي معروف به ملّاي روم و مولوي رومي، در ششم ربيع الاوّل سال604 هجري قمري در بلخ به دنيا آمد و در سال 672 ه.ق در قونيه وفات يافت. مولوي يکي از بزرگان نامآور در عرصهي تصوّف اسلامي قرون ميانه است. کتاب نامآور وي، مثنوي، از امّهات آثار عرفاني در ادبيات فارسي و بل ادبيات جهان است که از ابتدا توجّه بسياري را به خود جلب کرد و شروح گونهگوني بر آن نگاشته شد.در اين پژوهش ، ابتدا مختصري از زندگينامهي مولانا و سپس بحثي کوتاه در مورد سير شرح نويسي و شرح حال شارحان مذکور بهدست داده شده و سپس به بررسي ابيات مهم و بحثبرانگيز دفتر اول مثنوي پرداخته شده است.مي توان گفت بهرهگيري شارحان از مثنوي و ديگر آثار مولانا در شرح ابيات مثنوي،که معيار اصلي نگارنده در بررسي مثنوي و شروح آن است،يکسان و در يک سطح نيست. اين رساله ميکوشد با تکيه بر ابيات مشابه مثنوي، برخي نکات مغفول در بررسي و شرح اين کتاب بزرگ را متذکر شود. واژه هاي کليدي: مولوي، مثنوي، دفتر اول، شرح و بررسيفهرست مطالبچکيده 1فصل اول: کليات1-1- مقدمه 31-2- هدف تحقيق 51-3- پيشينه ي تحقيق 51-4- روش تحقيق 6فصل دوم: زندگي نامه ي مولانا2-1- نام، تخلص 82-2- ولادت و زادگاه مولانا82-3- قديمي ترين منبع نام مولانا92-4- نسب و خاندان مولانا92-5- هجرت يا فرار از بلخ92-6-آثار مولانا 102-7- وفات و مدفن مولانا11فصل سوم: سيري اجمالي در شرح نويسي و شرح حال شارحان مثنوي3-1- اولين شارحان مثنوي143-2- قديمي ترين شارح مثنوي153-3- شروح مثنوي از آغاز163-3-1- شرح هاي قرن نهم163-3-2- شرح هاي قرن دهم تا سيزدهم163-4- شرح حال شارحان 173-4-1- اسماعيل آنقروي173-4-2- رينولد نيکلسون 193-4-2- 1- آثار نيکلسون 203-4-2-2- بررسي ويژگي ها و نقد و تحليل شرح نيکلسون 233-4-3- بديع الزمان فروزانفر243-4-3-1- بررسي شرح فروزانفر253-4-4- عبدالباقي گولپينارلي263-4-5- محمد استعلامي 293-4-6- کريم زماني 30فصل چهارم: مقايسه ي شروح بر ابيات بحث بر انگيز1-بشنو اين ني چون حکايت مي کند332- کز نيستان تا مرا ببريده اند373- سينه خواهم شرحه شرحه از فراق394- هر کسي کو دور ماند از اصل خويش415- من به هر جمعيّتي نالان شدم436- هر کسي از ظن خود شد يار من457- سرّ من از ناله ي من دور نيست488- تن زجان و جان زتن مستور نيست5010- آتش عشق است کاندر ني فتاد5411- ني، حريف هر که از ياري بريد5612- همچو ني، زهري و ترياقي که ديد5913- ني، حديث راه پرخون مي کند6014- محرم اين هوش جز بيهوش نيست 6215- در غم ما، روزها بيگاه شد 6416- روزها گر رفت، گو: رو باک نيست6617- هر که جز ماهي ز آبش سير شد6818- در نيابد حال پخته هيچ خام7019- اي دواي نخوت و ناموس ما7120- با لب دمساز خود گر جفتمي7321- من چگونه هوش دارم پيش وپس7522- آينه ات داني چرا غماز نيست7723- اتفاقاً شاه روزي شد سوار7924- مي رسيد از دور مانند هلال8025- نيست وش باشد خيال اندر روان8026- آن خيالاتي که دام اولياست8327- از خدا جوييم توفيق ادب8528- گرچه تفسير زبان روشن گر است8829- از وي ار سايه نشاني مي دهد9030- سايه خود آرد تو را همچون سمر9031- خود غريبي در جهان چون شمس نيست9232- اين نفس جان در تنم بر تافته ست9433- عشق هايي کز پي رنگي بود9534- کاش کان هم ننگ بودي يکسري9735- وهم موسي با همه نور و هنر9936- آن گل سرخ است، تو خونش مخوان10137- حرف ظرف آمد درو معني چو آب10238- بحر تلخ و بحر شيرين در جهان10439- گه چنين بنمايد و گه ضد اين10740- بس ستارهي آتش از آهن جهيد 10941- رفته در صحراي بي چون، جانشان11142- کَيفَ مدَّ الظلُّ نقش اولياست11243- بس دل چون کوه را انگيخت او11444- از سبب سوزيش من سوداييم11645- ما عدم هاييم و هستي هاي ما11846- باد ما و بود ما از داد تست12047- لذت هستي نمودي نيست را12248- اين نه جبر، اين معني جبّاري است12349- زاري ما شد دليل اضطرار12750- ور توگويي غافل است از جبر او12751- هست اين را خوش جواب ار بشنوي12752- آن زمان که مي شوي بيمار تو12753- مي نمايد بر تو زشتي گنه12754- انبيا در کار دنيا جبري اند13155- او نمايد هم به دل ها خويش را13256- نيکوان را هست ميراث از خوش آب 13357- اختران اند از وراي اختران13658- دامهاشان مرغ گردوني گرفت13859- جان زپيدايي و نزديکي است گم14060- از شراب قهر، چون مستي دهي14261- لفظ جبرم، عشق را بي صبر کرد14462- اين، معيت با حق است و جبر نيست14663- ور به خواب آييم، مستان وييم14864- اين چه بلبل؟ اين نهنگ آتشي است15065-عاشق کلّ است و خود کلّ است او15166- فعل را در غيب، اثرها زادني است15467- اوليا را هست قدرت از اله15668- بسته درهاي مواليد از سبب15869- آن دمي کز آدمش کردم نهان16070- آن دمي را که نگفتم با خليل16071- آن دمي کز وي مسيحا دم نزد16072- آنکه او شاه است، او بي کار نيست16373- چون به طوفي، خود به طوفي مرتدي16574- بهر اين مؤمن همي گويد زبيم16775- گفت پيغمبر که: زن بر عاقلان16976- پرتو حقّ است آن، معشوق نيست17177- موسي و فرعون معني را رهي17378- زان تعلق کرد با جسمي اله17579- تنگتر آمد خيالات از عدم17680- گفت المعني هو اللّه شيخ دين17881- واگشايم هفت سوراخ نفاق18082- مدّتي معکوس باشد کارها18283- تا که بس سلطان و عالب همّتي18284- زاجنحه ي نور ثلاث أو رباع18485- اين سخن پايان ندارد، زيد کو18686- زيد را اکنون نيابي، کو گريخت18687- حمله آرند از عدم، سوي وجود18788- سر چه مي پيچي؟ کني ناديده اي18889- در عدم، افشرده بودي پاي خويش18890- خلق را دو ديده در خاک و ممات18991- جهد کن تا صد گمان گردد نود18992- در مروّت ابر موسي اي به تيه 19293- سال ها گر ظن دود با پاي خويش 19394- چون جنين را نوبت تدبير رو19395- سالها گر ظن دود با پاي خويش 19596- باز باش اي باب رحمت تا ابد19597- مر جفا گر را چنين ها ميدهم19898- مرگ بي مرگي بود ما را حلال20099-آن که او تن را بدين سان پي کند202100- اي دريغا لقمه يي دو خورده شد204فصل پنجم: نتيجه گيري و پيشنهادهانتيجهگيري و پيشنهادها 206فهرست منابع 209چکيده ي انگليسي 212