خاقانی درودگر شروان : نام او بنابر آنچه از تذكره ها برمی آيد بديل است و علاوه بر اين خود او نيز در مواردی چند به نام خويش اشاره كرده و می گويد : بدل من آمدم اندر جهان سنائی را بدين دليل پدر نام من بديل نهاد و در تحفه العراقين می گويد : گر نه در توست سجده جايم پس من نه بديل ، بوالعلايم اما بعضی از تذكره نويسان نام اورا ابراهيم و بعضی عثمان دانسته و ابو بديل را برای او كنيه آورده اند . اين خطا از آنجا برآمده است كه خاقانی خود را در بيتی به ابراهيم پيغمبر مانند كرده است . به خوان معنی آرايی براهيمی پديد آمد ز پشت آزر صنعت ، علی نجّار شروانی پيش نام خاقانی افضل الدين بوده است و در سروده های خويش اين پيش نام را گاه آورده است . گل علم و اعتقاد خاقانی خارش از جهل مستدل منهيد افضل ار زين فضولها راند نام افضل به جز اضل منهيد برنام خاقانی حسّان العجم بوده است ، بدان سان كه در تحفه العراقين آمده است ، اين برنام را افدر دانشور خاقانی ، كافی الدين عمر عثمان ، كه در بيست و پنج سالگی او به جهان جاويد شتافته است ، بر او نهاده است : چون ديد كه در سخن تمامم حسّان عجم نهاد نامم چون پای دلم به گنج دركوفت سالم در بيست و پنج دركوفت چون ديد از اهل نطق بيشم از شادی آن بمرد پيشم نام هنری (تخلّص) خاقانی در آغاز «حقايقی» بوده است . اين نام تنها دو بار در سروده های او آورده شده است : چون كار به كعبتين عشق افتد شش پنج زنش حقايقی بايد ز در تو چند لافم كه تو روزی از وفا به حقايقی نگفتی كه سگ در منی اما بر پيشانی پاره ای از نامه های خاقانی ، حقايقی در كنار حسّان العجم و خاقانی ديده می آيد ، در ديباچه ی تحفه العراقين كه خاقانی خود آن را نوشته است ، نيز اين نام هنری آمده است . نام هنری او پس از آن كه به پايمردی بوالعلای گنجوی به خاقان اكبر منوچهر شروانشاه پيوست ، به خاقانی دگرگون شد ، اين نام بارها در سروده ها و نوشته های آن بزرگ آورده شده است . و ابوالعلای گنجوی ضمن قصيده ای كه به عنوان گله و شكايت از خاقانی سروده است می گويد : چو شاعر شدی بردمت نزد خاقان به خاقانی ات من لقب برنهادم زادگاه خاقانی شهر شروان ، از شهرهای ارّان بوده است و خاقانی خود در پاسخ به پرسش جمال الدين محمد موصلی ، ملك الوزراء در تحفه العراقين ، چنين از زادگاه خود ياد می كند : گفتا : «چه كسی و چيست نامت ؟ اصلت ز كجا كجا مقامت ؟ » گفتم : « متعلّمی سخندان ، ميلاد من از بلاد شروان خاقانی بارها در سروده ها و نوشته های خويش از زاد بومش ياد كرده است ، گاه نيز اين يادكرد تلخ و نكوهش آميز است . تاريخ تولد خاقانی به تحقيق معلوم نيست اما در اشعارش چندين جا از سال 500 هجرت سخن رانده و گفته است : از لفظ من كه پانصد هجرت چو من نزاد ماند هزار سال دگر مخبر سخاش دور كمال پانصد هجرت شمار و بس كان پانصد دگر همه دور محال بود خلقند متّفق كه چو خاقانی ای نزاد اين پانصدی كه مدت دور كمال بود روانشاد استاد فروزانفر سال تولد اورا 520 دانسته است و بسياری ديگر از محقّقين نيز سال 520 را سال تولد او می دانند . مادر خاقانی كنيزكی ترسا كيش بوده است كه گويا در «جنگهای چليپا» از روم به شروان آورده می شود ، در اين سامان به اسلام می گرود و با علی درودگر پيوند زناشوئی برمی بندد . خاقانی مام خويش را بس گرامی می داشته است و همواره به نيكی و ستايش از او ياد كرده است و از مهر و وابستگی به او بوده كه پايبند شروان می مانده است. خاقانی در تحفه العراقين چنين سروده است : كارم ز مزاج بد نرستی گر نه بركات مادرستی آن پيرزنی كه مرد معنی ست آن رابعه ای که ثانی اش نيست وز رابعه در صيانت افزون بل رابعه ی نبات گردون پدر خاقانی نجّاری بود از اهل شروان كه وی با همه ی خودستايی ها و گزاف گويی های خويش او را در اين پيشه استاد می خواند و بيش از اين چيزی در اين باب نمی گويد . تاريخ و محل وفات خاقانی بنابر اصح اقوال در سال 595 هجری در تبريز بوده است و در قبرستا نی معروف به مقبره الشعرا به خاك سپرده شده است . در منابع تاريخی و ادبی ، سال وفات خاقانی به صورتهای مختلف ذكر شده است . اما در اينكه او در تبريز درگذشته و در مقبره الشعرا دفن شده محقّقان و دانشمندان اختلافی ندارند . خاقانی با شهرت و آوازه ای كه داشته مزارش از همان قرن ششم زيارتگاه اصحاب علم و معرفت و اهل هنر و ادب بوده است. مقبره الشعرا دارای تاريخی هزار ساله است ، از قظران تبريزی و اسدی طوسی گرفته تا عاجز كه در قرن سيزدهم می- زيسته شعرا و ادبای زيادی در آنجا مدفون شده اند . يادگارهای خاقانی : آنجه از سخن سالار شروانی بر جای مانده است چنين است : ديوان : ديوان خاقانی از ديد فرهنگ وادب ، گنجينه ای است گران سنگ و ارزشمند كه در چامه ها ، تركيب بند ها ، غزل ها ، ربعی ها ، قطعه ها و سروده های تازی فراهم شده است . تحفه العراقين : سفرنامه ی درپيوسته ی خاقانی است كه آن را در وزن مفعول مفاعلن فعولن سروده است . ختم الغرايب : او در اين سروده برای صفاهان ثنا رانده و صدر الدين خجندی و جمال الدين موصلی ، از بزرگان سپاهان را ستوده است . نامه های خاقانی : نامه هايی است كه خاقان سخن به بزرگان روزگار و ياران خويش نوشته است ، اين نامه ها از ديد شناخت خاقانی و راه بردن به گوشه ها ی تاريك از زندگی او ، نيز نشان دادن پيوندهايش با ديگران ارزش بسيار می تواند داشته باشد . نوشته های خاقانی نيز چون سروده هايش به شيوه ای برساخته و آراسته نوشته شده است . اما با همه يپيچيدگی و آراستگی كه در نوشته های اوست ، پاره ای از نامه هايش به زبانی گرم و شورآفرين نوشته شده است و پيوسته نگارين سخن ،افروختگی ها و انگيختگی ها ی او را فرونيفسرده است ، اين نوشته های خاقانی در شمار شيواترين و هنری ترين نمونه ها در نثر فنی پارسی می تواند بود و خاقانی توانسته است در آنها به «غايت شعوذه ی خاطر» آن چنان كه خود نوشته است ، دست يابد و از سخن متكلّف و خلق بپرهيزد .
خاقانی درودگر شروان : نام او بنابر آنچه از تذكره ها برمی آيد بديل است و علاوه بر اين خود او نيز در مواردی چند به نام خويش اشاره كرده و می گويد : بدل من آمدم اندر جهان سنائی را بدين دليل پدر نام من بديل نهاد و در تحفه العراقين می گويد : گر نه در توست سجده جايم پس من نه بديل ، بوالعلايم اما بعضی از تذكره نويسان نام اورا ابراهيم و بعضی عثمان دانسته و ابو بديل را برای او كنيه آورده اند . اين خطا از آنجا برآمده است كه خاقانی خود را در بيتی به ابراهيم پيغمبر مانند كرده است . به خوان معنی آرايی براهيمی پديد آمد ز پشت آزر صنعت ، علی نجّار شروانی پيش نام خاقانی افضل الدين بوده است و در سروده های خويش اين پيش نام را گاه آورده است . گل علم و اعتقاد خاقانی خارش از جهل مستدل منهيد افضل ار زين فضولها راند نام افضل به جز اضل منهيد برنام خاقانی حسّان العجم بوده است ، بدان سان كه در تحفه العراقين آمده است ، اين برنام را افدر دانشور خاقانی ، كافی الدين عمر عثمان ، كه در بيست و پنج سالگی او به جهان جاويد شتافته است ، بر او نهاده است : چون ديد كه در سخن تمامم حسّان عجم نهاد نامم چون پای دلم به گنج دركوفت سالم در بيست و پنج دركوفت چون ديد از اهل نطق بيشم از شادی آن بمرد پيشم نام هنری (تخلّص) خاقانی در آغاز «حقايقی» بوده است . اين نام تنها دو بار در سروده های او آورده شده است : چون كار به كعبتين عشق افتد شش پنج زنش حقايقی بايد ز در تو چند لافم كه تو روزی از وفا به حقايقی نگفتی كه سگ در منی اما بر پيشانی پاره ای از نامه های خاقانی ، حقايقی در كنار حسّان العجم و خاقانی ديده می آيد ، در ديباچه ی تحفه العراقين كه خاقانی خود آن را نوشته است ، نيز اين نام هنری آمده است . نام هنری او پس از آن كه به پايمردی بوالعلای گنجوی به خاقان اكبر منوچهر شروانشاه پيوست ، به خاقانی دگرگون شد ، اين نام بارها در سروده ها و نوشته های آن بزرگ آورده شده است . و ابوالعلای گنجوی ضمن قصيده ای كه به عنوان گله و شكايت از خاقانی سروده است می گويد : چو شاعر شدی بردمت نزد خاقان به خاقانی ات من لقب برنهادم زادگاه خاقانی شهر شروان ، از شهرهای ارّان بوده است و خاقانی خود در پاسخ به پرسش جمال الدين محمد موصلی ، ملك الوزراء در تحفه العراقين ، چنين از زادگاه خود ياد می كند : گفتا : «چه كسی و چيست نامت ؟ اصلت ز كجا كجا مقامت ؟ » گفتم : « متعلّمی سخندان ، ميلاد من از بلاد شروان خاقانی بارها در سروده ها و نوشته های خويش از زاد بومش ياد كرده است ، گاه نيز اين يادكرد تلخ و نكوهش آميز است . تاريخ تولد خاقانی به تحقيق معلوم نيست اما در اشعارش چندين جا از سال 500 هجرت سخن رانده و گفته است : از لفظ من كه پانصد هجرت چو من نزاد ماند هزار سال دگر مخبر سخاش دور كمال پانصد هجرت شمار و بس كان پانصد دگر همه دور محال بود خلقند متّفق كه چو خاقانی ای نزاد اين پانصدی كه مدت دور كمال بود روانشاد استاد فروزانفر سال تولد اورا 520 دانسته است و بسياری ديگر از محقّقين نيز سال 520 را سال تولد او می دانند . مادر خاقانی كنيزكی ترسا كيش بوده است كه گويا در «جنگهای چليپا» از روم به شروان آورده می شود ، در اين سامان به اسلام می گرود و با علی درودگر پيوند زناشوئی برمی بندد . خاقانی مام خويش را بس گرامی می داشته است و همواره به نيكی و ستايش از او ياد كرده است و از مهر و وابستگی به او بوده كه پايبند شروان می مانده است. خاقانی در تحفه العراقين چنين سروده است : كارم ز مزاج بد نرستی گر نه بركات مادرستی آن پيرزنی كه مرد معنی ست آن رابعه ای که ثانی اش نيست وز رابعه در صيانت افزون بل رابعه ی نبات گردون پدر خاقانی نجّاری بود از اهل شروان كه وی با همه ی خودستايی ها و گزاف گويی های خويش او را در اين پيشه استاد می خواند و بيش از اين چيزی در اين باب نمی گويد . تاريخ و محل وفات خاقانی بنابر اصح اقوال در سال 595 هجری در تبريز بوده است و در قبرستا نی معروف به مقبره الشعرا به خاك سپرده شده است . در منابع تاريخی و ادبی ، سال وفات خاقانی به صورتهای مختلف ذكر شده است . اما در اينكه او در تبريز درگذشته و در مقبره الشعرا دفن شده محقّقان و دانشمندان اختلافی ندارند . خاقانی با شهرت و آوازه ای كه داشته مزارش از همان قرن ششم زيارتگاه اصحاب علم و معرفت و اهل هنر و ادب بوده است. مقبره الشعرا دارای تاريخی هزار ساله است ، از قظران تبريزی و اسدی طوسی گرفته تا عاجز كه در قرن سيزدهم می- زيسته شعرا و ادبای زيادی در آنجا مدفون شده اند . يادگارهای خاقانی : آنجه از سخن سالار شروانی بر جای مانده است چنين است : ديوان : ديوان خاقانی از ديد فرهنگ وادب ، گنجينه ای است گران سنگ و ارزشمند كه در چامه ها ، تركيب بند ها ، غزل ها ، ربعی ها ، قطعه ها و سروده های تازی فراهم شده است . تحفه العراقين : سفرنامه ی درپيوسته ی خاقانی است كه آن را در وزن مفعول مفاعلن فعولن سروده است . ختم الغرايب : او در اين سروده برای صفاهان ثنا رانده و صدر الدين خجندی و جمال الدين موصلی ، از بزرگان سپاهان را ستوده است . نامه های خاقانی : نامه هايی است كه خاقان سخن به بزرگان روزگار و ياران خويش نوشته است ، اين نامه ها از ديد شناخت خاقانی و راه بردن به گوشه ها ی تاريك از زندگی او ، نيز نشان دادن پيوندهايش با ديگران ارزش بسيار می تواند داشته باشد . نوشته های خاقانی نيز چون سروده هايش به شيوه ای برساخته و آراسته نوشته شده است . اما با همه يپيچيدگی و آراستگی كه در نوشته های اوست ، پاره ای از نامه هايش به زبانی گرم و شورآفرين نوشته شده است و پيوسته نگارين سخن ،افروختگی ها و انگيختگی ها ی او را فرونيفسرده است ، اين نوشته های خاقانی در شمار شيواترين و هنری ترين نمونه ها در نثر فنی پارسی می تواند بود و خاقانی توانسته است در آنها به «غايت شعوذه ی خاطر» آن چنان كه خود نوشته است ، دست يابد و از سخن متكلّف و خلق بپرهيزد .