در ادبیات ما سخن از تاثیر باورها و افکار آدمی بر زندگی فردی و اجتماعی بسیار به چشم می خورد.اینکه مکانیسم این تاثیر گذاری به چه شکل می باشد و کدام یک از جنبه های زندگی بیش از هر جنبه ی دیگر می تواند تحت تاثیر باورهای ما باشد و از سوی دیگر این باورها چگونه شکل گرفته و رشد می کنند، از پیچیده ترین مباحث مطرح در علم روان شناسی و فلسفه از قدیم تا به امروز بوده و هست(تیموری ، 1388)اپیکتتوس فیلسوف قرن اول میلادی می گوید:«وقتی حادثه ناگواری رخ می دهد، مردم از آن اتفاق ناراحت و آزرده خاطر نمی شوند بلکه این دیدگاه آنها نسبت به مسائلی است که آنها را می آزارد.»این گفته به آن معناست که حوادثی که رخ می دهند به خودی خود ما را ناراحت نمی کنند بلکه میزان ناراحتی و رنجش مابه این بستگی دارد که ما چطور به این مسئله نگاه کرده و آن را مورد تحلیل قرار می دهیم.این را نیز می توان گفت که احساسات ما به نحوه پردازش افکار ما بستگی دارند نه به حوادثی که اطرافمان رخ می دهند، به همین دلیل است که بعضی افراد می توانند به خوبی مشکلات را تحمل کنند و از پس حل آنها بر آیند.آنها طرز تفکر و باورهای خاصی دارند که به آنها کمک می کند با شجاعت با ناملایمات روبرو شوند و در عوض این که عصبانی، شرمگین و افسرده شده و از آن حوادث بترسند، به استقبال چالش های زندگی می روند.( پروچسکا،1987)به واسطه پیشرفت صنعت و تکنولوژی که انسانها را درگیر خود کرده و روابط میان افراد را بیش از پیش پیچیده تر کرد. بنابراین تلاش برای شناخت واقعی خویش و ایجاد رابطه منطقی بین دنیای درون و بیرون برای افراد اجتناب ناپذیر شده است و بسیاری از مشکلات عاطفی، شناختی و رفتاری ناشی از باورهای غیر منطقی افراد می باشد و همین باورها تعیین کننده میزان رضایت آنها از زندگی می باشد.گاه این قضاوتها و باورها اشتباه چنان عادت می شوند و چنان ذهن را اشغال می کنند که حتی خود شخص از وجود آنها بی خبر می ماند و اقدامات متعددی برای اصلاح آن لازم است قبل از هر چیز فرد باید بداند که چه اندیشه ای در سر دارد و سپس باید بداند که کدام یک از اندیشه های او حالت اغرافی و غیر منطقی دارد، پس از گذراندن این دو مرحله نوبت به جایگزین کردن قضاوتهای غلط با قضاوتهای درست می رسد.(جعفریان ، 1380)وقتی تصور و برداشت اشتباه زندگی را مختل می کند شرایطی فراهم می آید که شخص احساس بدبختی و نارضایتی می کند آنگاه به فکر دریافت کمک می افتد.مثلاً یکی از این عقاید غیر منطقی اجتناب کردن از مشکل است که شخص اجتناب کننده می پندارد که دوری از مشکلات زندگی و مسئولیتهای شخصی برای وی آسانتر از مواجه شدن با آنهاست که این طرز فکر غیر عقلانی است و به نارضایتی های بعدی در زندگی می انجامد. از جمله این نارضایتی می توان به فرسودگی اشاره کرد . انسان عصر حاضر در جريان سازگاري با محيط اجتماعي و شغلي خود ناچار است محدوديت‌ها و فشار هايي را متحمل شود به نحوي كه اين فشارهاي موجود در محل كار منجر به فرسودگي شغلي كاركنان شود. فرسودگي شغلي به خستگي ناشي از فشارهاي موجود در محل كار، نفس كار و همچنين علايم و حالات تحليلي رفتگي قوا ، سرخوردگي و گوشه گيري در كاركنان گفته مي‌شود. ( شفیع آبادی 1371).فرسودگي شغلي، عواقب و هزينه‌هاي بسياري بر سازمانها و كاركنان تحميل مي‌كند مانند تعويض مكرر شغل و محل كار (افزايش نقل و انتقالات)، غيبت‌ها و مرخصي‌هاي فراوان ، افت كميت و كيفيت كار ، تحت تاثير قرار گرفتن سلامت رواني فرد ،كاهش كيفيت خدمت ارائه شده به ارباب رجوع، ركورد و تاخير در سلسله كارهاي تخصصي و اداري و ...واکنش های عاطفی، انگیزه ها و رفتارهای اشخاص تحت تأثیر اندیشه های آنها قرار دارد افکار نابهنجار کیفیتی ذهنی است که روی توانایی شخص در برخورد با تجربه های زندگی اثر گذاشته، هماهنگی درونی را بی جهت مخدوش می سازد و واکنش های بی تناسب و دردناک تولید می نماید، در واقع این ساختار ذهنی نه تنها اعمال و تجربه های شخصی را هدایت می کند بلکه مبنایی برای تفسیرها، انتظارات و نگرش های او به شمار می آید مثلاً از این ساختار ذهنی خویش به عنوان معیاری برای سنجش و ارزیابی میزان موفقیت هر یک از رفتارهای خود استفاده می کنند و ممکن است در این راستا دچار انحراف شوند.طبق نظریه الیس مردم بیشتر ایام زندگی خود را در سعی و تلاش برای زندگی کردن به شیوه ای می گذرانند که با انتظارات دیگران بیشتر مطابق است و از یاد می برند که زمانی را برای گسترش مهارتهای بین فرد که لازمه موفقیت اجتماعی و ایجاد خود پنداره سالم آنان است اختصاص می دهند. (ساعتچی 1377)از نظر الیس معنای منطقی زندگی کردن آن است که کارهایی انجام دهیم که ما را در رسیدن به هدفها و مقاصدمان یاری می دهد ومعنای منطقی زندگی کردن آن است که کارهایی انجام دهیم که ما را در رسیدن به هدفها و مقاصدمان یاری می دهند و معنای غیر منطقی زندگی کردن نیز آن است که کارهایی انجام دهیم که ما را از دستیابی به اهدافمان باز می دارد (ساعتچی 1377)بدین ترتیب مسئله اصلی پژوهش حاضر بررسی رابطه سبک و نوع تفکر غیر منطقی با فرسودگی شغلی در کارکنان اداره آموزش و پرورش شهر گرمسار می باشد . ما قصد داریم میزان ارتباط سبک و نوع تفکرات غیر منطقی با فرسودگی شغلی آنان را مورد نقد و بررسی قرار دهیم .پژوهشهای زیادی در زمینه تفکر غیر منطقی انجام شده است اما باتوجه به گذشت زمان و تغییر شرایط و موقعیت ها و پیشرفت تکنولوژی، باورهای افراد نیز تغییر می کند بنابراین دامنه این پژوهش گسترده است و نیاز به پژوهش های بعدی دارد. این پژوهش در نظر دارد باورهای غلط را بسنجد در واقع اهمیت این موضوع تا آنجاست که حتی ممکن است یک اندیشه و باور غلط و غیر منطقی یک کشور و ملت را از عرصه قدرت و غیرت به عرصه سقوط و نابودی بکشاند. در درجه اول این پژوهش سعی در سنجش این باورها در خانواده که رکن اصلی جامعه را تشکیل میدهد را دارد و همچنین این پژوهش باعث برنامه ریزی های بهتر دست اندرکاران امور دینی، فرهنگی و خانوادگی می شود و وقتی باور افراد اصلاح شود، در نتیجه رفتارشان اصلاح شد جامعه به سمت پیشرفت حرکت خواهد کرد و می توان گفت تا حد زیادی سلامت جسمی و روانی افراد نیز تضمین خواهد شد. در نتیجه هدف از این تحقیق فراهم نمودن پشتوانه ای مفید جهت کاربرد رویکرد منطقی – هیجانی – رفتاری در رشد رضایت افراد و جلوگیری از روند فرسودگی شغلی می باشد (دباغ،1378)1- بین سبک و نوع تفکر غیر منطقی بافرسودگی شغلی رابطه وجود دارد.2- بین سبک و نوع تفکر غیر منطقی در مردان و زنان تفاوت وجود دارد.3- بین فرسودگی شغلی در مردان و زنان تفاوت وجود دارد.تفکر غیر منطقی[1] : باورهایی هستند که برخواست های مطلق گرایانه ای که به صورت اجبار، الزام و بایدها ظاهر می شود (اعتمادی 1372)تفکری که شامل نتیجه‌گیری غلط یا تناقض درونی است، تنها وقتی‌که محسوس و قابل ملاحظه باشد و ناشی از ارزش‌های فرهنگی یا نقص هوشی نباشد، پسیکوپاتولوژیک می‌شود.فرسودگی شغلی : فرسودگی شغلی یعنی خستگی ، هیجانی و ذهنی که به دلیل فشار مداوم و مکرر هیجانی ناشی از برخورد فشرده و دراز مدت با مراجعان و بالا بودن ساعت کاری و عوامل دیگر می باشد. ( طاهر ، 1387 )فرسودگی شغلی یا کارزَدگی را از لحاظ لغوی می‌توانیم تحلیل قوای روانی که گاهی با افسردگی همراه هست و از تلاش برای کمک به بیماران روانی یا افراد تحت فشار روانی ناشی می‌شود تعریف کرد.فرسودگی شغلی نشانگان خستگی مفرط عاطفی به دنبال سال‌ها درگیری و تعهد نسبت به کار و مردم هست.به عبارت دیگر فرسودگی شغلی خستگی فیزیکی، هیجانی و روانی به دنبال قرار گرفتن طولانی مدت در موقعیت کار سخت هست.این نشانگان حالتی است که در آن قدرت و توانایی افراد کم و رغبت و تمایل آنها برای انجام کار و فعالیت کاهش پیدا میکندفرسودگی شغلی پیامدی از فشار شغلی دایم و مکرر است. بدین ترتیب که شخص در محیط کارش به علت عوامل درونی و بیرونی احساس فشار می‌کند و این فشار، پیوسته و چندین‌باره بوده و سرانجام به احساس فرسودگی تبدیل می‌گردد. فرسودگی شغلی به عنوان فقدان انرژی و نشاط تعریف می‌شود و شخص دچار فرسودگی شغلی احساس کسالت‌انگیزی را نسبت به انجام رفتار شغلی نشان میدهد.1- تفکر غیر منطقی : نمره ای است که فرد در پرسشنامه و آزمون جونز بدست می آورد.2- فرسودگی شغلی: نمره ای است که کارنان زن و مرد از پرسشنامه فرسودگی شغلی MBI کسب می کنند تعداد صفحات: 117فرمت: ورد و با قابلیت ویرایش