
فهرست مطالبعنوان صفحهمقدمه 1چكيده 2پيش سازمان دهنده 3اختلالات يادگيري 3ويژگيهاي اختلالات يادگيري 5ويژگيهاي خاص 7 مقدمهاز سال 1950 به بعد توجه مربيان، روانشناسان و پزشكان به گروه خاصي از كودكان و آموزش آنان معطوف شد كه از نظر جسمي و مغزي داراي هيچگونه عارضهي مشخصي نيستند ولي دچار نارساييهاي ويژه در يادگيري و گاهي اوقات نابهنجاريهاي رفتاري ميباشند، نيز درمان آن با روشهاي متداول امكانپذير نيست نارساييهاي اين كودكان با واژههايي مختلف در كتابهاي روانشناسي و علوم تربيتي نامگذاري شدهاند. متداولترين اين واژهها عبارتند از: ضايعات مغزي[1]، ضايعات خفيف مغزي[2] و آسيبهاي عصبي.[3]اين اصطلاحات كه در آنها ريشهي اصلي نارساييهاي يادگيري، عوامل بدني فرض شده است، با اعتراضات و انتقادات زيادي مواجه گشته است متخصصان آموزشي با بسياري از كودكان روبرو ميشوند كه دچار اختلالات يادگيري هستند ولي علم پزشكي هيچگونه علامتي از نابهنجاريهاي عصبي، يا ضايعات مغزي در آنان نمييابد. در حالي كه كودكان يادگيري هستند كه دچار ضايعات مشخص شدهي مغزياند اما هيچگونه اشكالي در يادگيري ندارند. بنابراين به تدريج اصطلاحات ذكر شده در بالا اعتبار خود را از دست داده است. اكنون لقب نارساييها يا اختلالات ويژهي در يادگيري را براي اينگونه كودكان كه با وجود هوش بهنجار در يا چند زمينه مانند: خواندن- نوشتن- سخن گفتن و غيره دچار ناتواني در يادگيري هستند به كار ميبرند چون اين كودكان دچار ضايعهي مشخص شدهي مغزي يا عصبي نيستند نظريهي اشكالات مغزي و عصبي نتوانسته است متخصصان اين رشته را راضي و قانع سازد.بنابراين فرضيهها و نظريههاي مختلفي در اين زمينه پديد آمده است. مروري بر اين انديشهها، تاريخچهي اين تخصص ويژه از روانشناسي و آموزش و پرورش را نمايان ميسازد. شايستهي تذكر است كه در اين مقاله سعي شده است كه پديدهي نارساييهاي ويژهي در يادگيري را دربارهي كودكاني كه از هوش معمولي برخوردارند ولي دچار اختلال و ناسازگاري هستند، توضيح داده شود. چكيدهبه نام آنكه جان را حكمت آموخت.غلام آن كلماتم كه آتش افزود نه آب سرد زند در سخن به آتش تيزميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز[4]لطف خداوند سبحان، بار ديگر فرصتي را براي مطالعه و تحقيق در سرزمين آفتاب تابان فرآهم آورد تا در قالب اين نوشتار، به ريشهها و خاستگاههاي نخستين مربي و تربيت پرداخته شود. آن را از گونههاي رفتاري كه در پشت پردهي زبان و تفهيم پنهان بود در اين طلوع جديد در صحنه آموزش از پرده بيرون افتاد و بر زبان كودكان و دانشآموزان جاري گشت.يكي از ويژگيهاي اصلي آموزش در مدارس توجه به خلاقيتها و روحيات دانشآموزان است لذا يكي از اصولي كه در اين مقاله روي آن بسيار تأكيد ميشود شكوفايي خلاقيت و از بين بردن ناسازگاري و روحيه عدم اعتماد به نفس در دانشآموزان است بنابراين گهگاه در ايام تعطيل با هماهنگي قبلي ميتوان اين كار را انجام داد كه اداره ترافيك يك خيابان يا ادارهي بخشي از يك فروشگاه عمومي را در ساعاتي از روز به دانشآموزان داوطلب مدرسه واگذار كرد. (مخصوصاً آنهايي كه مشكلات روحي و ناسازگاري در رفتار دارند). اين انتقال مسئوليت و ابراز اطمينان- آن هم در جامعه- و درگير نمودن دانشآموزان به صورت عملي، حس متعالي اعتماد به نفس را در ايشان افزايش ميدهد و موجب از بين رفتن ناسازگاري و بروز خلاقيت در نحوهي به كارگيري استعدادهاي مختلف آنها ميشود.در اين مقاله تلاش شده است تا در ابعاد مختلف و با نگرش علمي و تحليل چگونگي شكلگيري زمينههاي مختلف نظام آموزشي به شناخت روح حاكم بر حركت ملي دانشآموزان پرداخته شود. پيش سازمان دهندهاگر شغل شما معلمي باشد بدون شك گهگاه دانشآموزاني در كلاس شما بودهاند كه با وجود اينكه تدريس شما براي همهي كلاس يكسان بوده است در يك يا چند درس از ديگر شاگردان كلاس عقبافتادهاند. آيا اين شاگردان عقبماندهي ذهني هستند؟ غالباً عقبماندگي ذهني نخستين تصويري است كه به ذهن بيشتر معلمان در مورد چنين شاگرداني خطور ميكند اين البته تصوري بوده است كه چندين دههي قبل بر جوّ نظام آموزشي حاكم بوده است اما به تدريج صاحبنظران و معلمان و دستاندركاران تفاوتهايي بين عقبماندگان ذهني و عقبافتادگان درسي مشاهده كردهاند و اين مشاهدات به پيدايش گروه ديگري از دانشآموزان انجاميده است كه مشكل آنها را اختلالات يادگيري نامگذاري كردهاند. اختلالات يادگيرياصطلاح اختلالات يادگيري[5] از نياز به تشخيص و خدمت به دانشآموزاني برخاسته است كه به طور مداوم در كارهاي درسي خود با شكست مواجه ميشوند و در عين حال در چهارچوب سنتي كودكان استثنايي نميگنجد. شاخههاي علمي متعددي به اين حيطه كمك كردهاند (مثلاً پزشكي، زبانشناسي، روانشناسي و آموزش و پرورش) و حاصل اين چند رشتهاي بودن مبنايي، به وجود آمدن اصطلاحات و تعريفهاي متعددي بوده است.افراد حرفهاي، صاحبنظران، قانونگذارارن و والدين تلاشي سازمان يافته در جهت ايجاد يك اصطلاح مناسب به خرج دادهاند. مثلاً در سال 1980 كميتهي مشترك ملي براي اختلالات يادگيري شامل نمايندگي از شش سازمان حرفهاي نشستي براي ارايه تعريف مناسبي براي اختلالات يادگيري تشكيل دادند. در بحث انجام شده آنچه دربارهي ماهيت تعريف بيان داشتهاند عبارت است از : آنها هيچگاه قصد ندارند يك تعريف نهايي ارايه دهند بلكه تلاش آنها براي ارايه دادن يك تعريف بهتر است و بدون ترديد در سالهاي آتي تلاشهاي آنان به نفع تعريفي جديدتر و پيشرفتهتر كنار زده خواهد شد.با توجه به اينكه هنوز تعريفي قطعي براي اختلالات يادگيري مشخص نشده است، مدارس، درمانگاهها و سازمانهاي مختلفي در سراسر دنيا برنامههاي ترميمي گوناگوني براي غلبه بر اين اختلالات طراحي و اجرا ميكنند. در سال تحصيلي 1987- 1986 بيش از 43 درصد دانشآموزاني كه تحت پوشش خدمات آموزش ويژه قرار داشتند داراي اختلالات يادگيري بودند.[6] توسعهي اينگونه برنامهها، عمدتاً حاصل كار افراد حرفهاي و غيرحرفهاي است كه در تعريف و مشخص كردن اين دانشآموزان در طول چهل سال گذشته فعال بودهاند. مسألهي تعريف واژگان فني و ويژگيهاي اختلالات رفتاري چهار دوره را طي كرده است كه عبارتند از :1. آسيب ديدهي مغزي2. اختلال كاركرد جزيي مغزي3. اختلالات يادگيري4. قانون عمومي 142- 94 در امريكااگر مطالب ارايه شده را مورد توجه قرار دهيم به نظر ميرسد كه تعريف اختلالات يادگيري همچنان در يك حالت سردرگمي باقي مانده است اما بررسي دقيقتر امكان وجود موضعي خوشبينانهتر را فراهم ميكند با نفوذترين تعريفها را در تعريف يك اختلال يادگيري منظور كردهاند.در تحقيقي در مورد 761 كودك داراي اختلالات يادگيري و 901 كودك بدون اين نوع اختلالات ويلسون[7](1985) به اين نتيجه رسيد كه تعريف و معيارهاي آييننامهي فدرال 1977 را ميتوان با موفقيت به كار برد. وي گزارش داد كه كاربرد دو جزء اختلاف تحصيلي و مستثني كردن چهارچوبي مناسب براي مشخص كردن افراد داراي اختلال يادگيري فراهم ميآورد. ويلسون معتقد است كه به جاي كنار گذاشتن اجزا فعلي تعريفها به نفع اجزايي تازه، بهتر است مطالعات گسترده و نظام داراي روي اجزا كنوني صورت پذيرد. به علاوه پس از مرور تحقيقات پيشين و يك پژوهش ملي در زمينهي ميزان رواج مقولههاي مختلف آموزش و پرورش ويژه، چند تن از دانشمندان گزارش دادهاند كه دادههاي موجود واقعاً ميتوانند اين نتيجهگيري را موجه سازند كه تعريف و معيارهاي تشخيص اختلالات يادگيري حداقل به اندازهي ديگر مقولههايآموزش و پرورش ويژه و شايد هم بيشتر از آنها مورد بحث و بررسي بوده است. [1]. Braindamages[2]. Minimal Brain Disfnctions[3]. Neurological Impairments[4]. ديوان خواجه حافظ شيرازي[5]. learning disabilities[6]. آمار وزارت آموزش و پرورش امريكا، 1988[7]. Wilson