رمان زیبای زنی که مردش را گم کرد از صادق هدایتصبح زود در ايستگاه قلهك آژان قد كوتاه صورت سرخي به شوفر اتومبيلي كه آنجا ايستاده بود زن بچه بغلي رانشان داد و گفت:- اين زن مي خواسته برود مازندران اينجا آمده ، او را بشهر برسانيد ثواب دارد .آن زن بي تأمل وارد اتومبيل شد، گوشة چادر سياه را بدندانش گرفته بود ، يك بچه دو ساله در بغلش و دستديگرش يك دستم ال بسته سفيد بود . رفت روي نشيمن چرمي نشست و بچه اش را كه موي بور و قيافه نوبه ايداشت روي زانويش نشاند ، سه نفر نظامي و دو نفر زن كه در اتومبيل بودند با بي اعتنايي باو نگاه كردند ، ولي .........
زنی که مردش را گم کرد اثر صادق هدایت
رمان زیبای زنی که مردش را گم کرد از صادق هدایتصبح زود در ايستگاه قلهك آژان قد كوتاه صورت سرخي به شوفر اتومبيلي كه آنجا ايستاده بود زن بچه بغلي رانشان داد و گفت:- اين زن مي خواسته برود مازندران اينجا آمده ، او را بشهر برسانيد ثواب دارد .آن زن بي تأمل وارد اتومبيل شد، گوشة چادر سياه را بدندانش گرفته بود ، يك بچه دو ساله در بغلش و دستديگرش يك دستم ال بسته سفيد بود . رفت روي نشيمن چرمي نشست و بچه اش را كه موي بور و قيافه نوبه ايداشت روي زانويش نشاند ، سه نفر نظامي و دو نفر زن كه در اتومبيل بودند با بي اعتنايي باو نگاه كردند ، ولي .........