فهرست مطالب مقدمه 1تاریخچه مسئله عدل 2فصل اول: معنا و مفهوم اصطلاحی عدالت 4بخش اول: معنای لغوی عدالت 5بخس دوم: تعریف ها و دیدگاه های علمی درباره ی عدالت 7تعریف عدالت 10عدالت و تعریف های آن از نظر استاد مطهری 12فصل دوم: عدالت از دیدگاه علم کلام 13عدل در نگرش علم کلام 14مکتب عقلی شیعه 15طرح اصل عدل در حوزه فقه 16روش فقهی شیعی 17سرمنشأ اصلی 18ریشه کلامی عدل 19حسن و قبح عقلی 20اثر عملی و اجنماعی بحث حسن و قبح 21استدلال های شرم آور 23فصل سوم: عدالت تکوینی 25مقدمه 26بخش اول: نظم داشتن جهان 27نظام های حاکم بر جهان در چهار بخش 27نمونه هایی از نظم آفرینش در جهان 29بخش دوم: حکیمانه بودن جهان 32عبث نبودن جهان 33هدف افعال الهی 34هدف از آفرینش جهان 37حکمت بالغه و عدل الهی 38برهان نظم 40فصل چهارم: عدالت در نظام تشریع 42بخش اول: عدالت فردی 43مقدمه 43بیداری از غفلت و توجه به حقیقت 43هماهنگی در پرورش فضائل 44عدالت اخلاقی 46اخلاق بشر 47علت سقوط اخلاق در انسان 48بخش دوم: عدالت در خانواده 49مقدمه 49مساوات مرد و زن در پیشگاه خدا 50نقش اصلی زن و مسئولیت مرد در برابرآن 51اقتصاد خانواده 52هماهنگی بین مسئولیت های خانوادگی و اجنماعی 52اهمیت نظام خانوادگی 53محکمه نظم خانوادگی 53نقش اسلام در چند همسری 55رعایت عدالت 56مهر و نفقه 57بخش سوم: عدالت در اجتماع 59گفتار اول: عدالت اجتماعی 60اهمیت عدالت اجنماعی 60تعریف های عدالت و تأکید بر ویژگی های آن 61عدالت رمز بقای استحکام و ترقی نظام اجنماعی 65تأکید بر عدالت در گزینش و عملکرد کارگزاران جامعه 66بررسی آیات مربوط به عدالت اجتماعی 67گفتار دوم: عدالت اقتصادی 73تجلی عدالت اجتماعی در توسعه ی عدالت اقتصادی 73عناصر توسعه و عدالت اقتصادی 75گفتار سوم: عدالت سیاسی 82عدالت سیاسی و اجتماعی در سیره ی نبوی 83عدالت بالاترین و برترین مصلحت در نظام سیاسی 86گفتار چهارم: عدالت قضایی 88چهار اصل حقوق طبیعی 89گفتار پنجم: عدالت فرهنگی 99مفهوم فرهنگ 99تأثیر عدالت فرهنگی در انسجام نظام اجتماعی و جهان اجتماعی 100نقش عدالت فرهنگی در از بین بردن تعارض در فرهنگ و تعارض گروهی 101قدرت رسانه های جمعی 101عدالت در مبادله فرهنگی میان جوامع 103مشكلات اجرايي عدالت فرهنگي در كشورهاي جهان سوم 105بخش چهارم: عدالت جهانی 106ابتدا یا انتهای وقت معلوم 108معنای حکومت صالحان 110حکومت جهانی مستضعفان 110عدل جهانی و پیروزی پیامبران 111حکومت عدل جهانی از دیدگاه قرآن 112آن روز که زمین به وسیله حجت خدا نورانی می شود 113حکومت صالحان 114روایات پیرامون قیام مهدی(عج 115حکومت صالحان قانون آفرینش است 115عدالت جهانی 116عدالت جهانی در عصر مهدی(عج 116برخی ویژگی های حکومت آن حضرت 117نتیجه 120فهرست منابع 122 مقدمهبرای اداره یک دستگاه یا جامعه یا گروه یا تشکیلات نظم واحدی لازم است و نظام واحدی ضرورت دارد وگرنه آن دستگاه از هم می پاشد حتی اگر در محیط خانواده دو نفر تقریبا بخواهند استقلالا حکمرانی کنند این خانواده از هم می پاشد . در یک ده اگر دو کدخدا باشد اوضاع به هم می خورد آن وقت چگونه ممکن است عالمی به این عظمت چند خدای حاکم داشته باشد که امور این عالم را اداره کنند . بر این اساس این نتیجه گرفته می شود که عالم نمی تواند دو خدا داشته باشد، زیرا محال است عالم با دو مو جود که واجب الوجود باشند ، تحقق پیدا کند و واجب الوجود بودن اقتضا می کند که از هر جهت واجب الوجود باشند پس می گوئیم که بر اساس آن مقدمات این نتیجه گرفته می شود که عالم نمی تواند دو خدا داشته باشد زیرا محال است عالم با دو موجود که واجب الوجود باشند تحقق پیدا کند .مقدمه ای که ما در این جا بر آن تکیه می کنیم این است که این جهان ، از زمین گرفته تا آسمان و پدیده های آن دارای نظام واحدی است و این جهان بر پایه عدالت استوار است حتی در نظام تشریح باید عدالت باشد تا امکان حیات برای انسان ها فراهم آید ، منظور از نظام واحد این است که چه عالم را یک واحد بدانیم که دارای اجزای خواهد بود و چه عالم را متعدد بدانیم نمی توان عدالت و وحدت نظام را انکار کرد .هدفهای حکیمانه در خلقت جهان و انسان در محار است هیچ چیز نابجا و خالی از حکمت و فایده آفریده نشده است . نظام موجود ، نظام احسن و اکمل است جهان به عدل و به حق بر پاست نظام عالم بر اساس اسباب و مسببات برقرار شده است و هر نتیجه ای را از مسبب مخصوص خود انرا باید انتظار داشت . و قضا و قدر الهی هر موجود را تنها از مجرای علت خاص خودش به وجود می اورد . در آیه (( واسماء رفعها و وضع المیزان ))[1]منظور از((میزان)) حد قانون تکوینی و دستور تشریعی را شامل می شود چرا که همه وسیله سنجشند . درست است که ((میزان))در لغت به معنی تراز و وسیله وزن کردن سنگینی اجسام است . اما مسلما میزانی که در این ایه بعد از ذکر افرینش آسمان به آن اشاره شده مفهوم گسترده ای دارد که هر وسیله سنجش و همه قوانین تکوین و تشریع را فرا می گیرد ، نه فقط وسیله سنجش وزن اجناس و در بعضی عبارت ((میزان))به معنی ((قران)) یا به معنی ((عدل)) یا به معنی ((شریعت))یا ((ترازو))تفسیر شده است در حقیقت هر کدام اشاره به مصداقی از این مفهوم محل گسترده است . تاریخچه ی مسئله عدلقرائن نشان می دهد که از قدیمی ترین ایام طرفداران عدل الهی و مخالفان آن، کم و بیش در میان فلاسفه یا افراد عادل وجود داشته اند. طرفداری ازعدل، ازاین نظر که ازصفات کمال است و خداوندی که منبع کل کمالات است، هرگز از آن خالی نیست. وطرفداری از نفی این صفت از این نظر که پاره ای از ناهنجاری های ظاهری وآفات وبلاها ومصائب در جهان دیده می شود که توجیح آنها با قبول مسئله ی عدالت لااقل در بدو نظرمشکل است. ولی این مسئله درمیان مسلمانان شکل دیگری به خود گرفت. گروهی بنام "اشاعره" به مخالفت با این اصل پرداختند. نه از این نظر که منکرعدالت خدا باشند، بلکه از این نظر که چون اومالک عالم هستی است ظلم درمورد اوتصورنمی شود وهر کاری کندعین عدالت است.انگیزه ی اصلی تمایل به این طرز فکراز یک سو گرفتاری در چنگال مسئله ی جبر واختیار بود، چرا که گروه اشاعره ازطرفداران سرسخت مسئله ی جبر وعدم اختیاربندگان درافعال خود بودند و از سوی دیگر طبق صریح آیات قرآن و ضرورت دین اسلام، خداوند نیکوکاران را به بهشت وکفار و بد کاران را به دوزخ می برد. دراینجا در برابراین سؤال قرار می گرفتند که اگر انسان در کارخود مجبوراست، ثواب و عقاب در برابر اعمال اجباری وغیراختیاری چه معنی دارد؟ وچگونه باعدالت خدا سازگاراست؟ لذا ناچار شدند مسئله ی عدل را به صورتی که در بالا گفته شد انکار کنند، واز سوی دیگرآنها انکارعدل الهی را یک نوع توحید کامل می پنداشتند و فکرمی کردند اگرخداوند را ما فوق مسئله ی عدل و ظلم بدانیم به مرحله ی عالی توحید رسیده ایم.دربرابراین گروه جمعیت" معتزله" قرار داشتند که عدل را یکی ازاساسی ترین مسائل عقیدتی می شمردند و معتقد بودند که در باره ی خداوند عدل و ظلم هردو تصور می شود، ولی خدا هرگزظلم نمی کند وعدالت را به تمام معنی کلمه داراست."شیعه" وپیروان مکتب اهل بیت درصف طرفداران عدل الهی قرار دارند. لذا به مجموع آنها ومعتزله "عدلیه" گفته می شود. اهمیتی که پیروان مکتب اهل بیت به مسئله ی عدل الهی می دهند تا آن حد است که "عدل" و "امامت" را دو رکن اصلی مذهب خود معرفی می کنند، در کنار"توحید" و"نبوت" و"معاد" که سه پایه ی اصلی دین اسلام است.در بحث های آینده خواهیم دید که انکار مسئله ی عدالت خدا ممکن است به انکار علم یا قدرت او منتهی گردد و بر صفات دیگر خداوند نیز تأثیر بگذارد و به همین دلیل عدل به عنوان یک صفت که در ارتباط با صفات دیگراست شناخته شود. وشاید به همین دلیل است که در روایتی که می خوانیم: مردی خدمت امام صادق عرض کرد" اِنّ اساسَ الدین التوحید و العَدلُ ": "اساس دین، توحید و عدل است "سپس افزود از تو می خواهم شرحی در این زمینه بیان فرمایی که حفظ آن آسان باشد. امام فرمود: توحید آن است که آنچه درباره ی تو رواست، برخدا روا نداری و اما عدل آن است که به خدا کاری را نسبت ندهی که تو را در برابرآن ملامت کرده است.[2]این پاسخ بسیار متین و متقن است و درواقع دلیلی بر توحید و عدل را در عبارت فشرده ای خلاصه کرده است. چرا که صفاتی که بر ممکنات رواست هرگز بر خداوند که واجب الوجود است روا نیست، این صفات آمیخته با نقص و محدودیت است در حالی که او از هر نظر کامل و نامحدود است. ونیز چگونه ممکن است خداوند ما را بر کارهایی ملامت کند ولی ما آن اعمال را به او نسبت دهیم.امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز در عبارت بسیار فشرده و پرمحتوای خود این دو را در کنار هم قرار داده و حقیقت توحید وعدل را به طرز بسبار زیبایی شرح فرموده، آنجا که می فرماید:"التوحید أَن لاتتوهَّمه، وَ العَدلُ أَن لا تتّهِمَه. توحید آن است که او را در وهم خویش نگنجانی ( چون آنچه در وهم آید محدود است ) و عدل آن است که او را متهم نسازی( اعمال قبیحی که از تو سر زده به او نسبت ندهی )."[3] 1- سوره الرحمن آیه7.1- بحارالانوار، جلد5، ص17.2- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 470.بخش اول معنای لغوی عدالتیکی از دشوارترین بحث عدالت ابهام در تعاریف و معانی است. بدیهی است که تبین معانی عدالت و مترادف ها و کلمات متضاد آن به تنویر وایضاح مباحث،درباره ی این مفهوم کمک شایانی خواهد کرد.زبان عربی به خاطرغنای گسترده، برای برخی واژه ها بیش از ده مترادف دارد و واژه ی عدالت نیز واجد چنین مترادف هایی است. بنابراین برای هر جنبه ای ازعدالت لغات متعددی وجود دارد که مهمترین آن ها این لغات می باشد: قسط، قصد، استقامت، وسط، نصیب ،میزان، انصاف وغیره.متضاد کلمه ی عدل، املای تغییر یافته ومشتق از واژه ی عدل که معنای منفی آن را مشخص کند نیست.آنگونه که injustice لغت مخالف instice در انگلیسی است،بلکه لغت کاملاً متفاوتی است که"جور" نامیده می شود. البته برخی مانند اسحاق بن حنین در ترجمه کتاب اخلاق نیکو ماخوس ارسطو از کلمه ی"لاعدل"هم به جای متضاد عدل استفاده نموده اند. همچنین مترادف های متعددی برای جور وجود دارد که بعضی از آنها معنایی متفاوت را بیان می کند، مثل ظلم، طغیان، میل، انحراف و غیره. گر چه واژه ی "ظلم"به عنوان متضاد کلمه ی عدل کاربرد بسیاری درآیات و روایات وآرای اندیشمندان داشته است.از لحاظ لغوی "العدل" اسم مجردی است که به معنام راستی، درستی، دادگری، داد، نظیر،همتا، شاهد و مثل می آید که جمع آن "اَعدال" است.همچنین عدل به معانی دیگری از جمله لنگه،كيل، پیمانه، پاداش، میانه روی، مساوات، برابری، کارمیانه و راست ایستادن نیز می آید. کلمه ی عدل به معنای مثل، مانند، قیمت،ارزش، لنگه وکلمه ی عََََدَل، به معنای مساوات میان دو لنگه بار همانند یا دو هماورد می باشد. "اعتدال" واجد معنای راستی، میانه روی، راست شدن وصاف شدن است. مولف لسان العرب اعتدال را حالتی متوسط بین دو حالت کمیت وکیفیت وهر آنچه که متناسب ومتعادل است می داند "همانند روزی که هوا خوب است یعنی معتدل بوده ونه معتذل."یکی از فرهنگ ها در شرح معنای لغوی عدل می نویسد:"عدل یعنی معادل، متعادل، حد وسط، ضد جوروشایسته ی گواهی دادن یعنی عادل، داد دهنده، پیمانه، پاداش، و... در حکمت عملی، عدل مقابل ظلم است وبه معنای احقاق حق واخراج حق از باطل است و امر متوسط میان افراط و تفریط را نیز عدل گویند."[1]در مبحث مفهوم عدالت مراجعه مجدد به معجم لسان العرب مفید است. ابن منظور در تالیف خویش در باب مفهوم عدل بیان می دارد که آنچه در نفوس انسانی، مایه ی اعتدال و مرتبی واستقامت وانتظام می شود، عدالت است وچنین انسانی، مستقیم وراست ودرست است.2[2] متضاد آن جور است که جور در اینجا مغایر راستی و درستی و اعتدال بوده و به معنای انحراف است.درمعنای لغوی "راست" و "انحراف" دو معنای اصطلاحی راستی و نادرستی گنجانده شده است. نیاز به گفتن نیست که مفاهیم درست و نادرست به طور التزامی در اصطلاحات "عدل" و "جور" قرار دارد، زیرا این دو اصطلاح اغلب در علمی ترین معنا استعمال می شوند به گونه ای که ارزش های اخلاقی و مذهبی رادر بر می گیرند. مفهوم عدل به معنای درستی و راستی، معادل مفاهیم منصفانه و انصاف است که شاید بطور دقیق تری در اصطلاح استقامت یا مستقیم و راست بودن بیان شده اند.همچنین مفهوم عدل نیز به عنوان برابری یا ایجاد مساوات و به معنای مساوی داشتن چیزی با چیز دیگر بکار می رود. این معنا ممکن است در اصطلاح به گونه ی کیفی یا کمی بیان شود. عدالت مذکور درحوزه ی کیفی به معنای اصل مجمل" برابری" است که در بر دارنده ی معنای تساوی در مقابل قانون یا داشتن حقوق برابر است همان گونه که این مضمون در آیه ی شریفه ی ذیل آمده است:انما المومنون اخوه[3]همانا مومنان برادر هم هستند.عدالت در حوزه ی کمی بر اصل عدالت توزیعی تاکید می ورزد و مهمترین بیان و معنای آن دربرخی مترادف های عدالت، نصیب، قسط، قسطاس، تقدیم و میزان نمودار است.سرانجام ممکن است گفته شود که مفاهیم موازنه میانه روی و اعتدال در لغات تعدیل قصد و وسط گنجانده شده اند؛ اولی که از نظر لغوی به معنای اصلاح یا میزان کردن است و مفهوم توازن را بیان می کند و دومی و سومی که از نظر لغت به معنای میانه روی یا حد وسط بین دو طرف هستند، متضمن میانه روی و اعتدال است. بخش دومتعریف ها و دید گاه های علمی درباره ی عدالت و انواع آن در آرای اسلامی.در باب مفهوم عدالت، تعریف ها و دید گاه های متنوع و متعددی وجود دارد که توسط اندیشمندان رشته های مختلف علوم اسلامی در گذشته و حال عرضه شده است. افراد نادری نیز به ارایه ی تعریف عدالت در متون دینی اعتقاد ندارند. چنین دید گاهی معتقد است که تعریف عدالت کار آسانی نیست، نه از آن رو که درست دریافت نمی شود؛ زیرا که عدل و ظلم از مفایم بدیهی در حوزه ی عقل علمی است- بسان وجود وعدم در حوزه ی عقل نظری- بلکه به علت مفهومی آن این امر را سبب می شود و بیشترتعریف به مصداق است. برای مثال، عالمان اخلاق، عدالت را به انقیاد عقل، عملی برای قوه ی عاقله یا سیاست کردن قوه ی غضب و شهوت می دانند. اما درحقیقت دید گاه عمومی اندیشمندان اسلامی عکس این مطلب است و اکثرآنها به وجود تعریف و تفسیر مفهوم عدالت در متون اسلامی اذعان دارند. به عنوان مثال متفکری همچون محمدباقرصدر براین باوراست که تفسیرعدالت دراسلام، به جای آنکه تفسیری انتزاعی و باز باشد، تفسیری انضمامی و متغیّن، و واقعیتی زنده وعجین با اسلام است. وی در این باره می نویسد:" اسلام که عدالت اجتماعی را از مبادی اساسی برای شکل گیری خط مشی اقتصادی اش می داند، آن را با مفهوم مبنا قرار نداده ونیز به صورت بازبه آن دعوت نکرده است تا قابل هر گونه تفسیری باشد.همچنین آن را به جوامع انسانی که دید گاه های متفاوتی درباره ی عدالت دارند و برا ساس اندیشه و تلقی خویش از زندگی و حیات آن را معنا می کنند نیز واگذار نکرده است، بلکه اسلام عدالت را در ضمن یک سیاست گذاری و برنامه ریزی معین ارایه کرده که توانسته است پس ازآن این ایده را در واقعیتی زنده مجسم سازد؛ واقعیتی که تمامی تارو پودش با مفهوم اسلامی عدالت عجین است.[4] از این رو کافی نیست که تنها به فراخوانی اسلام از عدالت اجتماعی بسنده شود بلکه باید بینش تفصیلی و ویژه ی اسلام از عدالت را نیز شناخت.از سویی حتی دید گاهی که قائل به وجود تفسیرعدالت در متون دینی نیست، منکرامکان، تحدید دایره ی عدالت و تشخیص میزان و معیارهای کاربردی آن نیست. بنابراین تفسیرمفهوم عدالت را درچهارعرصه قابل تبیین می داند:1- عدالت درتکوین و نظام خلقت 3- عدالت در تدبیر و نظام اجرایی2- عدالت در تشریع و قانونگذاری 4- عدالت در منش و روش زندگی فردی و معاشرتیتقسیم مذکور بگونه ای دیگرهم مطرح شده است؛ یعنی عدالت به اعتباری به عدالت الهی و غیرالهی تقسیم می شود. عدالت الهی سه قسم است: تکوینی، تشریعی و جزایی.[5] عدالت تکوینی آن است که خداوند متعال هر کسی را به اندازه آنچه استحقاق دارد، وجود و استعداد و کمالات وجودی عطا می کند.عدالت تشریعی آن است که خداوند متعال در هر زمانی به وسیله انبیا واوصیا، آنچه را موجب رشد و کمال انسانهاست، به آنها گوشزد می کند و زیر عنوان شریعت، وسایل اعتدال دنیا و آخرت آنها را فراهم می کند. نه آنها را به آنچه مقدورشان نیست مکلف می کند و نه آنچه را که مایه ی سعادتشان است ازآن دریغ می دارد. معنای عدالت جزایی در خداوند متعال این است که در مقام پاداش بین نیکوکاران و ستم کاران فرق می گذار د؛ یعنی هر کسی را در برابرعملش پاداش می دهد. اگرعمل و کارکرد کسی خوب باشد، پاداش نیک دریافت می کند و اگر بد باشد، بدی می بیند وآیات یسیاری در قرآن دال براین مطلب است.[6] لازمه ی این عدالت این است که درجات ثواب و عقاب به اندازه ی درجات کار نیک و بد باشد. اما غیر الهی یا به تعبیر بهتر، عدالت خدا دارای تفسیرهای عدالت فردی و عدالت اجتماعی است.عدالت فردی، جامع عدالت اخلاقی و فقهی است؛ زیرا در فقه اسلامی تصدی پاره ای از کارها مشروط به عدالت است؛ مثلاً تصدی مرجعیت، قضاوت، شهادت، امامت، ومانند اینها مشروط به این است که متصدی آن عادل باشد؛ ولی مباحثی میان فقها مطرح شده است که منظورازاین عدالت چیست؟ گروهی گفته اند:" عدالت عبارت است ازپرهیز از گناهان بزرگ و اصرار نکردن در گناهان کوچک، راست گویی و پرهیزازدروغ و رعایت تقوا و دوری ازافعال پست "؛ یا گفته اند:"عدالت عبارت است ازنیروی نفسانی ای که موجب رعایت تقوا و مروت می شود".[7]ناگفته پیداست که تعابیر فقهی عدالت غیر از تعابیری است که در علم اخلاق مطرح است. بنابراین عدالت فردی در اصطلاح فقه، معنایی مستقل وجدا از معنای اخلاقی دارد.از سوی دیگر درمبحث عدالت فردی در علم اخلاق نیز اختلاف شده است؛ زیرا گروهی می گویند:"عدالت عبارت است ازتهذیب نیروی عامله ای که در نفس انسان وجود دارد"؛ وبه اعتقاد دسته ی دیگر:"عدالت عبارت ازچیرگی نیروی عاقله برنیروی عامله و شهویه و غضبیه".2نوع دیگر از عدالت غیرالهی، عدالت اجتماعی است. این عدالت عبارت است ازاحترام به حقوق دیگران و رعایت مصالح عمومی و یا عبارت است از شناختن حقوق طبیعی و قراردادی که جامعه برای تمام افراد قائل است. به عقیده برخی این عدالت به سه شکل است:عدالت اداری،عدالت اقتصادی و عدالت قضایی.عدالت اداری: مقصود ازآن این است که اداره کننده ی یک جامعه باید کمالات و صفات و ویژگی های افراد آن جامعه را مورد توجه قراردهد وباهرکس به گونه ای که درخوراوست برخورد کنند و هرگزمیان کسانی که کرامات و کمالات انسانی شبیه هم دارند تبعیض قایل نشود، بلکه با همه یکسان برخورد کند و همه را مانند هم ازبیت المال برخوردارکند.عدالت اقتصادی: منظورازعدالت اقتصادی این است که در معاملاتی که در جامعه انجام می گیرد، طبق شاخص ویژه ای ازمساوات تقریبی برخوردار باشد؛ مثلاً معاوضه و معامله یک صندلی با یک قفسه ی فلزی، در صورتی عادلانه است که کار انجام شده روی آنها توسط نجار وآهنگرمشابه وهم ارزش باشد. 1- جمیل صليبا، فرهنگ فلسفی، ترجمه ی منوچهر صانعی دره بیدی، ص461، (به نقل از تعریفات جرجانی). 2- "العدل: ما قام فی النفوس إنه مستقیم و هو ضدالجور"، ابن منظور، همان، ص83.[3] - حجرات:آیه10 1- اقتصاد ما، شهید محمد باقر صدر.2- محسن موسوی گرگانی، رابطه ی عدالت با عقل و دین، ص273و274.3- برخی از این آیات چنین است:"نیکی های هر شخصی به سوی خود او و بدی هایش نیزبه زیان خود اوست". سوره بقره آیه 286"ولکن به آنچه در دل دارید مؤاخذه خواهد کرد". سوره بقره آیه 225"خدا هر فرد را به کیفر کردارش می رساند" 1- عدالت در اندیشه ی سیاسی اسلام، دکتر جواد پور کاظمی. 2- همان
مقاله عدالت در قرآن
فهرست مطالب مقدمه 1تاریخچه مسئله عدل 2فصل اول: معنا و مفهوم اصطلاحی عدالت 4بخش اول: معنای لغوی عدالت 5بخس دوم: تعریف ها و دیدگاه های علمی درباره ی عدالت 7تعریف عدالت 10عدالت و تعریف های آن از نظر استاد مطهری 12فصل دوم: عدالت از دیدگاه علم کلام 13عدل در نگرش علم کلام 14مکتب عقلی شیعه 15طرح اصل عدل در حوزه فقه 16روش فقهی شیعی 17سرمنشأ اصلی 18ریشه کلامی عدل 19حسن و قبح عقلی 20اثر عملی و اجنماعی بحث حسن و قبح 21استدلال های شرم آور 23فصل سوم: عدالت تکوینی 25مقدمه 26بخش اول: نظم داشتن جهان 27نظام های حاکم بر جهان در چهار بخش 27نمونه هایی از نظم آفرینش در جهان 29بخش دوم: حکیمانه بودن جهان 32عبث نبودن جهان 33هدف افعال الهی 34هدف از آفرینش جهان 37حکمت بالغه و عدل الهی 38برهان نظم 40فصل چهارم: عدالت در نظام تشریع 42بخش اول: عدالت فردی 43مقدمه 43بیداری از غفلت و توجه به حقیقت 43هماهنگی در پرورش فضائل 44عدالت اخلاقی 46اخلاق بشر 47علت سقوط اخلاق در انسان 48بخش دوم: عدالت در خانواده 49مقدمه 49مساوات مرد و زن در پیشگاه خدا 50نقش اصلی زن و مسئولیت مرد در برابرآن 51اقتصاد خانواده 52هماهنگی بین مسئولیت های خانوادگی و اجنماعی 52اهمیت نظام خانوادگی 53محکمه نظم خانوادگی 53نقش اسلام در چند همسری 55رعایت عدالت 56مهر و نفقه 57بخش سوم: عدالت در اجتماع 59گفتار اول: عدالت اجتماعی 60اهمیت عدالت اجنماعی 60تعریف های عدالت و تأکید بر ویژگی های آن 61عدالت رمز بقای استحکام و ترقی نظام اجنماعی 65تأکید بر عدالت در گزینش و عملکرد کارگزاران جامعه 66بررسی آیات مربوط به عدالت اجتماعی 67گفتار دوم: عدالت اقتصادی 73تجلی عدالت اجتماعی در توسعه ی عدالت اقتصادی 73عناصر توسعه و عدالت اقتصادی 75گفتار سوم: عدالت سیاسی 82عدالت سیاسی و اجتماعی در سیره ی نبوی 83عدالت بالاترین و برترین مصلحت در نظام سیاسی 86گفتار چهارم: عدالت قضایی 88چهار اصل حقوق طبیعی 89گفتار پنجم: عدالت فرهنگی 99مفهوم فرهنگ 99تأثیر عدالت فرهنگی در انسجام نظام اجتماعی و جهان اجتماعی 100نقش عدالت فرهنگی در از بین بردن تعارض در فرهنگ و تعارض گروهی 101قدرت رسانه های جمعی 101عدالت در مبادله فرهنگی میان جوامع 103مشكلات اجرايي عدالت فرهنگي در كشورهاي جهان سوم 105بخش چهارم: عدالت جهانی 106ابتدا یا انتهای وقت معلوم 108معنای حکومت صالحان 110حکومت جهانی مستضعفان 110عدل جهانی و پیروزی پیامبران 111حکومت عدل جهانی از دیدگاه قرآن 112آن روز که زمین به وسیله حجت خدا نورانی می شود 113حکومت صالحان 114روایات پیرامون قیام مهدی(عج 115حکومت صالحان قانون آفرینش است 115عدالت جهانی 116عدالت جهانی در عصر مهدی(عج 116برخی ویژگی های حکومت آن حضرت 117نتیجه 120فهرست منابع 122 مقدمهبرای اداره یک دستگاه یا جامعه یا گروه یا تشکیلات نظم واحدی لازم است و نظام واحدی ضرورت دارد وگرنه آن دستگاه از هم می پاشد حتی اگر در محیط خانواده دو نفر تقریبا بخواهند استقلالا حکمرانی کنند این خانواده از هم می پاشد . در یک ده اگر دو کدخدا باشد اوضاع به هم می خورد آن وقت چگونه ممکن است عالمی به این عظمت چند خدای حاکم داشته باشد که امور این عالم را اداره کنند . بر این اساس این نتیجه گرفته می شود که عالم نمی تواند دو خدا داشته باشد، زیرا محال است عالم با دو مو جود که واجب الوجود باشند ، تحقق پیدا کند و واجب الوجود بودن اقتضا می کند که از هر جهت واجب الوجود باشند پس می گوئیم که بر اساس آن مقدمات این نتیجه گرفته می شود که عالم نمی تواند دو خدا داشته باشد زیرا محال است عالم با دو موجود که واجب الوجود باشند تحقق پیدا کند .مقدمه ای که ما در این جا بر آن تکیه می کنیم این است که این جهان ، از زمین گرفته تا آسمان و پدیده های آن دارای نظام واحدی است و این جهان بر پایه عدالت استوار است حتی در نظام تشریح باید عدالت باشد تا امکان حیات برای انسان ها فراهم آید ، منظور از نظام واحد این است که چه عالم را یک واحد بدانیم که دارای اجزای خواهد بود و چه عالم را متعدد بدانیم نمی توان عدالت و وحدت نظام را انکار کرد .هدفهای حکیمانه در خلقت جهان و انسان در محار است هیچ چیز نابجا و خالی از حکمت و فایده آفریده نشده است . نظام موجود ، نظام احسن و اکمل است جهان به عدل و به حق بر پاست نظام عالم بر اساس اسباب و مسببات برقرار شده است و هر نتیجه ای را از مسبب مخصوص خود انرا باید انتظار داشت . و قضا و قدر الهی هر موجود را تنها از مجرای علت خاص خودش به وجود می اورد . در آیه (( واسماء رفعها و وضع المیزان ))[1]منظور از((میزان)) حد قانون تکوینی و دستور تشریعی را شامل می شود چرا که همه وسیله سنجشند . درست است که ((میزان))در لغت به معنی تراز و وسیله وزن کردن سنگینی اجسام است . اما مسلما میزانی که در این ایه بعد از ذکر افرینش آسمان به آن اشاره شده مفهوم گسترده ای دارد که هر وسیله سنجش و همه قوانین تکوین و تشریع را فرا می گیرد ، نه فقط وسیله سنجش وزن اجناس و در بعضی عبارت ((میزان))به معنی ((قران)) یا به معنی ((عدل)) یا به معنی ((شریعت))یا ((ترازو))تفسیر شده است در حقیقت هر کدام اشاره به مصداقی از این مفهوم محل گسترده است . تاریخچه ی مسئله عدلقرائن نشان می دهد که از قدیمی ترین ایام طرفداران عدل الهی و مخالفان آن، کم و بیش در میان فلاسفه یا افراد عادل وجود داشته اند. طرفداری ازعدل، ازاین نظر که ازصفات کمال است و خداوندی که منبع کل کمالات است، هرگز از آن خالی نیست. وطرفداری از نفی این صفت از این نظر که پاره ای از ناهنجاری های ظاهری وآفات وبلاها ومصائب در جهان دیده می شود که توجیح آنها با قبول مسئله ی عدالت لااقل در بدو نظرمشکل است. ولی این مسئله درمیان مسلمانان شکل دیگری به خود گرفت. گروهی بنام "اشاعره" به مخالفت با این اصل پرداختند. نه از این نظر که منکرعدالت خدا باشند، بلکه از این نظر که چون اومالک عالم هستی است ظلم درمورد اوتصورنمی شود وهر کاری کندعین عدالت است.انگیزه ی اصلی تمایل به این طرز فکراز یک سو گرفتاری در چنگال مسئله ی جبر واختیار بود، چرا که گروه اشاعره ازطرفداران سرسخت مسئله ی جبر وعدم اختیاربندگان درافعال خود بودند و از سوی دیگر طبق صریح آیات قرآن و ضرورت دین اسلام، خداوند نیکوکاران را به بهشت وکفار و بد کاران را به دوزخ می برد. دراینجا در برابراین سؤال قرار می گرفتند که اگر انسان در کارخود مجبوراست، ثواب و عقاب در برابر اعمال اجباری وغیراختیاری چه معنی دارد؟ وچگونه باعدالت خدا سازگاراست؟ لذا ناچار شدند مسئله ی عدل را به صورتی که در بالا گفته شد انکار کنند، واز سوی دیگرآنها انکارعدل الهی را یک نوع توحید کامل می پنداشتند و فکرمی کردند اگرخداوند را ما فوق مسئله ی عدل و ظلم بدانیم به مرحله ی عالی توحید رسیده ایم.دربرابراین گروه جمعیت" معتزله" قرار داشتند که عدل را یکی ازاساسی ترین مسائل عقیدتی می شمردند و معتقد بودند که در باره ی خداوند عدل و ظلم هردو تصور می شود، ولی خدا هرگزظلم نمی کند وعدالت را به تمام معنی کلمه داراست."شیعه" وپیروان مکتب اهل بیت درصف طرفداران عدل الهی قرار دارند. لذا به مجموع آنها ومعتزله "عدلیه" گفته می شود. اهمیتی که پیروان مکتب اهل بیت به مسئله ی عدل الهی می دهند تا آن حد است که "عدل" و "امامت" را دو رکن اصلی مذهب خود معرفی می کنند، در کنار"توحید" و"نبوت" و"معاد" که سه پایه ی اصلی دین اسلام است.در بحث های آینده خواهیم دید که انکار مسئله ی عدالت خدا ممکن است به انکار علم یا قدرت او منتهی گردد و بر صفات دیگر خداوند نیز تأثیر بگذارد و به همین دلیل عدل به عنوان یک صفت که در ارتباط با صفات دیگراست شناخته شود. وشاید به همین دلیل است که در روایتی که می خوانیم: مردی خدمت امام صادق عرض کرد" اِنّ اساسَ الدین التوحید و العَدلُ ": "اساس دین، توحید و عدل است "سپس افزود از تو می خواهم شرحی در این زمینه بیان فرمایی که حفظ آن آسان باشد. امام فرمود: توحید آن است که آنچه درباره ی تو رواست، برخدا روا نداری و اما عدل آن است که به خدا کاری را نسبت ندهی که تو را در برابرآن ملامت کرده است.[2]این پاسخ بسیار متین و متقن است و درواقع دلیلی بر توحید و عدل را در عبارت فشرده ای خلاصه کرده است. چرا که صفاتی که بر ممکنات رواست هرگز بر خداوند که واجب الوجود است روا نیست، این صفات آمیخته با نقص و محدودیت است در حالی که او از هر نظر کامل و نامحدود است. ونیز چگونه ممکن است خداوند ما را بر کارهایی ملامت کند ولی ما آن اعمال را به او نسبت دهیم.امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز در عبارت بسیار فشرده و پرمحتوای خود این دو را در کنار هم قرار داده و حقیقت توحید وعدل را به طرز بسبار زیبایی شرح فرموده، آنجا که می فرماید:"التوحید أَن لاتتوهَّمه، وَ العَدلُ أَن لا تتّهِمَه. توحید آن است که او را در وهم خویش نگنجانی ( چون آنچه در وهم آید محدود است ) و عدل آن است که او را متهم نسازی( اعمال قبیحی که از تو سر زده به او نسبت ندهی )."[3] 1- سوره الرحمن آیه7.1- بحارالانوار، جلد5، ص17.2- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 470.بخش اول معنای لغوی عدالتیکی از دشوارترین بحث عدالت ابهام در تعاریف و معانی است. بدیهی است که تبین معانی عدالت و مترادف ها و کلمات متضاد آن به تنویر وایضاح مباحث،درباره ی این مفهوم کمک شایانی خواهد کرد.زبان عربی به خاطرغنای گسترده، برای برخی واژه ها بیش از ده مترادف دارد و واژه ی عدالت نیز واجد چنین مترادف هایی است. بنابراین برای هر جنبه ای ازعدالت لغات متعددی وجود دارد که مهمترین آن ها این لغات می باشد: قسط، قصد، استقامت، وسط، نصیب ،میزان، انصاف وغیره.متضاد کلمه ی عدل، املای تغییر یافته ومشتق از واژه ی عدل که معنای منفی آن را مشخص کند نیست.آنگونه که injustice لغت مخالف instice در انگلیسی است،بلکه لغت کاملاً متفاوتی است که"جور" نامیده می شود. البته برخی مانند اسحاق بن حنین در ترجمه کتاب اخلاق نیکو ماخوس ارسطو از کلمه ی"لاعدل"هم به جای متضاد عدل استفاده نموده اند. همچنین مترادف های متعددی برای جور وجود دارد که بعضی از آنها معنایی متفاوت را بیان می کند، مثل ظلم، طغیان، میل، انحراف و غیره. گر چه واژه ی "ظلم"به عنوان متضاد کلمه ی عدل کاربرد بسیاری درآیات و روایات وآرای اندیشمندان داشته است.از لحاظ لغوی "العدل" اسم مجردی است که به معنام راستی، درستی، دادگری، داد، نظیر،همتا، شاهد و مثل می آید که جمع آن "اَعدال" است.همچنین عدل به معانی دیگری از جمله لنگه،كيل، پیمانه، پاداش، میانه روی، مساوات، برابری، کارمیانه و راست ایستادن نیز می آید. کلمه ی عدل به معنای مثل، مانند، قیمت،ارزش، لنگه وکلمه ی عََََدَل، به معنای مساوات میان دو لنگه بار همانند یا دو هماورد می باشد. "اعتدال" واجد معنای راستی، میانه روی، راست شدن وصاف شدن است. مولف لسان العرب اعتدال را حالتی متوسط بین دو حالت کمیت وکیفیت وهر آنچه که متناسب ومتعادل است می داند "همانند روزی که هوا خوب است یعنی معتدل بوده ونه معتذل."یکی از فرهنگ ها در شرح معنای لغوی عدل می نویسد:"عدل یعنی معادل، متعادل، حد وسط، ضد جوروشایسته ی گواهی دادن یعنی عادل، داد دهنده، پیمانه، پاداش، و... در حکمت عملی، عدل مقابل ظلم است وبه معنای احقاق حق واخراج حق از باطل است و امر متوسط میان افراط و تفریط را نیز عدل گویند."[1]در مبحث مفهوم عدالت مراجعه مجدد به معجم لسان العرب مفید است. ابن منظور در تالیف خویش در باب مفهوم عدل بیان می دارد که آنچه در نفوس انسانی، مایه ی اعتدال و مرتبی واستقامت وانتظام می شود، عدالت است وچنین انسانی، مستقیم وراست ودرست است.2[2] متضاد آن جور است که جور در اینجا مغایر راستی و درستی و اعتدال بوده و به معنای انحراف است.درمعنای لغوی "راست" و "انحراف" دو معنای اصطلاحی راستی و نادرستی گنجانده شده است. نیاز به گفتن نیست که مفاهیم درست و نادرست به طور التزامی در اصطلاحات "عدل" و "جور" قرار دارد، زیرا این دو اصطلاح اغلب در علمی ترین معنا استعمال می شوند به گونه ای که ارزش های اخلاقی و مذهبی رادر بر می گیرند. مفهوم عدل به معنای درستی و راستی، معادل مفاهیم منصفانه و انصاف است که شاید بطور دقیق تری در اصطلاح استقامت یا مستقیم و راست بودن بیان شده اند.همچنین مفهوم عدل نیز به عنوان برابری یا ایجاد مساوات و به معنای مساوی داشتن چیزی با چیز دیگر بکار می رود. این معنا ممکن است در اصطلاح به گونه ی کیفی یا کمی بیان شود. عدالت مذکور درحوزه ی کیفی به معنای اصل مجمل" برابری" است که در بر دارنده ی معنای تساوی در مقابل قانون یا داشتن حقوق برابر است همان گونه که این مضمون در آیه ی شریفه ی ذیل آمده است:انما المومنون اخوه[3]همانا مومنان برادر هم هستند.عدالت در حوزه ی کمی بر اصل عدالت توزیعی تاکید می ورزد و مهمترین بیان و معنای آن دربرخی مترادف های عدالت، نصیب، قسط، قسطاس، تقدیم و میزان نمودار است.سرانجام ممکن است گفته شود که مفاهیم موازنه میانه روی و اعتدال در لغات تعدیل قصد و وسط گنجانده شده اند؛ اولی که از نظر لغوی به معنای اصلاح یا میزان کردن است و مفهوم توازن را بیان می کند و دومی و سومی که از نظر لغت به معنای میانه روی یا حد وسط بین دو طرف هستند، متضمن میانه روی و اعتدال است. بخش دومتعریف ها و دید گاه های علمی درباره ی عدالت و انواع آن در آرای اسلامی.در باب مفهوم عدالت، تعریف ها و دید گاه های متنوع و متعددی وجود دارد که توسط اندیشمندان رشته های مختلف علوم اسلامی در گذشته و حال عرضه شده است. افراد نادری نیز به ارایه ی تعریف عدالت در متون دینی اعتقاد ندارند. چنین دید گاهی معتقد است که تعریف عدالت کار آسانی نیست، نه از آن رو که درست دریافت نمی شود؛ زیرا که عدل و ظلم از مفایم بدیهی در حوزه ی عقل علمی است- بسان وجود وعدم در حوزه ی عقل نظری- بلکه به علت مفهومی آن این امر را سبب می شود و بیشترتعریف به مصداق است. برای مثال، عالمان اخلاق، عدالت را به انقیاد عقل، عملی برای قوه ی عاقله یا سیاست کردن قوه ی غضب و شهوت می دانند. اما درحقیقت دید گاه عمومی اندیشمندان اسلامی عکس این مطلب است و اکثرآنها به وجود تعریف و تفسیر مفهوم عدالت در متون اسلامی اذعان دارند. به عنوان مثال متفکری همچون محمدباقرصدر براین باوراست که تفسیرعدالت دراسلام، به جای آنکه تفسیری انتزاعی و باز باشد، تفسیری انضمامی و متغیّن، و واقعیتی زنده وعجین با اسلام است. وی در این باره می نویسد:" اسلام که عدالت اجتماعی را از مبادی اساسی برای شکل گیری خط مشی اقتصادی اش می داند، آن را با مفهوم مبنا قرار نداده ونیز به صورت بازبه آن دعوت نکرده است تا قابل هر گونه تفسیری باشد.همچنین آن را به جوامع انسانی که دید گاه های متفاوتی درباره ی عدالت دارند و برا ساس اندیشه و تلقی خویش از زندگی و حیات آن را معنا می کنند نیز واگذار نکرده است، بلکه اسلام عدالت را در ضمن یک سیاست گذاری و برنامه ریزی معین ارایه کرده که توانسته است پس ازآن این ایده را در واقعیتی زنده مجسم سازد؛ واقعیتی که تمامی تارو پودش با مفهوم اسلامی عدالت عجین است.[4] از این رو کافی نیست که تنها به فراخوانی اسلام از عدالت اجتماعی بسنده شود بلکه باید بینش تفصیلی و ویژه ی اسلام از عدالت را نیز شناخت.از سویی حتی دید گاهی که قائل به وجود تفسیرعدالت در متون دینی نیست، منکرامکان، تحدید دایره ی عدالت و تشخیص میزان و معیارهای کاربردی آن نیست. بنابراین تفسیرمفهوم عدالت را درچهارعرصه قابل تبیین می داند:1- عدالت درتکوین و نظام خلقت 3- عدالت در تدبیر و نظام اجرایی2- عدالت در تشریع و قانونگذاری 4- عدالت در منش و روش زندگی فردی و معاشرتیتقسیم مذکور بگونه ای دیگرهم مطرح شده است؛ یعنی عدالت به اعتباری به عدالت الهی و غیرالهی تقسیم می شود. عدالت الهی سه قسم است: تکوینی، تشریعی و جزایی.[5] عدالت تکوینی آن است که خداوند متعال هر کسی را به اندازه آنچه استحقاق دارد، وجود و استعداد و کمالات وجودی عطا می کند.عدالت تشریعی آن است که خداوند متعال در هر زمانی به وسیله انبیا واوصیا، آنچه را موجب رشد و کمال انسانهاست، به آنها گوشزد می کند و زیر عنوان شریعت، وسایل اعتدال دنیا و آخرت آنها را فراهم می کند. نه آنها را به آنچه مقدورشان نیست مکلف می کند و نه آنچه را که مایه ی سعادتشان است ازآن دریغ می دارد. معنای عدالت جزایی در خداوند متعال این است که در مقام پاداش بین نیکوکاران و ستم کاران فرق می گذار د؛ یعنی هر کسی را در برابرعملش پاداش می دهد. اگرعمل و کارکرد کسی خوب باشد، پاداش نیک دریافت می کند و اگر بد باشد، بدی می بیند وآیات یسیاری در قرآن دال براین مطلب است.[6] لازمه ی این عدالت این است که درجات ثواب و عقاب به اندازه ی درجات کار نیک و بد باشد. اما غیر الهی یا به تعبیر بهتر، عدالت خدا دارای تفسیرهای عدالت فردی و عدالت اجتماعی است.عدالت فردی، جامع عدالت اخلاقی و فقهی است؛ زیرا در فقه اسلامی تصدی پاره ای از کارها مشروط به عدالت است؛ مثلاً تصدی مرجعیت، قضاوت، شهادت، امامت، ومانند اینها مشروط به این است که متصدی آن عادل باشد؛ ولی مباحثی میان فقها مطرح شده است که منظورازاین عدالت چیست؟ گروهی گفته اند:" عدالت عبارت است ازپرهیز از گناهان بزرگ و اصرار نکردن در گناهان کوچک، راست گویی و پرهیزازدروغ و رعایت تقوا و دوری ازافعال پست "؛ یا گفته اند:"عدالت عبارت است ازنیروی نفسانی ای که موجب رعایت تقوا و مروت می شود".[7]ناگفته پیداست که تعابیر فقهی عدالت غیر از تعابیری است که در علم اخلاق مطرح است. بنابراین عدالت فردی در اصطلاح فقه، معنایی مستقل وجدا از معنای اخلاقی دارد.از سوی دیگر درمبحث عدالت فردی در علم اخلاق نیز اختلاف شده است؛ زیرا گروهی می گویند:"عدالت عبارت است ازتهذیب نیروی عامله ای که در نفس انسان وجود دارد"؛ وبه اعتقاد دسته ی دیگر:"عدالت عبارت ازچیرگی نیروی عاقله برنیروی عامله و شهویه و غضبیه".2نوع دیگر از عدالت غیرالهی، عدالت اجتماعی است. این عدالت عبارت است ازاحترام به حقوق دیگران و رعایت مصالح عمومی و یا عبارت است از شناختن حقوق طبیعی و قراردادی که جامعه برای تمام افراد قائل است. به عقیده برخی این عدالت به سه شکل است:عدالت اداری،عدالت اقتصادی و عدالت قضایی.عدالت اداری: مقصود ازآن این است که اداره کننده ی یک جامعه باید کمالات و صفات و ویژگی های افراد آن جامعه را مورد توجه قراردهد وباهرکس به گونه ای که درخوراوست برخورد کنند و هرگزمیان کسانی که کرامات و کمالات انسانی شبیه هم دارند تبعیض قایل نشود، بلکه با همه یکسان برخورد کند و همه را مانند هم ازبیت المال برخوردارکند.عدالت اقتصادی: منظورازعدالت اقتصادی این است که در معاملاتی که در جامعه انجام می گیرد، طبق شاخص ویژه ای ازمساوات تقریبی برخوردار باشد؛ مثلاً معاوضه و معامله یک صندلی با یک قفسه ی فلزی، در صورتی عادلانه است که کار انجام شده روی آنها توسط نجار وآهنگرمشابه وهم ارزش باشد. 1- جمیل صليبا، فرهنگ فلسفی، ترجمه ی منوچهر صانعی دره بیدی، ص461، (به نقل از تعریفات جرجانی). 2- "العدل: ما قام فی النفوس إنه مستقیم و هو ضدالجور"، ابن منظور، همان، ص83.[3] - حجرات:آیه10 1- اقتصاد ما، شهید محمد باقر صدر.2- محسن موسوی گرگانی، رابطه ی عدالت با عقل و دین، ص273و274.3- برخی از این آیات چنین است:"نیکی های هر شخصی به سوی خود او و بدی هایش نیزبه زیان خود اوست". سوره بقره آیه 286"ولکن به آنچه در دل دارید مؤاخذه خواهد کرد". سوره بقره آیه 225"خدا هر فرد را به کیفر کردارش می رساند" 1- عدالت در اندیشه ی سیاسی اسلام، دکتر جواد پور کاظمی. 2- همان