فهرست مطالبمقدمه. 7فصل اول. 9بررسي تاريخي ماههاي حرام. 9گفتار اول: بررسي جايگاه ماههاي حرام در ميان اعراب جاهلي.. 9گفتار دوم: بررسي برخورد اسلام با ماههاي حرام. 15بررسي آيات قرآن در زمينه ماههاي حرام. 16آيه اول: سورهي بقره، آيهي 194:16آيه دوم:سورهي بقره، آيهي 217:17آيه سوم: سورهي مائده،آيهي 2:19آيه چهارم: سورهي مائده،آيهي 97:20آيه پنجم: سورهي توبه، آيهي 5:21آيه ششم: سورهي توبه، آيهي 37:22آيه هفتم: سورهي توبه،آيهي 38:24فصل دوم. 29بررسي فقهي مساله تغليظ ديه در ماههاي حرام. 29سؤالهاي اصلي بحث تغليظ ديه. 30مبحث اول. 32آيا قتل در ماههاي حرام موجب تغليظ ديه ميشود؟. 32گفتار اول: اقوال فقهاي مذاهب اسلامي در باب تغليظ ديه در ماههاي حرام. 32الف) فقهاي شيعه. 32ب) فقهاي اهل سنت... 36گفتار دوم: بررسي دلايل قائلان به تغليظ.. 38دلايل فقهاي شيعه. 38دليل اول: اجماع. 39دليل دوم: احتياط.. 39دليل سوم: روايات... 40روايت اول:40روايت دوم:43روايت سوم. 48روايت چهارم. 49روايت پنجم. 49روايت ششم. 50دلايل فقهاي اهل سنت... 56مبحث دوم. 59آيا در مسألهي تغليظ ديه، جهل قاتل نسبت به حكم يا موضوع تأثير دارد يا خير؟. 59مبحث سوم. 64آيا نوع قتل در حكم تغليظ ديه مؤثر است يا خير؟. 64طرح يك احتمال در حديث دوم. 68بررسي موارد استعمال كلمهي (خطا) در روايات... 70روايت اول. 70روايت دوم. 70روايت سوم. 71روايت چهارم. 72صحيحهي معاوية بن وهب از امام صادق (ع)75موثَّقهي ابي بصير. 75گفتار اول. 76تغليظ در ديه مورد مصالحه. 76گفتار دوم. 78تغليظ ديه نسبت به ساير مكانها و زمانهاي شريف... 78گفتار سوم. 79وقوع صدمه و فوت در يك ماه79گفتار چهارم. 79صلاحيت محلي در مورد مجرم واقع شده در مكه. 79گفتار پنجم. 80ماهيت ديهي اضافي.. 80گفتار ششم. 81تشديد مضاعف ديه. 81گفتار هفتم. 82رابطه خويشاوندي قاتل و مقتول. 82گفتار هشتم. 83وجوب كفاره83گفتار نهم. 84تغليظ نسبت به ديهي اعضا84گفتار دهم. 86فلسفه تغليظ ديه. 86گفتار يازدهم. 88رويهي قضايي.. 88فصل سوم. 91استفتائات... 91وقوع قتل در ماه حرام، فرار قاتل و پرداخت ديه از بيت المال. 91 فصل اولبررسي تاريخي ماههاي حرامگفتار اول: بررسي جايگاه ماههاي حرام در ميان اعراب جاهليشرايط تاريخي و جغرافيايي و نظام زيستي مردمي كه در شبه جزيرهي عربستان ميزيستند،از آنان اقوامي جنگجو و سلحشور ساخته بود.محيط خشن و خشك كه هر قطره آب در آن نعمتي و هر مرتع كوچك مايهي حيات و هر چاه كم آب منشأ بقاي قوم و قبيله به حساب ميآمد و زندگي عشايري كه مردمان را چون حلقهي پولاد به هم متصل مينمود و منفعت فرد و حيات او را در گرو حيات جمعي قبيله قرار ميداد چنان وضعي را پيش آورده بود كه جنگ جزيي از اركان حيات عرب شناخته ميشد. هر خشكسالي و خشكيدن چاهي زمينه ساز حمله قومي به قوم ديگر، براي به دست آوردن سهمي از آب و مرتع بود تا بدان وسيله به بقاي خويش ادامه دهند.يكي از نويسندگان عرب در مورد خصلت جنگجويي اعراب جاهي مينويسد:«مرد عرب طبيعتا جنگجوست و به حكم شرايط جغرافيايي،اجتماعي و اقتصادي شبه جزيره عربستان،حس جنگجويي در او ريشه دار است. تركيب اجتماعي و سياسي عرب شبه جزيره اثر خويش را در تشكيل چنين حسي چه در ميان عرب باديهنشين و چه در ميان عرب شهرنشين، به جا گذاشته است.»[1]و همين نويسنده از قول ابن خلدون چنين نقل ميكند:«اهالي بيابان نشين به جهت جدايي از جامعه و پراكندگي در نواحي مختلف و دوري از شهرها و خانههايي كه با ديوار و در محافظت ميشود خود در كار دفاع از خويش بودند و چنين امري را به ديگري واگذار نكرده و كسي را پيشقراول دفاع از خود قرار نميدادند.لذا آنان دائما به خود اسلحه حمل ميكردند و در راهها از هر سو مواظب بودند و از خوابيدن پرهيز ميكردند مگر به شكل خوابي سبك هنگام نشست و يا بر روي جهاز و باربند حيوانات خود؛ و همواره گوش به زنگ خبرها و صداها و فريادها بودند.در بيابانهاي خشك و خاموش با اعتماد به نفس و تكيه بر قدرت و نيروي خود به تنهايي حركت ميكردند و چنين قدرت روحي جزءاخلاق آنان شده بود. شجاعت، صفت نيكويي نزد آنان بود و هرگاه كسي آنان را به ياري ميخواند به سوي او ميرفتند.طبيعت آنان غارت مال ديگران بود و رزق آنان در سايه نيزههاشان،تامين ميشد. براي دزديدن و اموال ديگراين حدي نميشناختند بلكه هرگاه چشمشان به مال و كالايي ميافتاد به غارت آن ميپرداختند.عرب بيابان نشين تجاوز به همسايه را تجاوز به خود ميدانست و براي كمك و دفاع از او شتاب ميورزيد و بسياري از جنگهاي عرب به همين سبب برپا ميشد.به همه اينها اضافه كن محبت و تعصب بدوي را نسبت به قبيله خويش و عشق به گرفتن انتقام و ديگر اموري كه مستلزم آمادگي كامل و دايم براي جنگ و همراه داشتن اسلحه در هر مكان است.اما اعراب شهرنشين، علاوه بر انگيزههايي كه عرب بدوي براي جنگيدن داشت انگيزهي ديگري نيز داشتند كه آن امنيت بازرگاني و حمايت قافلههاي تجارتي از دست دزدان بيابان بود؛ آنان يا تاجر اموال خود بودند يا نگهبان اموال ديگري و در هر دو حالت،گاهي تجارت سبب جنگ ميان حاميان قافله و تجاوزكنندگان به آن ميشد.[2]»اما همان قانون تنازع بقا كه عرب را به چنين خشونتي سوق ميداد، از سوي ديگر وي را از جنگ دايم باز ميداشت و بدين جهت در چهار ماه مقدس (رجب، ذيالقعده، ذيالحجه، محرم) ارابه جنگ از حركت باز ميايستاد و راههاي تجاري امن، و زيارت حج ميسر، و بازارهاي خريد و فروش و جلسات شعر كه مايه فخر عرب بود پررونق ميگشت. نويسنده كتاب المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام در اين باره مينويسد:«عادت عرب در جاهليت بر اين بود كه در ماههاي حرام،به جهت تقدس و موقعيت خاص اين ماهها، دست از جنگ ميكشيد. در اين ماهها افراد و قبايل از دست جنگ آسوده ميشدند و هر كس جان و مالش در امان بود.در اين ماهها سواركاراني كه به خونريزي معروف بودند بيهيچ ترسي در مجامع عمومي ظاهر ميشدند اگر چه هنگام حضور در بازارهايي مثل عكاظ، از ترس اطلاع يافتن خونخواهان بر هويت آنان معمولا نقابي بر صورت ميزدند تا مبادا آنان را تعقيب كنند و پس از اتمام ماههاي حرام به قتل برسانند.مردم در اين ماهها براي تهيه آذوقه به بازارها و زوار براي زيارت بتها به حج ميرفتند و پيش از پايان ماههاي حرام، از ترس حلول ماه بعدي و در معرض غارت قرار گرفتن،به منازل خويش باز ميگشتند.البته با وجود حرمتي كه براي اين ماهها بود گاهي جنگهايي در آن واقع ميشد كه به (فجار)معروف است زيرا هر كس در آن جنگها شركت مينمود به علت شكستن تقدس ماههاي حرام گناهكار شمرده ميشد. ولي چنانچه از توضيحات ناقلان اين جنگها بر ميآيد آنها جنگهاي وسيعي نبوده بلكه بيشتر درگيريهاي لفظي، ناسزاگوييهاي دوطرفه و مبارزه طلبيهايي بوده كه بر اثر امور سادهاي پيش ميآمده است.[3]»نويسنده ديگري در همين مورد مينويسد:«يكي از آدابي كه در جنگها توسط عرب و خصوصاً عرب حجاز، رعايت ميشد احترام حرم مكه و ماههاي حرام بود كه در آنها جنگ ممنوع بود. در اين ماههاي چهارگانه و اين مكان مقدس،حاجيان از تمام مناطق وارد ميشدند و وضع اقتصادي اهالي آن مناطق رونق ميگرفت و هنگامي كه حجاج نسبت به جان و مال خود تهديد ميشدند و احساس خطر ميكردند از ورود به حجاز خودداري ميكردند لذا عرب نسبت به تحريم جنگ در اين مكان و زمانهاي خاص حالت تسليم داشت تا آنجا كه ولي مقتول قاتل را در حرم ميديد ولي متعرض او نميشد.ولي گاهي آتش جنگ و عصبيّت قبايل افروخته ميشد و تصادفاً هم اين درگيريها نزديك ايام حج واقع ميشد و از اين رو رؤساي قبايل از ترس اينكه مبادا با آرام گرفتن جنگ در ماههاي حرام خون افراد قيبلهشان به هدر رود و قادر به خونخواهي كشتهشدگان خود نباشند براي عقب انداختن ماههاي حرام و گرفتن انتقام خونهاي خود قبل از آنكه از دست برود با هم متفق ميشدند كه اين كار (نسيء) ناميده ميشد يعني تاخير انداختن ماههاي حرام. البته قرآن مجيد چنين عملي را در اسلام حرام شمرده است.گاهي هم عوامل بازدانده ديني در اعراب ضعيف و ميل به جنگ در آنان برانگيخته ميشد چنانكه حركت كعبه و ماههاي حرام را فراموش ميكردند و در آنها به جنگ ميپرداختند و خونهاي بيحساب ميريختند و لذا اين جنگها را (حروب الفجار) يا جنگهاي حرام و تجاوزكارانه ميناميدند زيرا مردم در آنها حرمت زمان و مكان مقدس را ميشكستند.[4]»گفتني است كه برخورد تمام مردم عرب با حرمت ماههاي حرام و حَرَم يكسان نبوده است و عرب در اين موضوع به دو دسته تقسيم ميشدند:دسته اول كساني بودند كه تعدادي از ماههاي سال را حرام ميدانستند كه اينان خود به دو گروه تقسيم ميشدند: عدهاي مانند قبايل «قطفان» و «قيس» 8 ماه از سال را حرام ميدانستند و 4 ماه را حلال و عدهاي ديگر كه اكثريت عرب بودند هشت ماه را حلال و 4 ماه را حرام ميدانستند.دسته دوم، يعني محلين كساني بودند كه هيچ ماهي از سال را حرام نميشمردند مثل قبايل (خثعم)و (طيء) و بعضي از گروههاي (قضاعه)،(يشكر) و (حارث بن كعب). يهود و نصاري نيز جزءهمين دسته بودند. طوايفي از عرب هم بودند كه به جهت شدت فقر و گرسنگي و سختي معيشت، نه تنها براي ماههاي حرام حرمتي قائل نبودند بلكه براي حرم نيز حرمتي قائل نبودند و در حرم نيز دست به دزدي ميزدند.[5]البته بعضي مفسران به اين نكته اشاره كردهاند كه حرمت ماههاي چهارگانه نزد اعراب در واقع ريشه در دين ابراهيم و اسماعيل داشته است چنانكه صاحب مجمع البيان در تفسير آيهي 38 از سوره ي توبه ميگويد:«اعراب ماههاي چهارگانه را حرام ميدانستند و اين سنتي بود كه از دين ابراهيم و اسماعيل اخذ كرده بودند.»قلقشندي نيز در اين مورد ميگويد:«اعراب جاهلي بر رسم ابراهيم و اسماعيل بودند و در سالهاي خود نسيء به كار نميبردند تا اينكه يهود در يثرب با آنان مجاورت كرند و عربها ميخواستند حج خود را در خرمترين وقت سال و آسانترين زمان براي رفت و آمدهاي تجارتي انجام دهند سال (كبيسه)را از آنان گرفتند.[6]»در ديگر كتب تاريخي كه در مورد زندگي عرب قبل از اسلام نوشته شده است مانند بلوغ الارب في معرفة احوال العرب يا تاريخ عصر جاهلي، عين همين مطلب مطرح شده است كه براي جلوگيري از اطاله كلام از ذكر آنها خودداري ميكنيم. نتيجهگيريچنانكه ديديم حرمت ماههاي حرام در زندگي عرب جاهلي از مصلحتي تامّ برخوردار بوده و زيارت و تجارت و امنيّت آنان بدان وابستگي داشته است. لذا از جانب اكثريت عرب نيز رعايت ميشده است. گفتار دوم: بررسي برخورد اسلام با ماههاي حرامحرمت ماههاي حرام و حَرَم مكه در اسلام مورد امضا قرار گرفت و در اهميت آن همين بس كه قرآن كريم در آيات متعددي به بحث از آن پرداخته است.در مورد حرمت حرم مكه نيز روايات فراواني وجود دارد ولي از آنجا كه ما فقط به بحث در مورد ماههاي حرام خواهيم پرداخت از ذكر آنها خودداري نموده به ذكر آيات ميپردازيم.قرآن كريم در هفت مورد به ماههاي حرام اشاره كرده است و در تمام موارد با صراحت و تاكيد فراوان مردم را به پاس داشتن حرمت اين ماهها و خودداري از جنگ و خونريزي در آنها فراخوانده است.[7] [1]. مقالهي «فن الحرب عند العرب في الجاهلية و الاسلام» جمال محفوظ، موسوعه الحضارة العربية اسلاميه، ج3، ص 5.[2] . ماخذ پيشين.[3]. المفصّل في تاريخ العرب قبل الاسلام، جواد علي،ج5، ص 380.[4]. مقاله «فن الحرب عندالعرب في الجاهليه» جمال محفوظ، موسوعة الحضارة العربية الاسلامية،ج 3، ص 5.[5]. المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، ج2، صص 474 – 475.[6]. صبح الاعشي، قلقشندي، ج2، ص 398؛ به نقل از مقاله (بحثي درباره نسيء و رابطه آن با حج، يعقوب جعفري، فصلنامه ميقات حج، شماره 3، بهار 1372.[7]. از آنجا كه هدف ما تفسير آيات شريفه نميباشد در اينجا فقط به ترجمه و احياناً شان نزول و يا توضيح مختصري در مورد آيات پرداختهايم و در اين كار از كتبي مانند الميزان،كشاف، مجمع البيان،جوامع الجامع، نمونه بينات در شان نزول آيات و الوجيز في تفسير الكتاب العزيز و همچنين كتب لغت و بعضي مقالات و كتب تاريخي سود جستهايم؛ البته از ذكر احتمالات و اقوال مختلف در آيات پرهيز كردهايم.
مقاله قتل در ماه هاي حرام
فهرست مطالبمقدمه. 7فصل اول. 9بررسي تاريخي ماههاي حرام. 9گفتار اول: بررسي جايگاه ماههاي حرام در ميان اعراب جاهلي.. 9گفتار دوم: بررسي برخورد اسلام با ماههاي حرام. 15بررسي آيات قرآن در زمينه ماههاي حرام. 16آيه اول: سورهي بقره، آيهي 194:16آيه دوم:سورهي بقره، آيهي 217:17آيه سوم: سورهي مائده،آيهي 2:19آيه چهارم: سورهي مائده،آيهي 97:20آيه پنجم: سورهي توبه، آيهي 5:21آيه ششم: سورهي توبه، آيهي 37:22آيه هفتم: سورهي توبه،آيهي 38:24فصل دوم. 29بررسي فقهي مساله تغليظ ديه در ماههاي حرام. 29سؤالهاي اصلي بحث تغليظ ديه. 30مبحث اول. 32آيا قتل در ماههاي حرام موجب تغليظ ديه ميشود؟. 32گفتار اول: اقوال فقهاي مذاهب اسلامي در باب تغليظ ديه در ماههاي حرام. 32الف) فقهاي شيعه. 32ب) فقهاي اهل سنت... 36گفتار دوم: بررسي دلايل قائلان به تغليظ.. 38دلايل فقهاي شيعه. 38دليل اول: اجماع. 39دليل دوم: احتياط.. 39دليل سوم: روايات... 40روايت اول:40روايت دوم:43روايت سوم. 48روايت چهارم. 49روايت پنجم. 49روايت ششم. 50دلايل فقهاي اهل سنت... 56مبحث دوم. 59آيا در مسألهي تغليظ ديه، جهل قاتل نسبت به حكم يا موضوع تأثير دارد يا خير؟. 59مبحث سوم. 64آيا نوع قتل در حكم تغليظ ديه مؤثر است يا خير؟. 64طرح يك احتمال در حديث دوم. 68بررسي موارد استعمال كلمهي (خطا) در روايات... 70روايت اول. 70روايت دوم. 70روايت سوم. 71روايت چهارم. 72صحيحهي معاوية بن وهب از امام صادق (ع)75موثَّقهي ابي بصير. 75گفتار اول. 76تغليظ در ديه مورد مصالحه. 76گفتار دوم. 78تغليظ ديه نسبت به ساير مكانها و زمانهاي شريف... 78گفتار سوم. 79وقوع صدمه و فوت در يك ماه79گفتار چهارم. 79صلاحيت محلي در مورد مجرم واقع شده در مكه. 79گفتار پنجم. 80ماهيت ديهي اضافي.. 80گفتار ششم. 81تشديد مضاعف ديه. 81گفتار هفتم. 82رابطه خويشاوندي قاتل و مقتول. 82گفتار هشتم. 83وجوب كفاره83گفتار نهم. 84تغليظ نسبت به ديهي اعضا84گفتار دهم. 86فلسفه تغليظ ديه. 86گفتار يازدهم. 88رويهي قضايي.. 88فصل سوم. 91استفتائات... 91وقوع قتل در ماه حرام، فرار قاتل و پرداخت ديه از بيت المال. 91 فصل اولبررسي تاريخي ماههاي حرامگفتار اول: بررسي جايگاه ماههاي حرام در ميان اعراب جاهليشرايط تاريخي و جغرافيايي و نظام زيستي مردمي كه در شبه جزيرهي عربستان ميزيستند،از آنان اقوامي جنگجو و سلحشور ساخته بود.محيط خشن و خشك كه هر قطره آب در آن نعمتي و هر مرتع كوچك مايهي حيات و هر چاه كم آب منشأ بقاي قوم و قبيله به حساب ميآمد و زندگي عشايري كه مردمان را چون حلقهي پولاد به هم متصل مينمود و منفعت فرد و حيات او را در گرو حيات جمعي قبيله قرار ميداد چنان وضعي را پيش آورده بود كه جنگ جزيي از اركان حيات عرب شناخته ميشد. هر خشكسالي و خشكيدن چاهي زمينه ساز حمله قومي به قوم ديگر، براي به دست آوردن سهمي از آب و مرتع بود تا بدان وسيله به بقاي خويش ادامه دهند.يكي از نويسندگان عرب در مورد خصلت جنگجويي اعراب جاهي مينويسد:«مرد عرب طبيعتا جنگجوست و به حكم شرايط جغرافيايي،اجتماعي و اقتصادي شبه جزيره عربستان،حس جنگجويي در او ريشه دار است. تركيب اجتماعي و سياسي عرب شبه جزيره اثر خويش را در تشكيل چنين حسي چه در ميان عرب باديهنشين و چه در ميان عرب شهرنشين، به جا گذاشته است.»[1]و همين نويسنده از قول ابن خلدون چنين نقل ميكند:«اهالي بيابان نشين به جهت جدايي از جامعه و پراكندگي در نواحي مختلف و دوري از شهرها و خانههايي كه با ديوار و در محافظت ميشود خود در كار دفاع از خويش بودند و چنين امري را به ديگري واگذار نكرده و كسي را پيشقراول دفاع از خود قرار نميدادند.لذا آنان دائما به خود اسلحه حمل ميكردند و در راهها از هر سو مواظب بودند و از خوابيدن پرهيز ميكردند مگر به شكل خوابي سبك هنگام نشست و يا بر روي جهاز و باربند حيوانات خود؛ و همواره گوش به زنگ خبرها و صداها و فريادها بودند.در بيابانهاي خشك و خاموش با اعتماد به نفس و تكيه بر قدرت و نيروي خود به تنهايي حركت ميكردند و چنين قدرت روحي جزءاخلاق آنان شده بود. شجاعت، صفت نيكويي نزد آنان بود و هرگاه كسي آنان را به ياري ميخواند به سوي او ميرفتند.طبيعت آنان غارت مال ديگران بود و رزق آنان در سايه نيزههاشان،تامين ميشد. براي دزديدن و اموال ديگراين حدي نميشناختند بلكه هرگاه چشمشان به مال و كالايي ميافتاد به غارت آن ميپرداختند.عرب بيابان نشين تجاوز به همسايه را تجاوز به خود ميدانست و براي كمك و دفاع از او شتاب ميورزيد و بسياري از جنگهاي عرب به همين سبب برپا ميشد.به همه اينها اضافه كن محبت و تعصب بدوي را نسبت به قبيله خويش و عشق به گرفتن انتقام و ديگر اموري كه مستلزم آمادگي كامل و دايم براي جنگ و همراه داشتن اسلحه در هر مكان است.اما اعراب شهرنشين، علاوه بر انگيزههايي كه عرب بدوي براي جنگيدن داشت انگيزهي ديگري نيز داشتند كه آن امنيت بازرگاني و حمايت قافلههاي تجارتي از دست دزدان بيابان بود؛ آنان يا تاجر اموال خود بودند يا نگهبان اموال ديگري و در هر دو حالت،گاهي تجارت سبب جنگ ميان حاميان قافله و تجاوزكنندگان به آن ميشد.[2]»اما همان قانون تنازع بقا كه عرب را به چنين خشونتي سوق ميداد، از سوي ديگر وي را از جنگ دايم باز ميداشت و بدين جهت در چهار ماه مقدس (رجب، ذيالقعده، ذيالحجه، محرم) ارابه جنگ از حركت باز ميايستاد و راههاي تجاري امن، و زيارت حج ميسر، و بازارهاي خريد و فروش و جلسات شعر كه مايه فخر عرب بود پررونق ميگشت. نويسنده كتاب المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام در اين باره مينويسد:«عادت عرب در جاهليت بر اين بود كه در ماههاي حرام،به جهت تقدس و موقعيت خاص اين ماهها، دست از جنگ ميكشيد. در اين ماهها افراد و قبايل از دست جنگ آسوده ميشدند و هر كس جان و مالش در امان بود.در اين ماهها سواركاراني كه به خونريزي معروف بودند بيهيچ ترسي در مجامع عمومي ظاهر ميشدند اگر چه هنگام حضور در بازارهايي مثل عكاظ، از ترس اطلاع يافتن خونخواهان بر هويت آنان معمولا نقابي بر صورت ميزدند تا مبادا آنان را تعقيب كنند و پس از اتمام ماههاي حرام به قتل برسانند.مردم در اين ماهها براي تهيه آذوقه به بازارها و زوار براي زيارت بتها به حج ميرفتند و پيش از پايان ماههاي حرام، از ترس حلول ماه بعدي و در معرض غارت قرار گرفتن،به منازل خويش باز ميگشتند.البته با وجود حرمتي كه براي اين ماهها بود گاهي جنگهايي در آن واقع ميشد كه به (فجار)معروف است زيرا هر كس در آن جنگها شركت مينمود به علت شكستن تقدس ماههاي حرام گناهكار شمرده ميشد. ولي چنانچه از توضيحات ناقلان اين جنگها بر ميآيد آنها جنگهاي وسيعي نبوده بلكه بيشتر درگيريهاي لفظي، ناسزاگوييهاي دوطرفه و مبارزه طلبيهايي بوده كه بر اثر امور سادهاي پيش ميآمده است.[3]»نويسنده ديگري در همين مورد مينويسد:«يكي از آدابي كه در جنگها توسط عرب و خصوصاً عرب حجاز، رعايت ميشد احترام حرم مكه و ماههاي حرام بود كه در آنها جنگ ممنوع بود. در اين ماههاي چهارگانه و اين مكان مقدس،حاجيان از تمام مناطق وارد ميشدند و وضع اقتصادي اهالي آن مناطق رونق ميگرفت و هنگامي كه حجاج نسبت به جان و مال خود تهديد ميشدند و احساس خطر ميكردند از ورود به حجاز خودداري ميكردند لذا عرب نسبت به تحريم جنگ در اين مكان و زمانهاي خاص حالت تسليم داشت تا آنجا كه ولي مقتول قاتل را در حرم ميديد ولي متعرض او نميشد.ولي گاهي آتش جنگ و عصبيّت قبايل افروخته ميشد و تصادفاً هم اين درگيريها نزديك ايام حج واقع ميشد و از اين رو رؤساي قبايل از ترس اينكه مبادا با آرام گرفتن جنگ در ماههاي حرام خون افراد قيبلهشان به هدر رود و قادر به خونخواهي كشتهشدگان خود نباشند براي عقب انداختن ماههاي حرام و گرفتن انتقام خونهاي خود قبل از آنكه از دست برود با هم متفق ميشدند كه اين كار (نسيء) ناميده ميشد يعني تاخير انداختن ماههاي حرام. البته قرآن مجيد چنين عملي را در اسلام حرام شمرده است.گاهي هم عوامل بازدانده ديني در اعراب ضعيف و ميل به جنگ در آنان برانگيخته ميشد چنانكه حركت كعبه و ماههاي حرام را فراموش ميكردند و در آنها به جنگ ميپرداختند و خونهاي بيحساب ميريختند و لذا اين جنگها را (حروب الفجار) يا جنگهاي حرام و تجاوزكارانه ميناميدند زيرا مردم در آنها حرمت زمان و مكان مقدس را ميشكستند.[4]»گفتني است كه برخورد تمام مردم عرب با حرمت ماههاي حرام و حَرَم يكسان نبوده است و عرب در اين موضوع به دو دسته تقسيم ميشدند:دسته اول كساني بودند كه تعدادي از ماههاي سال را حرام ميدانستند كه اينان خود به دو گروه تقسيم ميشدند: عدهاي مانند قبايل «قطفان» و «قيس» 8 ماه از سال را حرام ميدانستند و 4 ماه را حلال و عدهاي ديگر كه اكثريت عرب بودند هشت ماه را حلال و 4 ماه را حرام ميدانستند.دسته دوم، يعني محلين كساني بودند كه هيچ ماهي از سال را حرام نميشمردند مثل قبايل (خثعم)و (طيء) و بعضي از گروههاي (قضاعه)،(يشكر) و (حارث بن كعب). يهود و نصاري نيز جزءهمين دسته بودند. طوايفي از عرب هم بودند كه به جهت شدت فقر و گرسنگي و سختي معيشت، نه تنها براي ماههاي حرام حرمتي قائل نبودند بلكه براي حرم نيز حرمتي قائل نبودند و در حرم نيز دست به دزدي ميزدند.[5]البته بعضي مفسران به اين نكته اشاره كردهاند كه حرمت ماههاي چهارگانه نزد اعراب در واقع ريشه در دين ابراهيم و اسماعيل داشته است چنانكه صاحب مجمع البيان در تفسير آيهي 38 از سوره ي توبه ميگويد:«اعراب ماههاي چهارگانه را حرام ميدانستند و اين سنتي بود كه از دين ابراهيم و اسماعيل اخذ كرده بودند.»قلقشندي نيز در اين مورد ميگويد:«اعراب جاهلي بر رسم ابراهيم و اسماعيل بودند و در سالهاي خود نسيء به كار نميبردند تا اينكه يهود در يثرب با آنان مجاورت كرند و عربها ميخواستند حج خود را در خرمترين وقت سال و آسانترين زمان براي رفت و آمدهاي تجارتي انجام دهند سال (كبيسه)را از آنان گرفتند.[6]»در ديگر كتب تاريخي كه در مورد زندگي عرب قبل از اسلام نوشته شده است مانند بلوغ الارب في معرفة احوال العرب يا تاريخ عصر جاهلي، عين همين مطلب مطرح شده است كه براي جلوگيري از اطاله كلام از ذكر آنها خودداري ميكنيم. نتيجهگيريچنانكه ديديم حرمت ماههاي حرام در زندگي عرب جاهلي از مصلحتي تامّ برخوردار بوده و زيارت و تجارت و امنيّت آنان بدان وابستگي داشته است. لذا از جانب اكثريت عرب نيز رعايت ميشده است. گفتار دوم: بررسي برخورد اسلام با ماههاي حرامحرمت ماههاي حرام و حَرَم مكه در اسلام مورد امضا قرار گرفت و در اهميت آن همين بس كه قرآن كريم در آيات متعددي به بحث از آن پرداخته است.در مورد حرمت حرم مكه نيز روايات فراواني وجود دارد ولي از آنجا كه ما فقط به بحث در مورد ماههاي حرام خواهيم پرداخت از ذكر آنها خودداري نموده به ذكر آيات ميپردازيم.قرآن كريم در هفت مورد به ماههاي حرام اشاره كرده است و در تمام موارد با صراحت و تاكيد فراوان مردم را به پاس داشتن حرمت اين ماهها و خودداري از جنگ و خونريزي در آنها فراخوانده است.[7] [1]. مقالهي «فن الحرب عند العرب في الجاهلية و الاسلام» جمال محفوظ، موسوعه الحضارة العربية اسلاميه، ج3، ص 5.[2] . ماخذ پيشين.[3]. المفصّل في تاريخ العرب قبل الاسلام، جواد علي،ج5، ص 380.[4]. مقاله «فن الحرب عندالعرب في الجاهليه» جمال محفوظ، موسوعة الحضارة العربية الاسلامية،ج 3، ص 5.[5]. المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، ج2، صص 474 – 475.[6]. صبح الاعشي، قلقشندي، ج2، ص 398؛ به نقل از مقاله (بحثي درباره نسيء و رابطه آن با حج، يعقوب جعفري، فصلنامه ميقات حج، شماره 3، بهار 1372.[7]. از آنجا كه هدف ما تفسير آيات شريفه نميباشد در اينجا فقط به ترجمه و احياناً شان نزول و يا توضيح مختصري در مورد آيات پرداختهايم و در اين كار از كتبي مانند الميزان،كشاف، مجمع البيان،جوامع الجامع، نمونه بينات در شان نزول آيات و الوجيز في تفسير الكتاب العزيز و همچنين كتب لغت و بعضي مقالات و كتب تاريخي سود جستهايم؛ البته از ذكر احتمالات و اقوال مختلف در آيات پرهيز كردهايم.