👈فول فایل فور یو ff4u.ir 👉

مقاله 11- زبان شناسی و دستور زبان فارسی

ارتباط با ما

دانلود


مقاله 11- زبان شناسی و دستور زبان فارسی
کل مقاله با منابع 257 صفحه
پيشگفتار
در بررسي پديده­هاي اجتماعي و طبيعي، شايد كمتر به پديده­اي برخورد كنيم كه به اندازه زبان انعطاف پذيري و تحول داشته باشد.
تحقيقات زبان شناسي نشان مي­دهد كه زبان به موازات هر تحول اجتماعي و اقتصادي و علمي و صنعتي به تكاپوي مي­افتد و با خودجوشي بي­نظيري برطبق قوانيني كه پيشتر آنها بر ما ناشناخته است، خود را با تحولات زمان سازگار مي­كند و يا پا به پاي آنها پيش مي­رود و سريعا بافت بيروني خود (نظير واژگان) و بتدريج بافت دروني خود (نظير ساختمان) را تغير مي­دهد و با تحولات همگام مي­شود.
همچنين تحقيقات مربوط به زبان فارسي، اين ميراث گرانقدر ملي و فرهنگي ايرانيان همچون آيينه، ابزاري است بس ارزشمند كه پي بردن به رازهايش ما را توانا مي­سازد تا به زير و بمهاي تحولات دورانهاي اجتماع بشري دست يابيم و اسرار پيشرفت و عقب ماندگي آنها را كشف كنيم چه ما با زبان مي­اندشيم.
 
در اين پژوهش
v ابتدا تاريخچه واژه وند را گزارش كرده­ايم.
و سپس تعريفي از وند در سير تحولات دستور زبان فارسي ارائه شده و به نمونه­هاي وند از دروه فارسي ميانه تا كنون پرداخته­ام و در نتيجه­گيري سعي كرده­ام از منظر زبانشناسي ساختگرا در مكتب پراك (فرماليست­ها) نگاهي به وندهاي زبان فارسي داشته باشم چرا كه در مكتب ساختگرا به اجزاء واژه توجه خاصي دارند و نگاهي گذرا به كاربرد وندها و بخصوص پسوندهاي زبان فارسي در محور همنشيني و جانشيني داشته­ايم.

زبان در دوره باستان
قديمترين دوره­اي كه از زبانهاي ايراني آثار و مداركي در دست داريم دوره باستان خوانده مي­شود. مسلم است كه در اين دوره زبانهاي متعددي در ايران به كار مي­رفته است. چنانكه داريوش در كتيبه بيستون از اقوام متعددي در نواحي مختلف ايران به ويژه در نواحي شرقي و شمال شرقي مي­زيستند نام برده نظير پارت، سغد، خوارزم، هرات و بلخ. و به يقين مردمان هر يك از اين نواحي به زبان خاص خود تكلم مي­كرده­اند.
از ميا زبانهاي متعدد ايراني در دوره باستان كه همگي از زبان ايراني كهن منشعب شده تنها آثار و مداركي از چهار زبان:
مادي، سكايي، اوستايي و فارسي باستان بازمانده است.
 
 
هندواروپايي
 
هندوايراني اروپايي
 
هندي كهن ايران كهن
 
 
سكايي اوستايي + فارسي باستان مادي
 
فارسي امروز

تاريخچه واژه وند
وند در زبانهاي ايران از Vant به مفهوم دارنده بر مي­آيد مانند: دماوند اين كلمه به اين صورت و به اين معني در ادبيات قديم وجود نداشت. كلمه «پساوند» را اسدي (لغت فرس. تهران: 319- ص 100) به معني قافيه آورده است كه غير از معني مقصود ماست. در كتب قديم صرف و نحو عربي كلمه­اي كه درست حاكي از اين مفهوم باشد وجود ندارد. زيرا كه ترتيب كلمه با اجزائي كه قبل و بعد از ماده آن در آيند از خصائص زبانهاي هندواروپايي است.
لازم به ذكر است در زبانشناسي چند واژكي زباني است كه در آن ساختمان واژه از يك واژه يك واژك و يا بيش از آن تشكيل شده باشد. مقايسه­اي زبانها را از نظر ساخت واژه، به دو گروه كلي تك واژكي و چند واژكي تقسيم كرده­اند اين گروه از زبانها به سه دسته 1 پيوندي 2 تركيبي 3 بساوندي تقسيم كرده­اند. و زبان فارسي و انگليسي بيشتر داراي ويژگيهاي زبانهاي پيوندي هستند. يعني مي­توان واژگان را به اجزاء كوچكتري تجزيه كرد مردانگي­هائي (murd-ha-9i) (كلباس. ساخت اشتقاقي واژه. تهران: 1371)
و البته اولين دستوريان غرب كلمه Sxffixe را به «لاحقه» و perfixe را به «سابقه» مترجمه كرده­اند (دكتر عبدالواحد وافي. قاهره 1941- ص 171-172)
هيچيك از اين الفاظ در فارسي امروز به اين معنا به كار نمي­توان برد. قديمترين ذكري كه در كتابهاي فارسي از پسوند شده، درباره پسوند مصدري است «در كتاب المعجم في معايير اشعار العجم» كه نگارنده را بر آن داشته فصلي جدا در اين پژوهش به پسوندهاي مصدري اختصاص دهد.

تعريف‌هايي از وند
براي تحقيق در مبحث مهم و حساس وند در زبان فارسي، شرط مقدم و اساسي آن است كه كيفيات و ويژگي‌هاي وند را از پيش شناخت و حدود آن را از مرزهاي ديگر اجزا و عناصر زبان به روشني تميز دارد.
منابع دستوري، زبان‌شناسي و همچنين فرهنگي گوناگون فارسي و خارجي هر كدام تعريف خاصي از وندها داده‌اند كه با تفاوت‌هايي جزئي، عموماً وند را از يك دريچه و ديدگاه نگريسته و حد و مرز و ويژگي‌هاي مشابهي براي آن قايل شده‌اند. براي آگاهي از اين تعريف‌ها، كه ما آن را از اين پس تعريف سنتي مي‌ناميم، برخي از آنها را مرور مي‌كنيم.
«وند قسمت مؤخر كلمه است كه جزو ريشه نباشد.» (فرهنگ فارسي، دكتر محمدمعين)
«وند عبارت از حروفي است كه در اول، وسط و آخر كلمات افزوده مي‌شود و در معني آنها تصرف مي‌كند.» (فرهنگ عميد)
«وند عنصري است كه در آخر يا اول يك كلمه و يا يك ريشه مي‌نشيند و شكل و معني آن را تغيير مي‌دهد.» (لاروس، فرهنگ فرانسه‌ي امروز)
«وند عنصر بدون معنايي است كه به آخر يك كلمه‌ي اوليه افزوده مي‌شود و در معني آن تصرف مي‌كند.» (دستور زبان آكادمي فرانسه)
با در نظر گرفتن خطوط اصلي تعريف‌هاي فوق و با جمع‌بندي نكته‌هاي اساسي و مهم آنها مي‌توان به تعريف كلي زير دست يافت:
وند عبارت از يك عنصر زباني غيرمستقل (عاري از معني)‌است كه به آخر و ابتداي برخي كلمات، كه ريشه نام دارند، متصل مي‌شود و در معني و شكل آنها تصرف مي‌كند.
به بياني ديگر، از ديدگاه تعريف سنتي، وند داراي چهار ويژگي زير مي‌باشد:
1. يك عنصر غيرمستقل (عاري از معني) است.
2. به آخر يا ابتداي يك كلمه، كه ريشه نام دارد، وصل مي‌شود.
3. در معني ريشه تصرف مي‌كند.
4. شكل و يا حالت دستوري ريشه را تغيير مي‌دهد.
گو اينكه تعريف سنتي بر برخي از كيفيات مهم پسوند تأكيد مي‌كند، اما به نظر مي‌رسد كه در برخوردش با پديده‌ي وند، فقط به خصوصيات ظاهري توجه كرده و به موقعيت و مقام اصلي پسوند و به نقش حساس آن در زبان به اندازه‌ي كافي اهميت نداده است. اين درست است كه محل قرار گرفتن وند و يا دگرگوني‌هايي كه در ريشه ايجاد مي‌كند، كيفيت‌هاي مهمي هستند، اما مي‌بايست اعتراف كرد كه نقش اصلي وند در اين متجلي مي‌شود كه وندها يك عنصر واژه‌ساز است. به بياني ديگر نتيجه‌ي همه‌ي ويژگي‌هايي كه تعريف سنتي از آنها ياد مي‌كند اين حقيقت است كه وند عنصري اشتقاقي و وظيفه و كار اصليش واژه‌سازي است. در نتيجه در هر تعريف آنچه مي‌بايست بيش از هر مطلب ديگر مورد تأكيد قرار بگيرد، رموز و قوانيني است كه در كار واژه‌سازي وند وجود دارد و شناخت تفاوت‌هايي است كه در اين رهگذر ميان عناصري نظير پسوند و ريشه، مشتق پسوندي و پيشوند و ريشه ديگر انواع مشتقات و يا ميدان لغوي پسوند و ميدان لغوي ريشه وجود دارند.
براي روشن كردن اين تفاوت‌ها و آگاهي از طرز عمل وندها مي‌توان به يك بازي جابجايي وند ← ريشه دست زد؛ بدين مفهوم كه مثلاً يك مشتق پسوندي نظير نمكدان را در نظر گرفت. اگر از مشتق نمك+ دان پسوند- دان را حذف كنيم، كلمه‌ي ريشه، يعني نمك باقي مي‌ماند. اكنون با در دست داشتن كلمه‌ي ريشه‌ي نمك مي‌توان به آساني به ميدان لغوي ريشه دست يافت: نمكدان، نمكزار، نمك‌شناس، نمك‌پاش ... (منظور از ميدان لغوي ريشه ميداني است كه تحت نفوذ كلمه‌ي ريشه باشد و مجموع واژه‌هاي مشتق شده از اين كلمه را در درون خود جاي دهد.
وند
بر وزن قند و انا را گويند مانند طبق كاسه و كوزه و امثال آن
وند به معني صاحب و مالدار هم هست وقتي كه آخر كلمه درآورند همچون دولتمند كو او را دولتوند هم مي گويند.
وند پسوند است به معني خداوندي و صاحبي و شباهت
اين پسوند در جزء كلمات مركب چون دماوند، نهاوند ديده مي شود (برهان قاطع، ج 4 ، اميركبير)

ريشه­شناسي (وندي)[1]
به معنا كوره آجر و آهك
arČ چر مي­تواند ريشه «چر+ اغ»، چر+ بو، چر+ بش، چار، جار و چر+ وند، كه همه جا به مفهوم سوختن و آتش افروختن يا وجود آتش و روشي از آن استنباط مي­شود.
چر+ بي= چرب + ي
چرونده = به معناي فانوس و مانند آن
زير + ونده پسوندي است كه محتوي و حاوي دارنده را مي­دهد.
چرغند= چراغدان و چراغ پايه از همين ريشه
آورد پايي كه زما تا تو برفتي در خانه ما هيچ نه دودست و نه چرغند
ديوان سوزني ص 28
از زبان هندواروپايي كه با زبان فارسي خويشاوندي داشته و داراي منشاء يگانه­اي هستند درين گونه موارد مي­توان ياري­ها گرفت. از جمله در بسياري از زبانهاي اروپايي چر char به معني سوختن است در زبان انگليسي ch سوختن و نيمه سوز كردن charcoal زغال سنگ و در فرانسه char bon ser به معني سوختن و char bon زغال سنگ از همين ريشه­اند. در زبان آلماني واژه karbid از اين ريشه، در لاتين cabo و ايتالي و اسپاندلي charbonizza به معني سوختن است.
 
beă
آبه / آوه
پسوند آبه / آوه در واژه­هاي مانند: گرمابه، سردابه، پزاوه، پاوه، ساوه، سودابه، رودابه، جنابه و ... وجود دارد، صورت قديمتر آن در سوتابك (سودابه) و احيانا روتاپك (دوابه) به صورت «آپگ» در فارسي ميانه به كار رفته است.
آبه/ آوه مي­تواند از تحول طبيعي آپك= آوك/ آبك= آوج= آبه/ آوه به دست آمده باشد بعضي از واژه نويسان اين پسوند را در تركيب همان آب مايع معروف تشخيص داده­اند، اما بطوري كه مي­بينيم در ساختمان واژه­هاي بكار رفته است كه مفهوم آب در بسياري از آنها نمي­تواند نقشي داشته باشد. از جمله:
پژاوه:به معني داش و كوره است كه در آن ظرف سفالين و خشت و گچ و آهنگ پزند (برهان قاطع). جزء اول اين تركيب به طوري كه اولش است «پز» از ريشه پختن است. بنابراين با توجه به نقش معنايي كه دارد نمي­تواند به معني آب مايع باشد، بلكه مفهوم مكان و جايگاه از آن استنباط مي­شود و «پژاوه» روي هم به معني «جايگاه پختن» است.
كجاوه: اتاقكي دو لنگه بوده و براي نشين مسافران آن را بر روي فيل يا شتر مي­بستند تا مسافر رنج را و سختي را درك نكند. اين واژه به صورتهاي كجابه، كزاوه، كژاوه، غژاوه، قزاوه و ... در ادبيات فارسي ديده مي­شود. جزء اول اين واژه در تركيب­هاي ديگري با همين تنوع وجود دارد و آن كژاغند، قزاغند، غژاغند .... است.
اين جزء به طوري كه رويش است «كژ» به معني ابريشم خام كم بهاست كه در زير لباس جنگي مي­پوشد. آنندرج در شرح «كجاوه» با تأكيد وجود «كج» = كژ به معني ابريشم خام مي­نويسد: «نشيمن و جايگاهي است كه بر استر و بيشتر بار كنند و در هر طرفي يكي بنشيند و در اول كرسي و اري از ريسمان ساختند و با ريسمان كجين از پهلوي استر آونگ كردند و در آن نشستند و «كژاونگ» و «كژاوه» خواندند. چون «زاء» پارسي با جيم تبديل مي­پذيرد، كجاوه گفتند و او را با «باء» مبدل نمودند «كجابه» نيز ناميده شد.»
روشن است اين فقه العنه نمي­تواند درست باشد، زيرا «آونگ» در زبان فارسي به «آوه» يا «آبه» تبديل نمي­شود. ديگر توجيهات نيز بر همين قياس بي اساس است. بنابراين اگر «كجاوه» را مركب از «كج» (ابريشم خام) و آوه (جايگاه و محفظه) بگيريم در توجيه آن مي­توان چنين تصور كرد كه داخل اتاقك را از كژ مي­پوشاندند تا براي نشيمن مسافران راه­هاي طولاني، نرم و راحت بوده و بتوانند حتي دمي هم در خواب بياسايند.
گر تشنگان باديه را جان به لب رسد تو خفته در «كجاوه» به خواب خوش اندري
سردابه: برهان قاطع مي­نويسد: «به معني سرداب كه خانه زيرزميني باشد و خانه تابستاني بسيار سرد را گويند». اقرب الموارد اين تركيب را از سرد به معني بارد و آب به معني ماء آورده است احتمالا اين اشتباه ناشي از آن است كه آنها صورت معرب اين كلمه را در نظر داشته­اند. زيرا «سردابه» در تعريف به صورت «سرداب» تغيير مي­كند. در حالي كه «سرداب» جايي است در زير زمين گاهي اوقات مكاني است كه آب املا در آن جا نيست:
پس او را به زندان كردند و حيله كردند و به زير زندان و «سردابه» كندند تا بگريخت)
ترجمه تاريخ طبري به نقل لغت نامه
بنابراين «سردابه را مي­توان از سرد به معني «بارد» و «آبه» به معني جا و مكان دانست كه روي هم افاد، ي معني «سردخانه» يا «جاي سرد» را مي­كند.
پاوه: اي واژه از وپا، ريشه فعل پاييدن و محافظت كردن و پسوند «آبه» به معني جايگاه و مكان ساخته شده و روي هم داراي مفهومي مانند پادگان، يا جايگاه پاييدني مي­باشد.
ساوه: اين واژه مركب از سه + آوه، و مفهوم سه دير يا سه عمارت را دارد[2]، به اعتبار اينكه در آنجا سه يادمان روي قبر سه پادشاه يا سه مجوس يا فرزانه بر پا شده بوده است.
جنابه: به ضم اول و ثاني به الف كشيده، و فتح ب، دو كورك را گويند كه به يك بار از مادر متولد شده باشند و عرب توأما گويد (برهان قاطع) در اين واژه اگر پسوند «آب» يعني جزء دوم تركيب را به معني جايگاه و محل يا به طور خاص­تر، زهدان (رحم) بدانيم، جزء اول آن «جن» مي­تواند صورت ديگري از «جم» باشد و «جم» در بيشتر گويش­هاي ايراني به معني دوقلو است و به صورت جملو در گويش كرمان و جملي[3] در گويش بهدنيان كرمان نيز وجود دارد.
 
 
 
كه البته تبديل «م» به «ن»، در زبان فارسي معمول است، مانند نردبام= نردبان. در اين صورت جنابه به معني دو كودك از يك شكم است:
دولت و ملت «جنابه» زاد چو جوزا ما در بخت يگانه زاي صفامان
بلكه چو جوزا دو ميوه­اند «جنابه» عرش و جناب جهانگشاي صفامان
ديوان خاقاني ص 353
حقه چه كنيم كه در ره عشق با محنت و غم «جنابه» زاديم
 
سودابه: اين واژه از دو جزء تركيب شده است كه جزء دوم آن «آبه» مي­تواند به معني جايگاه يا زهدان باشد. جزء نخست «سوتا» مي­تواند صورت ديگري از «ستي» باشد. كه قلب واژه در زبان فارسي رايج است.
 
[1]. جواد برومند سعيد، ريشه­شناسي و انشقاق در زبان فارسي (جلد 1)، دانشگاه شهيد باهنر، چاپ اول، 1376
 
[2]- نشريه انجمن فرهنگ ايران باستان، دوره اول، شماره 3، مهرماه 1343
[3]- فرهنگ بهرنيان، تأليف جمشيد سروشيان

👇 تصادفی👇

AVIATION WEEK TECHNOLOGYارزشگذاری سهام عادیاشعار گزيده فرخي سيستانيتوسعه و پرورش تجسم خلاق خود با استفاده از مراقبه امواج مغزی(brainwave)دانلود پروژه کنترل کیفیت آماری – کنترل فرآیند آماریWDC Auction V4.0.1 - دانلود کامپوننت فروش یا برگزاری مزایده برای محصولاتدانلود 8 قصه زیبا ازداستانهای ناطق سوپراسکوپاستفاده از شبکه های نرم افزار محور(SDN) برای مدیریت زیرساخت شبکه های اجتماعی (CN) WORD108 طرح برش لیزری کاربردی ✅فایل های دیگر✅

#️⃣ برچسب های فایل مقاله 11- زبان شناسی و دستور زبان فارسی

مقاله 11- زبان شناسی و دستور زبان فارسی

دانلود مقاله 11- زبان شناسی و دستور زبان فارسی

خرید اینترنتی مقاله 11- زبان شناسی و دستور زبان فارسی

👇🏞 تصاویر 🏞