فرمت فایل: وردتعداد صفحات: 17قابلیت ویرایش: داردآماده برای پرینت: بلی آسایش و آرامش بهعنوان دو مولفه اساسی در معماری چگونه تأمین میشود؟آسایش تامینکننده نیازهای جسم ماست. آرامش تامینکننده نیازهای روح ماست. عملا میبینیم که بشر همیشه به دنبال جایی برای سکونت بوده است که فراتر از تامین نیازهای جسمانی او، آرامشاش را هم تامین بکند. اما آرامش چیست؟ یعنی چه چیز مخل آرامش است و چه چیز تأمین کننده آن؟ انسان اگر در محیطی قرار بگیرد که آن را به جا نیاورد، برایش ناآشنا باشد و به عبارت بهتر تاریک باشد، نمیتواند تشخیص بدهد که چی به چی است؟ کجا به کجا است؟ و کی به کی است؟ به طور کلی باید گفت نمیتواند موقعیت خود را به جا بیاورد. به جا نیاوردن موقعیت، احساس گمگشتگی در انسان ایجاد میکند.این گمگشتگی بنا بر اینکه تا چه حد شدت دارد، موجب میشود همه آنچه در محیط است به مثابه تهدید تلقی شود. در نتیجه انسان دچار ترس و اضطراب خواهد شد. پس نقطه مقابل آرامش چیست؟ ترس و اضطراب. مثل کودکی که گم شده است. در این شرایط همه عوامل محیط برای کودک ترسناک و تهدیدآمیز به شمار میروند و اصطلاح سرگردانی چه خوب این حالت را توصیف میکند.کودک تمام مدت سر میگرداند تا یک نشانه آشنا در اطرافش بیابد. حال اگر محیطی را ایجاد کنیم که آشنا باشد و همه چیزش به جا آورده شود، در آن راحت متوجه میشویم که کجا به کجا و کی به کی است؟ میبینیم که هر چیز سر جای خودش قرار گرفته است و خودمان در جای خودمان قرار گرفتهایم. این عوامل باعث میشود از گمگشتگی نجات پیدا کرده و به آرامش دست پیدا کنیم.اینها را به عنوان مثال عرض کردم. همین شرایط در معماری هم اثر میگذارد. معماریای که جهت خود را به سرعت در آن گم بکنید، اغتشاش ذهنی پدید بیاورد، شما را مدام گیج بکند، معماری اضطرابآوری خواهد بود و آرامشی برایتان به ارمغان نخواهد آورد.در فرهنگهای مختلف برای پدید آوردن آرامش، بنا به تمنایی که دارند، کارهای مختلفی انجام میدهند. این است که باعث میشود آداب زیستنشان و سبک زندگیشان و در نتیجه معماری آنها با یکدیگر متفاوت باشد. اما نکته اصلی آن است که همه آنها در تمنای آرامش مشترکند.مثال دیگرم در مورد غذا خوردن است. البته غذا خوردن برای تامین انرژی و سیر شدن و تامین آسایش است. اما به سنت غذا خوردن در خانههای ایرانی نگاه کنید. غذا بر سر سفره خورده میشود. ما دور سفره مینشینیم و غذا میخوریم. سفره دارای آرایش خاصی است که بنا بر یک نظم چیده میشود. بالای سفره و پایین سفره در اتاق مشخص است و به همین ترتیب جای نشستن افراد بزرگ و کوچک خانواده نیز معین و مبتنی است بر مناسبات حاکم بر ساختار اجتماعی خانواده که از طریق معماری سفره تامین میشود و این آرایش، آرامش را در مناسبات انسانی و فضایی برقرار میکند. هدف که فقط غذا خوردن و سیر شدن نبوده است.سبک زندگیبگذارید در همین رابطه اشاره کنم به «تعارف» در فرهنگ ایرانی. واژهای که امروزه بسیاری معتقدند چیز بدی است و بهتر است روابط ما صریح و بدون تعارف باشد و حتی برخی آن را با دروغ و ریا یکسان میپندارند. تعارف از ریشه عَرَفَ و از باب تفاعل آمده و به معنی شناساندن است. زمانی که ما با هم تعارف میکنیم، در واقع مشغول ارزیابی طرف مقابل هستیم. با هر تعارف مقام و مرتبه خود را به دیگری معرفی کرده و به او میفهمانیم که من هم شما را به جا آوردهام. تعارف همیشه بین غریبهها رد و بدل میشود و ما با آشنایانمان تعارف نداریم. این جنس معرفی کمک میکند انسانها روابطشان را با هم تنظیم کنند. این یک موهبت است؛ چرا که اگر درست موقعیتها و شخصیتها را به جا نیاوریم و آداب را رعایت نکنیم، دیگری را مکدر کردهایم و راه ملاقات بسته شده و آرامش بر هم میخورد. این سبک ریشهدار زندگی ایرانی است. هرچند مثل تمام پدیدهها مستعد انحراف است؛ اما دلیل نمیشود با تغییرات سبک زندگی بکوشیم آن را منتفی کنیم. همانطور که با آمدن میز و صندلی سبک زندگی تغییر میکند، اما آداب غذا خوردن که مایه آرامش است، همچنان پابرجاست. اگر بخواهیم آن آداب را نادیده بگیریم آنگاه تنها به جنبه آسایشی زندگی اکتفا کردهایم. مثلا پشت کانتر آشپزخانه فقط میتوان غذا خورد و دیگر تنظیم مناسبات معنا ندارد. برای همین ما هیچ وقت از میهمان عزیزمان پشت میز آشپزخانه پذیرایی نمیکنیم. اینها قطعات پراکندهای هستند از یک شی بزرگ که وقتی کنار هم قرار میگیرند، معنا پیدا میکنند، سبک زندگی را نظم و ترتیب میدهند و کمک میکنند تا آرامش برقرار شود. این قطعات پراکنده که سبک زندگی ایرانی را شکل دادهاست از چه مقطعی دستخوش تغییر شد و در معماری انعکاس یافت؟اگر بخواهم از حرفهای کلی فاصله بگیرم و به مصادیق بپردازم، خوب است مروری بر تحول خانهها انجام دهیم. در خانه ایرانی تا اواسط قاجار ایده معماری مبتنی بود بر راه حلهای متنوع و مختلفی که تا آن زمان برای تامین آسایش و آرامش پیدا کرده بودیم.اما از زمانی فکر غربی وارد حوزه فرهنگی ما میشود. ابتدا از طریق کارت پستالها، سفرهای معدود اشراف به اروپا و وارد کردن دستاوردهای آنها. تمام این عوامل به شکل نامحسوسی معماری خانه را دچار تغییرات عمده کرد.یکی از مهمترین عواملی که باعث تغییر شکل خانهها شده است، تاثیر مواجهه و دریافت ما از فرهنگ غربی بر سبک زندگیمان بود. به عنوان مثال تا یک قرن قبل مبلمان خانههای ما منعطف بود. یعنی کف خانه فرشی ارزشمند میانداختیم و روی آن تمام زندگی جریان داشت. اگر میخواستیم غذا بخوریم سفره میانداختیم، آفتابه و لگن میآوردند و دستها را میشستیم. وقتی تمام میشد آن را جمع میکردیم. سپس اتاق را تبدیل به نشیمن میکردیم. هنگام خواب پشتیهایی را که به آنها تکیه داده بودیم، باز میکردیم و میشد رختخواب. سبک زندگی ما به این ترتیب طوری بود که یک اتاق به دلیل منعطف بودن اثاثیه در کل بیست و چهار ساعت از شبانهروز استفاده شود.ولی از زمانی که سبک زندگی اروپایی بر ما وارد شد و رفته رفته سبک زندگی ما را تغییر داد، این صورت هم متحول شد. برای مثال صندلی وارد خانهها شد. صندلی را که دیگر نمیتوان جمع کرد ولی تا حدی انعطاف دارد چون میشود آن را جابهجا کرد. از سوی دیگر صندلی روی زمین نشستن را منتفی میکند. به این ترتیب فرش کاربرد و معنای خود را از دست میدهد؛ هر چند ابتدا این روند با مقاومت روبهرو شد. طوری که در عکسهای خانوادههای قدیمی میبینیم که صندلیها را دورتادور اتاق بنا بر اقتضای حاشیه فرش و مطابق الگوی قبلی زندگی در خانه قرار میدادند. همانطوری که روی فرش مینشستند، صندلی را میچیدند. یعنی هیچگاه وسط اتاق نمینشستند. ولی امروز دیگر کسی صندلی را دور اتاق نمیچیند و فرش در بسیاری از خانهها دارای اهمیت آنچنانی نیست. حتی آن صندلیهای تقریبا منعطف تبدیل به مبل و همچنین سفره تبدیل به میز شده است. طوری که دیگر نمیشود آن را جمع کرد. رختخواب هم تبدیل به تختخواب شده است و دیگر نمیتوان آن را جمع کرد. در این شرایط جایگزینهای سفره و پشتی و رختخواب همه بخشی از سطح خانه را اشغال میکند. یعنی مبلمان ما از حالت انعطافپذیر به صلب و غیرقابل انعطاف تبدیل میشود. برای همین است که دیگر یک فضا نمیتواند چند کاربری داشته باشد. به همین دلیل است که دیگر یک خانواده در 70 متر مربع نمیتواند حتی زندگی متوسطی داشته باشد. در حالی که یک خانواده ثروتمند تا اواخر قاجاریه در 70 مترمربع زندگی مجللی داشتهاند.تا اواخر دوره قاجار همچنان تلاش میشد تا سبک زندگی غربی از هاضمه فرهنگی ما عبور کند و این لباس به قد و قواره ما درآید. اما به تدریج، تغییر سبک بدون تلاش برای هضم محصولات وارداتی در حال انجام است. ابتدا طبعا خانه اشراف و متمولین و کسانی که ارتباط بیشتری با دنیای غرب دارند را تحت تأثیر قرار میدهد. از آغاز قرن اخیر و مخصوصا در دوره پهلوی دوم این تغییر در سبک زندگی عمومیت پیدا میکند و در خانوادههای متوسط و زیر متوسط هم شاهد حضور عناصر سبک غربی زندگی به مثابه الگوی آسایش در خانه هستیم. تا میرسیم به دهه چهل و پس از آن. طی این سیر، آرامش رفته رفته از خانههای ما رخت برمیبندد........
ایده چه روندی را طی می کند تا بتوانیم به منطقه آسایش برسیم
فرمت فایل: وردتعداد صفحات: 17قابلیت ویرایش: داردآماده برای پرینت: بلی آسایش و آرامش بهعنوان دو مولفه اساسی در معماری چگونه تأمین میشود؟آسایش تامینکننده نیازهای جسم ماست. آرامش تامینکننده نیازهای روح ماست. عملا میبینیم که بشر همیشه به دنبال جایی برای سکونت بوده است که فراتر از تامین نیازهای جسمانی او، آرامشاش را هم تامین بکند. اما آرامش چیست؟ یعنی چه چیز مخل آرامش است و چه چیز تأمین کننده آن؟ انسان اگر در محیطی قرار بگیرد که آن را به جا نیاورد، برایش ناآشنا باشد و به عبارت بهتر تاریک باشد، نمیتواند تشخیص بدهد که چی به چی است؟ کجا به کجا است؟ و کی به کی است؟ به طور کلی باید گفت نمیتواند موقعیت خود را به جا بیاورد. به جا نیاوردن موقعیت، احساس گمگشتگی در انسان ایجاد میکند.این گمگشتگی بنا بر اینکه تا چه حد شدت دارد، موجب میشود همه آنچه در محیط است به مثابه تهدید تلقی شود. در نتیجه انسان دچار ترس و اضطراب خواهد شد. پس نقطه مقابل آرامش چیست؟ ترس و اضطراب. مثل کودکی که گم شده است. در این شرایط همه عوامل محیط برای کودک ترسناک و تهدیدآمیز به شمار میروند و اصطلاح سرگردانی چه خوب این حالت را توصیف میکند.کودک تمام مدت سر میگرداند تا یک نشانه آشنا در اطرافش بیابد. حال اگر محیطی را ایجاد کنیم که آشنا باشد و همه چیزش به جا آورده شود، در آن راحت متوجه میشویم که کجا به کجا و کی به کی است؟ میبینیم که هر چیز سر جای خودش قرار گرفته است و خودمان در جای خودمان قرار گرفتهایم. این عوامل باعث میشود از گمگشتگی نجات پیدا کرده و به آرامش دست پیدا کنیم.اینها را به عنوان مثال عرض کردم. همین شرایط در معماری هم اثر میگذارد. معماریای که جهت خود را به سرعت در آن گم بکنید، اغتشاش ذهنی پدید بیاورد، شما را مدام گیج بکند، معماری اضطرابآوری خواهد بود و آرامشی برایتان به ارمغان نخواهد آورد.در فرهنگهای مختلف برای پدید آوردن آرامش، بنا به تمنایی که دارند، کارهای مختلفی انجام میدهند. این است که باعث میشود آداب زیستنشان و سبک زندگیشان و در نتیجه معماری آنها با یکدیگر متفاوت باشد. اما نکته اصلی آن است که همه آنها در تمنای آرامش مشترکند.مثال دیگرم در مورد غذا خوردن است. البته غذا خوردن برای تامین انرژی و سیر شدن و تامین آسایش است. اما به سنت غذا خوردن در خانههای ایرانی نگاه کنید. غذا بر سر سفره خورده میشود. ما دور سفره مینشینیم و غذا میخوریم. سفره دارای آرایش خاصی است که بنا بر یک نظم چیده میشود. بالای سفره و پایین سفره در اتاق مشخص است و به همین ترتیب جای نشستن افراد بزرگ و کوچک خانواده نیز معین و مبتنی است بر مناسبات حاکم بر ساختار اجتماعی خانواده که از طریق معماری سفره تامین میشود و این آرایش، آرامش را در مناسبات انسانی و فضایی برقرار میکند. هدف که فقط غذا خوردن و سیر شدن نبوده است.سبک زندگیبگذارید در همین رابطه اشاره کنم به «تعارف» در فرهنگ ایرانی. واژهای که امروزه بسیاری معتقدند چیز بدی است و بهتر است روابط ما صریح و بدون تعارف باشد و حتی برخی آن را با دروغ و ریا یکسان میپندارند. تعارف از ریشه عَرَفَ و از باب تفاعل آمده و به معنی شناساندن است. زمانی که ما با هم تعارف میکنیم، در واقع مشغول ارزیابی طرف مقابل هستیم. با هر تعارف مقام و مرتبه خود را به دیگری معرفی کرده و به او میفهمانیم که من هم شما را به جا آوردهام. تعارف همیشه بین غریبهها رد و بدل میشود و ما با آشنایانمان تعارف نداریم. این جنس معرفی کمک میکند انسانها روابطشان را با هم تنظیم کنند. این یک موهبت است؛ چرا که اگر درست موقعیتها و شخصیتها را به جا نیاوریم و آداب را رعایت نکنیم، دیگری را مکدر کردهایم و راه ملاقات بسته شده و آرامش بر هم میخورد. این سبک ریشهدار زندگی ایرانی است. هرچند مثل تمام پدیدهها مستعد انحراف است؛ اما دلیل نمیشود با تغییرات سبک زندگی بکوشیم آن را منتفی کنیم. همانطور که با آمدن میز و صندلی سبک زندگی تغییر میکند، اما آداب غذا خوردن که مایه آرامش است، همچنان پابرجاست. اگر بخواهیم آن آداب را نادیده بگیریم آنگاه تنها به جنبه آسایشی زندگی اکتفا کردهایم. مثلا پشت کانتر آشپزخانه فقط میتوان غذا خورد و دیگر تنظیم مناسبات معنا ندارد. برای همین ما هیچ وقت از میهمان عزیزمان پشت میز آشپزخانه پذیرایی نمیکنیم. اینها قطعات پراکندهای هستند از یک شی بزرگ که وقتی کنار هم قرار میگیرند، معنا پیدا میکنند، سبک زندگی را نظم و ترتیب میدهند و کمک میکنند تا آرامش برقرار شود. این قطعات پراکنده که سبک زندگی ایرانی را شکل دادهاست از چه مقطعی دستخوش تغییر شد و در معماری انعکاس یافت؟اگر بخواهم از حرفهای کلی فاصله بگیرم و به مصادیق بپردازم، خوب است مروری بر تحول خانهها انجام دهیم. در خانه ایرانی تا اواسط قاجار ایده معماری مبتنی بود بر راه حلهای متنوع و مختلفی که تا آن زمان برای تامین آسایش و آرامش پیدا کرده بودیم.اما از زمانی فکر غربی وارد حوزه فرهنگی ما میشود. ابتدا از طریق کارت پستالها، سفرهای معدود اشراف به اروپا و وارد کردن دستاوردهای آنها. تمام این عوامل به شکل نامحسوسی معماری خانه را دچار تغییرات عمده کرد.یکی از مهمترین عواملی که باعث تغییر شکل خانهها شده است، تاثیر مواجهه و دریافت ما از فرهنگ غربی بر سبک زندگیمان بود. به عنوان مثال تا یک قرن قبل مبلمان خانههای ما منعطف بود. یعنی کف خانه فرشی ارزشمند میانداختیم و روی آن تمام زندگی جریان داشت. اگر میخواستیم غذا بخوریم سفره میانداختیم، آفتابه و لگن میآوردند و دستها را میشستیم. وقتی تمام میشد آن را جمع میکردیم. سپس اتاق را تبدیل به نشیمن میکردیم. هنگام خواب پشتیهایی را که به آنها تکیه داده بودیم، باز میکردیم و میشد رختخواب. سبک زندگی ما به این ترتیب طوری بود که یک اتاق به دلیل منعطف بودن اثاثیه در کل بیست و چهار ساعت از شبانهروز استفاده شود.ولی از زمانی که سبک زندگی اروپایی بر ما وارد شد و رفته رفته سبک زندگی ما را تغییر داد، این صورت هم متحول شد. برای مثال صندلی وارد خانهها شد. صندلی را که دیگر نمیتوان جمع کرد ولی تا حدی انعطاف دارد چون میشود آن را جابهجا کرد. از سوی دیگر صندلی روی زمین نشستن را منتفی میکند. به این ترتیب فرش کاربرد و معنای خود را از دست میدهد؛ هر چند ابتدا این روند با مقاومت روبهرو شد. طوری که در عکسهای خانوادههای قدیمی میبینیم که صندلیها را دورتادور اتاق بنا بر اقتضای حاشیه فرش و مطابق الگوی قبلی زندگی در خانه قرار میدادند. همانطوری که روی فرش مینشستند، صندلی را میچیدند. یعنی هیچگاه وسط اتاق نمینشستند. ولی امروز دیگر کسی صندلی را دور اتاق نمیچیند و فرش در بسیاری از خانهها دارای اهمیت آنچنانی نیست. حتی آن صندلیهای تقریبا منعطف تبدیل به مبل و همچنین سفره تبدیل به میز شده است. طوری که دیگر نمیشود آن را جمع کرد. رختخواب هم تبدیل به تختخواب شده است و دیگر نمیتوان آن را جمع کرد. در این شرایط جایگزینهای سفره و پشتی و رختخواب همه بخشی از سطح خانه را اشغال میکند. یعنی مبلمان ما از حالت انعطافپذیر به صلب و غیرقابل انعطاف تبدیل میشود. برای همین است که دیگر یک فضا نمیتواند چند کاربری داشته باشد. به همین دلیل است که دیگر یک خانواده در 70 متر مربع نمیتواند حتی زندگی متوسطی داشته باشد. در حالی که یک خانواده ثروتمند تا اواخر قاجاریه در 70 مترمربع زندگی مجللی داشتهاند.تا اواخر دوره قاجار همچنان تلاش میشد تا سبک زندگی غربی از هاضمه فرهنگی ما عبور کند و این لباس به قد و قواره ما درآید. اما به تدریج، تغییر سبک بدون تلاش برای هضم محصولات وارداتی در حال انجام است. ابتدا طبعا خانه اشراف و متمولین و کسانی که ارتباط بیشتری با دنیای غرب دارند را تحت تأثیر قرار میدهد. از آغاز قرن اخیر و مخصوصا در دوره پهلوی دوم این تغییر در سبک زندگی عمومیت پیدا میکند و در خانوادههای متوسط و زیر متوسط هم شاهد حضور عناصر سبک غربی زندگی به مثابه الگوی آسایش در خانه هستیم. تا میرسیم به دهه چهل و پس از آن. طی این سیر، آرامش رفته رفته از خانههای ما رخت برمیبندد........