چکیدهبازنمایی زن در آثار سینمایی داریوش مهرجوییجایگاه و موقعیت زنان در رسانهها تحت عنوان مفهوم بازنمایی ميتواند تبيين گردد. به لحاظ تاریخی، محتوای رسانهها با تصاویری از زنان پر شده که به تقویت هنجارهای اجتماعی و فرهنگی از زنانگی و نقشهای سنتی زنان پرداختهاند. از این رو، بررسیهای جامعهشناختی سینما، بستری را برای درك چگونگی بازتولید و بازتعریف الگوهای جنسیتی فراهم میآورند. مهرجویی کارگردان، نویسنده و مترجم ایرانی است که در شکلدهی به جریان موج نوی سینمای ایران تأثیرگذار بوده است. او از پیشگامان طرح مسائل زنان در سینمای ایران ميباشد. هدف این پژوهش، توجه به چگونگی بازنمایی زن در فيلمهاي سينمايي مهرجويي است. در اين تحقيق، روش تحلیل محتوای کیفی و تکنیک مقولهیابی استقرایی مورد استفاده قرار گرفته است. شخصیتهای زن نقش اول 17 فیلم از آغاز تا پایان دههی هشتاد مورد بررسی قرار گرفتهاند. نتايج حاصل از تصاویر و دیالوگهای فیلمها در سه سطح ساختاری، فردی و داستانی مقولهبندی شدهاند. نتایج نشان میدهند که زنان در مؤلفههای ساختاری و در تمام دورهها، کلیشهها و طرحوارههای جنسیتی خود را بازتولید کردهاند. در مؤلفههای فردی، تغییرات و دگرگونیهای آشکاری در بازتعریف هویت زنان با گذشت زمان وجود داشته است. در مؤلفههای داستانی همراه با افزايش آگاهی کارگردان و موضوعیت یافتن مسألهی زنان، پایان دههی شصت و نیمهی اول دههی هفتاد دورهای طلایی در حضور پررنگ زنان و هم چنین بازتعریف موقعیت آنها بوده است. درکهنربهعنوانتولیداجتماعی، نیازمندروشنکردنبرخیازشیوههاییاستکه در آنسبکها ودیگروجوهگوناگونادبیدارایارزشیشوندکهگروههایمعیندرزمینههایخاصبهآنهانسبتمیدهند (ولف[1]، 1376: 9). مطابق دیدگاه جامعهشناسی هنر، فعالیتهای خلاق یا نوآورانهی هنری، برخاسته از پیوند پیچیدهای از تعیینکنندههای ساختی و شرایط گوناگون است (همان: 12). بخشی از موضوع هنر، به تجسم حقیقت و توصیف واقعیت میپردازد؛ پردازشی که هدف آن رهیافت به مقولهی انسان، تاریخ و جامعهی انسانی است. از آنجا که موضوع هنر و اندیشه، با ماهیت انسان و آرمانهای انسانی در ارتباط است و مخاطب آن نیز جوامع انسانی است، ذاتاً نیازمند آن است که تراوشات ذوقی و فکری و آثار تولیدیاش را هم در صورت و هم در معنا، همقاعده با انسان و طبیعت انسانی او عرضه گرداند (حمیدیشریف، 1378).در میانانواعهنرها، مجموعهیهنرهاینمایشیسطح تماس بیشتریبامخاطب خوددارندوطبیعتاًتأثیربیشتریهم براومیگذارند،زیرا به طورهمزمان قوای دیداری و شنیداری مخاطب رامتصرف میگردند. هنرهای نمایشی باايجاد كنش،مخاطب خودرابيش ازسايرهنرهاباخوددرگيرميسازند. دراینمیان، سینمادرنشاندادنواقعیتوفرصتدادنبهتودههابرایدرکآنچهبهآنهانشاندادهشدهاستهنریبرتراست (استریناتی[2]، 1380: 121). آنچنانکهسینمارابالاترینحدتکاملواقعگراییتجسمیتابهامروزمیدانند )بازن[3]، 1376: 10).هنر سینما از ابعاد و زوایای گوناگون، تحت تأثیر جامعه است و این تأثیر در برخی ابعاد آشکار و در برخی دیگر پنهان است. اما پنهان بودن آن نافی ضرورت شناخت و تبیین آن نیست (راودراد، 1379). بهطور کلی، جنسیت، ملیت، قومیت، سیاست و دیانت بر معنای هنر تأثیر دارند. به اعتقاد دیویی[4]، هنر بهترین راه فهمیدن فرهنگ است. بنابراین، هنر بخشی از معنای خود را از بستر یا مضمون اجتماعی آن اتخاذ میکند (فریلند[5]، 1391: 160). این نظر که هنر در وهلهی نخست نیرویی اجتماعی است و هنرمند مسئولیت اجتماعی دارد، نخست در نزد جامعهشناسان سوسیالیست فرانسوی چون سنسیمون[6] و کنت[7] بهطور کامل پرورده شده است. راسکین[8] نیز در مقالهای در باب «ماهیت هنر گوتیک[9]»بر شرایط اجتماعی و تأثیرات هنر تأکید گذاشته است (بیردزلی[10] و هاسپرس[11]، 1387: 52). رسانهها میتوانند از طریق ارائهی هنجارهای اجتماعی، مخاطبان را با الگویی از روابط انسانی و اجتماعی آشنا کنند و جامعه و ارزشهای آن را دستخوش تغییر نمایند. رسانههای همگانی از ارزشهای جامعه تأثیر میپذیرند و میتوانند به بازتولید آنها اقدام کنند. در واقع، رابطهای بین پیامهای رسانهها و نظام ارزشی هر جامعه وجود دارد (حدادپورخیابان، 1388). این به آن معنی است که هر چند رسانههای گروهی هر جامعه متأثر از فرهنگ جامعهاند، اما در روند بازتولید فرهنگی، قادر به گزینش نیز هستند؛ گزینش اینکه چه عناصری از فرهنگ را به چه شیوهای انتقال دهند (کریمی، 1385).مفهوم بازنمایی با تلاشهایی که برای ترسیم واقعیت صورت میگیرد، رابطهی تنگاتنگی دارد. بازنمایی را «تولید معنا از طریق چارچوبهای مفهومی و زبان» تعریف میکنند. جریان مداوم و مکرر بازنمایی، به شدت بر ادراک و کنشهای مخاطبان تأثیر میگذارد، زیرا فرض بر این است که این بازنمایی همان واقعیت است (معینیفر، 1388). در حقیقت، بازنمایی اجتماعی یک مفهوم چند وجهی است که بر سیستم ارزشها، ایدهها، تصاویر و شیوههای بازنمایی اجتماعی تمرکز دارد و از تجربهی روزمره و ارتباطات شکل میگیرد (فرحبیدجاری، 2011).
بازنمایی زن در آثار سینمایی داریوش مهرجویی
چکیدهبازنمایی زن در آثار سینمایی داریوش مهرجوییجایگاه و موقعیت زنان در رسانهها تحت عنوان مفهوم بازنمایی ميتواند تبيين گردد. به لحاظ تاریخی، محتوای رسانهها با تصاویری از زنان پر شده که به تقویت هنجارهای اجتماعی و فرهنگی از زنانگی و نقشهای سنتی زنان پرداختهاند. از این رو، بررسیهای جامعهشناختی سینما، بستری را برای درك چگونگی بازتولید و بازتعریف الگوهای جنسیتی فراهم میآورند. مهرجویی کارگردان، نویسنده و مترجم ایرانی است که در شکلدهی به جریان موج نوی سینمای ایران تأثیرگذار بوده است. او از پیشگامان طرح مسائل زنان در سینمای ایران ميباشد. هدف این پژوهش، توجه به چگونگی بازنمایی زن در فيلمهاي سينمايي مهرجويي است. در اين تحقيق، روش تحلیل محتوای کیفی و تکنیک مقولهیابی استقرایی مورد استفاده قرار گرفته است. شخصیتهای زن نقش اول 17 فیلم از آغاز تا پایان دههی هشتاد مورد بررسی قرار گرفتهاند. نتايج حاصل از تصاویر و دیالوگهای فیلمها در سه سطح ساختاری، فردی و داستانی مقولهبندی شدهاند. نتایج نشان میدهند که زنان در مؤلفههای ساختاری و در تمام دورهها، کلیشهها و طرحوارههای جنسیتی خود را بازتولید کردهاند. در مؤلفههای فردی، تغییرات و دگرگونیهای آشکاری در بازتعریف هویت زنان با گذشت زمان وجود داشته است. در مؤلفههای داستانی همراه با افزايش آگاهی کارگردان و موضوعیت یافتن مسألهی زنان، پایان دههی شصت و نیمهی اول دههی هفتاد دورهای طلایی در حضور پررنگ زنان و هم چنین بازتعریف موقعیت آنها بوده است. درکهنربهعنوانتولیداجتماعی، نیازمندروشنکردنبرخیازشیوههاییاستکه در آنسبکها ودیگروجوهگوناگونادبیدارایارزشیشوندکهگروههایمعیندرزمینههایخاصبهآنهانسبتمیدهند (ولف[1]، 1376: 9). مطابق دیدگاه جامعهشناسی هنر، فعالیتهای خلاق یا نوآورانهی هنری، برخاسته از پیوند پیچیدهای از تعیینکنندههای ساختی و شرایط گوناگون است (همان: 12). بخشی از موضوع هنر، به تجسم حقیقت و توصیف واقعیت میپردازد؛ پردازشی که هدف آن رهیافت به مقولهی انسان، تاریخ و جامعهی انسانی است. از آنجا که موضوع هنر و اندیشه، با ماهیت انسان و آرمانهای انسانی در ارتباط است و مخاطب آن نیز جوامع انسانی است، ذاتاً نیازمند آن است که تراوشات ذوقی و فکری و آثار تولیدیاش را هم در صورت و هم در معنا، همقاعده با انسان و طبیعت انسانی او عرضه گرداند (حمیدیشریف، 1378).در میانانواعهنرها، مجموعهیهنرهاینمایشیسطح تماس بیشتریبامخاطب خوددارندوطبیعتاًتأثیربیشتریهم براومیگذارند،زیرا به طورهمزمان قوای دیداری و شنیداری مخاطب رامتصرف میگردند. هنرهای نمایشی باايجاد كنش،مخاطب خودرابيش ازسايرهنرهاباخوددرگيرميسازند. دراینمیان، سینمادرنشاندادنواقعیتوفرصتدادنبهتودههابرایدرکآنچهبهآنهانشاندادهشدهاستهنریبرتراست (استریناتی[2]، 1380: 121). آنچنانکهسینمارابالاترینحدتکاملواقعگراییتجسمیتابهامروزمیدانند )بازن[3]، 1376: 10).هنر سینما از ابعاد و زوایای گوناگون، تحت تأثیر جامعه است و این تأثیر در برخی ابعاد آشکار و در برخی دیگر پنهان است. اما پنهان بودن آن نافی ضرورت شناخت و تبیین آن نیست (راودراد، 1379). بهطور کلی، جنسیت، ملیت، قومیت، سیاست و دیانت بر معنای هنر تأثیر دارند. به اعتقاد دیویی[4]، هنر بهترین راه فهمیدن فرهنگ است. بنابراین، هنر بخشی از معنای خود را از بستر یا مضمون اجتماعی آن اتخاذ میکند (فریلند[5]، 1391: 160). این نظر که هنر در وهلهی نخست نیرویی اجتماعی است و هنرمند مسئولیت اجتماعی دارد، نخست در نزد جامعهشناسان سوسیالیست فرانسوی چون سنسیمون[6] و کنت[7] بهطور کامل پرورده شده است. راسکین[8] نیز در مقالهای در باب «ماهیت هنر گوتیک[9]»بر شرایط اجتماعی و تأثیرات هنر تأکید گذاشته است (بیردزلی[10] و هاسپرس[11]، 1387: 52). رسانهها میتوانند از طریق ارائهی هنجارهای اجتماعی، مخاطبان را با الگویی از روابط انسانی و اجتماعی آشنا کنند و جامعه و ارزشهای آن را دستخوش تغییر نمایند. رسانههای همگانی از ارزشهای جامعه تأثیر میپذیرند و میتوانند به بازتولید آنها اقدام کنند. در واقع، رابطهای بین پیامهای رسانهها و نظام ارزشی هر جامعه وجود دارد (حدادپورخیابان، 1388). این به آن معنی است که هر چند رسانههای گروهی هر جامعه متأثر از فرهنگ جامعهاند، اما در روند بازتولید فرهنگی، قادر به گزینش نیز هستند؛ گزینش اینکه چه عناصری از فرهنگ را به چه شیوهای انتقال دهند (کریمی، 1385).مفهوم بازنمایی با تلاشهایی که برای ترسیم واقعیت صورت میگیرد، رابطهی تنگاتنگی دارد. بازنمایی را «تولید معنا از طریق چارچوبهای مفهومی و زبان» تعریف میکنند. جریان مداوم و مکرر بازنمایی، به شدت بر ادراک و کنشهای مخاطبان تأثیر میگذارد، زیرا فرض بر این است که این بازنمایی همان واقعیت است (معینیفر، 1388). در حقیقت، بازنمایی اجتماعی یک مفهوم چند وجهی است که بر سیستم ارزشها، ایدهها، تصاویر و شیوههای بازنمایی اجتماعی تمرکز دارد و از تجربهی روزمره و ارتباطات شکل میگیرد (فرحبیدجاری، 2011).