عنوان: مبانی نظری و پیشینه تحقیق سرمایه اجتماعیفرمت فایل: wordتعداد صفحات: 67توضیحاتمفهوم سرمایه را میتوان از آرای مارکس دنبال کرد. در مفهومپردازی مارکس، سرمایه بخشی از ارزش اضافی است که سرمایهداران، کسانی که ابزار تولید را در اختیار دارند، از گردش کالاها و پول در فرایندهای تولید و مصرف آنرا به دست میآورند. در این گردش، به کارگران در مقابل کار (کالاشان) دستمزد پرداخت میشود که به آنها امکان میدهد کالاهایی (از قبیل غذا، مسکن و لباس) را برای ادامه حیات خود (ارزش مبادله) خریداری کنند. اما کالای پردازش و تولید شده توسط سرمایهداران را میتوان با قیمت بالاتری در بازار مصرف فروخت (ارزش مصرفکننده). در این تصویر از جامعه سرمایهداری، سرمایه بیانگر دو عنصر مرتبط اما متمایز است. از یک سو سرمایه بخشی از ارزش اضافی است که به زعم مارکس توسط کارگران تولید شده اما نصیب سرمایهدار میشود. از سوی دیگر، سرمایه بیانگر یک سرمایهگذاری از سوی سرمایهگذاران (در تولید و گردش کالا) به امید بازدهی و کسب سود در بازار است. سرمایه به عنوان بخشی از ارزش اضافی محصول یک فرآیند است؛ در عین حال سرمایه و ارزش اضافی حاصل از آن مرتبط با یک بازدهی / بازتولید فرآیند سرمایهگذاری و ارزش اضافی بیشتر هستند. و این طبقه مسلط است که سرمایهگذاری میکند و ارزش اضافی را نصیب خود میکند. بنابراین سرمایه در مفهوم مارکسی (کلاسیک) نظریهای درباره روابط اجتماعی استثماری میان دو طبقه است.از دهه 1960 به این سو، شاهد ظهور نظریههای جدید سرمایه همچون سرمایه انسانی، سرمایه فرهنگی و سرمایه اجتماعی هستیم. اما به رغم تمام اصلاحات و جرح و تعدیلهایی که در این نظریه صورت گرفته، اندیشه اصلی مفهوم سرمایه یعنی «سرمایه گذاری با بازدهی مورد انتظار» در همه نظریههای زیر مجموعه نظریة سرمایه حفظ شده است. در عین حال، تبیین طبقاتی مستتر در مفهوم کلاسیک سرمایه، به عنوان یک جهتگیری نظری ضروری، حذف شده است. به طور مثال نظریه سرمایه انسانی «شولتز»[1] (1961) سرمایه را به مثابه سرمایهگذاری در آموزش با بازگشت سرمایه (سود) معین در نظر میگیرد. کارگران در مهارتهای فنی و دانش سرمایهگذاری میکنند تا بتوانند با کسانی که فرایند تولید (بنگاهها و نمایندگیهای آنها) را کنترل میکنند برای پرداخت به مهارت کارشان وارد مذاکره شوند. به همین ترتیب، سرمایه فرهنگی آنگونه که بوردیو[2] (1990) توصیف کرده است بیانگر سرمایهگذاریهای طبقه مسلط در بازتولید مجموعهای از نمادها و معانیای است، که توسط طبقه تحت سلطه، غلط درک و درونی شده و آنها را به مثابه نمادها و معانی طبقه خود پذیرفتهاند. در این نظریه، هدف از سرمایهگذاری در کنشهای آموزشی، تلقین تودهها و درونی کردن ارزشهای این نمادها و معانی است. ولی این نظریه میپذیرد که تودهها (طبقه تحت سلطه) به عنوان عاملان اجتماعی میتوانند سرمایهگذاری کنند و این نمادها و معانی را به دست آورند. به همین نحو، سرمایه اجتماعی در یک معنای عام، نوعی سرمایهگذاری در روابط اجتماعی است که بازده مورد انتظار در بازار تعریف میشود. البته بازار لفظی استعارهای است و محدوده آن در تحلیلهای گوناگون میتواند اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و یا بازار کار باشد که در آن، افراد با درگیر شدن در تعاملات و شبکههای اجتماعی، منافع مورد انتظار را تولید مینمایند. سرمایه اجتماعی در مقایسه با دیگر سرمایهها (سرمایه انسانی و سرمایه فرهنگی) کمتر حالت هژمونیک دارد و بیشتر در اختیار منافع فرد است به عبارت دیگر، سرمایه اجتماعی با سرمایهگذاری در روابط اجتماعی میخواهد منافع (سود) حاصلشده را در جهت توسعه شبکههای اجتماعی قرار دهد. هرچند که در تحلیل کلان سرمایه اجتماعی به همنوایی فرد با ارزشها و هنجارهای نظام حاکم اشاره دارد.بدین ترتیب تصویر ساختار اجتماعی از مبارزه دوگانه آشتیناپذیر، به تصویر گفتمانهای لایهبندی شده تغییر مییابد. از طرف دیگر در نظریههای سرمایه جدید به جای اینکه سرمایه به عنوان بخشی از فرایند استثمار طبقاتی در جامعه دیده شود (تحلیل سطح کلان)؛ به چگونگی سرمایهگذاری کارگران و عاملان به عنوان کنشگرانی که برای کسب ارزش افزوده کارشان در بازار سرمایهگذاری میکنند پرداخته میشود (تبیین سطح خرد) و کنش یا انتخاب به عنوان مؤلفههای مهم در نظریههای جدید سرمایه ظاهر میشوند. بنابراین در این نظریهها یک گذر تبیینی از سطح تحلیل کلان به سطح تحلیل خرد مشاهده میشود. نظریههای جدید سرمایه همچنین بر تعامل کنشهای فردی و وضعیتهای ساختاری در فرایند سرمایهگذاری تأکید دارند. جدول ذیل تحول نظریه سرمایه را نشان میدهد. (توسلی و موسوی، 1384، صص4-2)[1]. Schultz[2]. Bourdiueفهرست مطالب
مبانی نظری و پیشینه تحقیق سرمایه اجتماعی
عنوان: مبانی نظری و پیشینه تحقیق سرمایه اجتماعیفرمت فایل: wordتعداد صفحات: 67توضیحاتمفهوم سرمایه را میتوان از آرای مارکس دنبال کرد. در مفهومپردازی مارکس، سرمایه بخشی از ارزش اضافی است که سرمایهداران، کسانی که ابزار تولید را در اختیار دارند، از گردش کالاها و پول در فرایندهای تولید و مصرف آنرا به دست میآورند. در این گردش، به کارگران در مقابل کار (کالاشان) دستمزد پرداخت میشود که به آنها امکان میدهد کالاهایی (از قبیل غذا، مسکن و لباس) را برای ادامه حیات خود (ارزش مبادله) خریداری کنند. اما کالای پردازش و تولید شده توسط سرمایهداران را میتوان با قیمت بالاتری در بازار مصرف فروخت (ارزش مصرفکننده). در این تصویر از جامعه سرمایهداری، سرمایه بیانگر دو عنصر مرتبط اما متمایز است. از یک سو سرمایه بخشی از ارزش اضافی است که به زعم مارکس توسط کارگران تولید شده اما نصیب سرمایهدار میشود. از سوی دیگر، سرمایه بیانگر یک سرمایهگذاری از سوی سرمایهگذاران (در تولید و گردش کالا) به امید بازدهی و کسب سود در بازار است. سرمایه به عنوان بخشی از ارزش اضافی محصول یک فرآیند است؛ در عین حال سرمایه و ارزش اضافی حاصل از آن مرتبط با یک بازدهی / بازتولید فرآیند سرمایهگذاری و ارزش اضافی بیشتر هستند. و این طبقه مسلط است که سرمایهگذاری میکند و ارزش اضافی را نصیب خود میکند. بنابراین سرمایه در مفهوم مارکسی (کلاسیک) نظریهای درباره روابط اجتماعی استثماری میان دو طبقه است.از دهه 1960 به این سو، شاهد ظهور نظریههای جدید سرمایه همچون سرمایه انسانی، سرمایه فرهنگی و سرمایه اجتماعی هستیم. اما به رغم تمام اصلاحات و جرح و تعدیلهایی که در این نظریه صورت گرفته، اندیشه اصلی مفهوم سرمایه یعنی «سرمایه گذاری با بازدهی مورد انتظار» در همه نظریههای زیر مجموعه نظریة سرمایه حفظ شده است. در عین حال، تبیین طبقاتی مستتر در مفهوم کلاسیک سرمایه، به عنوان یک جهتگیری نظری ضروری، حذف شده است. به طور مثال نظریه سرمایه انسانی «شولتز»[1] (1961) سرمایه را به مثابه سرمایهگذاری در آموزش با بازگشت سرمایه (سود) معین در نظر میگیرد. کارگران در مهارتهای فنی و دانش سرمایهگذاری میکنند تا بتوانند با کسانی که فرایند تولید (بنگاهها و نمایندگیهای آنها) را کنترل میکنند برای پرداخت به مهارت کارشان وارد مذاکره شوند. به همین ترتیب، سرمایه فرهنگی آنگونه که بوردیو[2] (1990) توصیف کرده است بیانگر سرمایهگذاریهای طبقه مسلط در بازتولید مجموعهای از نمادها و معانیای است، که توسط طبقه تحت سلطه، غلط درک و درونی شده و آنها را به مثابه نمادها و معانی طبقه خود پذیرفتهاند. در این نظریه، هدف از سرمایهگذاری در کنشهای آموزشی، تلقین تودهها و درونی کردن ارزشهای این نمادها و معانی است. ولی این نظریه میپذیرد که تودهها (طبقه تحت سلطه) به عنوان عاملان اجتماعی میتوانند سرمایهگذاری کنند و این نمادها و معانی را به دست آورند. به همین نحو، سرمایه اجتماعی در یک معنای عام، نوعی سرمایهگذاری در روابط اجتماعی است که بازده مورد انتظار در بازار تعریف میشود. البته بازار لفظی استعارهای است و محدوده آن در تحلیلهای گوناگون میتواند اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و یا بازار کار باشد که در آن، افراد با درگیر شدن در تعاملات و شبکههای اجتماعی، منافع مورد انتظار را تولید مینمایند. سرمایه اجتماعی در مقایسه با دیگر سرمایهها (سرمایه انسانی و سرمایه فرهنگی) کمتر حالت هژمونیک دارد و بیشتر در اختیار منافع فرد است به عبارت دیگر، سرمایه اجتماعی با سرمایهگذاری در روابط اجتماعی میخواهد منافع (سود) حاصلشده را در جهت توسعه شبکههای اجتماعی قرار دهد. هرچند که در تحلیل کلان سرمایه اجتماعی به همنوایی فرد با ارزشها و هنجارهای نظام حاکم اشاره دارد.بدین ترتیب تصویر ساختار اجتماعی از مبارزه دوگانه آشتیناپذیر، به تصویر گفتمانهای لایهبندی شده تغییر مییابد. از طرف دیگر در نظریههای سرمایه جدید به جای اینکه سرمایه به عنوان بخشی از فرایند استثمار طبقاتی در جامعه دیده شود (تحلیل سطح کلان)؛ به چگونگی سرمایهگذاری کارگران و عاملان به عنوان کنشگرانی که برای کسب ارزش افزوده کارشان در بازار سرمایهگذاری میکنند پرداخته میشود (تبیین سطح خرد) و کنش یا انتخاب به عنوان مؤلفههای مهم در نظریههای جدید سرمایه ظاهر میشوند. بنابراین در این نظریهها یک گذر تبیینی از سطح تحلیل کلان به سطح تحلیل خرد مشاهده میشود. نظریههای جدید سرمایه همچنین بر تعامل کنشهای فردی و وضعیتهای ساختاری در فرایند سرمایهگذاری تأکید دارند. جدول ذیل تحول نظریه سرمایه را نشان میدهد. (توسلی و موسوی، 1384، صص4-2)[1]. Schultz[2]. Bourdiueفهرست مطالب