فهرست مطالب مقدمه: ..................................... 1بخش اول: کلیّاتفصل اول: مقدمات ............................ 5ـ بيان مسأله ............................. 5ـ ضرورت و اهمیت موضوع ..................... 5ـ اهداف تحقیق ............................. 5ـ سؤالات تحقیق ............................. 6ـ فرضیات تحقیق ............................ 6ـ پيشينه بحث .............................. 7ـ روش تحقیق ............................... 7فصل دوم: واژهشناسي ......................... 8ـ ولایت در لغت: ........................... 8ـ ولایت در اصطلاح: ......................... 10ـ فقه در لغت: ............................ 11ـ فقه در اصطلاح: .......................... 11ـ حكومت در لغت: .......................... 11ـ حکومت در اصطلاح: ........................ 12فصل سوم: ولايت در قرآن ...................... 13فصل چهارم: اقسام ولایت ...................... 16فصل پنجم: اقسام حکومت ...................... 19فصل ششم: فتوا و حکم ........................ 26فصل هفتم: نقش زمان و مکان در تفسیر ولایت .... 29تأثیر زمان و مکان در تطبیق موضوعات بر مصادیق آنها: 34تأثیر زمان و مکان در تغییر حکم به واسطه تغییر ملاک حکم: 35تأثیر زمان و مکان در کشف مصادیق جدید برای موضوعات: 37تأثیر زمان و مکان در تغییر شیوههای اجرای احکام: 38تأثیر زمان و مکان در تفسیر قرآن کریم: .... 40تأثیر زمان و مکان در تفسیر سنّت: .......... 40تأثير زمان و مکان در احکام حکومتی: ........ 41فصل هشتم: ولايت مطلقه........................ 43معیار کلامی یا فقهی بودن یک مسأله: ........ 44راههای اثبات کلامی بودن ولایت فقیه: ........ 48قاعده لطف: ............................... 48فصل نهم: ولایت فقیه یا ولایت فقاهت؟ ........... 55بخش دوم: ولايت فقيه در قرن 12 مقدمه: ..................................... 66فصل اول: ديدگاه آيت الله كمرهاي .............. 67فصل دوم: ديدگاه علامه مجلسي .................. 70فصل سوم: ديدگاه شيخ يوسف بحراني ............. 74بخش سوم: ولایت فقيه در قرن 13 فصل اول: ديدگاه وحید بهبهانی ................ 77فصل دوم: ديدگاه شيخ جعفر كاشف الغطاء ....... 93فصل سوم: ديدگاه شیخ محمدحسن نجفی ............. 96فصل چهارم: ديدگاه شیخ مرتضي انصاری ......... 98بخش چهارم: ولایت فقیه در قرن 14 مقدمه: ..................................... 111فصل اول: ديدگاه حاج میرزای شیرازی بزرگ ..... 115فصل دوم: ديدگاه آيتالله حاج ميرزا حسن آشتياني . 117فصل سوم: ديدگاه و اندیشه سیاسی شیخ فضل الله نوری و میرزای نائینی 119فصل چهارم: دیدگاه آخوند محمدكاظم خراسانی .... 124فصل پنجم: ديدگاه سیدمحمدکاظم یزدی ........... 128فصل ششم: دیدگاه آیت الله العظمی بروجردی ...... 145فصل هفتم: ديدگاه شیخ عبدالکریم حائری ....... 150بخش پنجم: ولایت فقیه در قرن 15 فصل اول: ديدگاه امام خمینی(ره) .............. 154فصل دوم: ديدگاه سيد محمدرضا گلپایگانی ....... 166فصل سوم: ديدگاه محمدتقی مصباح یزدی .......... 169فصل چهارم: ديدگاه محمدحسین فضل الله ........... 171فصل پنجم: ديدگاه حسینعلی منتظری ............ 173فصل ششم: ديدگاه مهدی حائری یزدی ............ 175فصل هفتم: ديدگاه آیت الله سيد ابوالقاسم خویی . 177فصل هشتم: دیدگاه علامه سيد محمدحسين طباطبایی .. 182فصل نهم: ديدگاه استاد مرتضي مطهري ........... 185نتيجهگيري: .................................. 187منابع و مآخذ: .............................. 192 چكيده: ولایت فقیه در راستای خلافت کبرا و در امتداد امامت دانسته شده و مسأله رهبری سیاسی را ـ که در عصر حضور برای امامان معصوم(ع) ثابت بوده ـ همچنان برای فقهای جامع شرایط و دارای صلاحیت در دوران غیبت ثابت دانستهاند و مسأله تعهد اجرایی را در احکام انتظامی اسلامی مخصوص دوران حضور ندانسته بلکه پیوسته ثابت و برقرار میشمارند.فلسفه وجودی ولایت جامعه بشری به حکم نیازهای متنوع و متحول، افزون بر وجود قوانین ثابت و کلی و عمومی نیازمند است و روح و حقیقت شریعت اسلامی، ولایت فقیه را لازم میداند.وجود مخالفین و معاندین ولایت فقیه ـ که از ارکان ثابت حکومت اسلامی است ـ ارزش موضوع را مبرهن میسازد تا در هر کجا که حکومت اسلامی است، ولایت فقیه هم باید باشد.لازم به ذکر است، نباید تصور کرد هرکسی که در خصوص ولایت فقیه سخنی داشته باشد و یا نظراتی مطرح کند، مخالف با ولایت فقیه محسوب میشود، بلکه روی سخن با کسانی است که به خاطر مشی سیاسی و خط فکری خاص خود، نظام ولایت فقیه را مزاحم اهداف خاص شخصی و یا گروهی خود میبینند و به مخالفت میپردازند. كليدواژه: ولايت ـ فقيه ـ وليفقيه ـ مطلقه ـ وظائف ـ اختياراتمطالب اين نوشتار طي پنج بخش ارائه شده است:بخش اول: كليات است كه شامل نُه فصل ميباشد.در این بخش، بعد از بیان مسأله، ضرورت، اهمیت و اهداف موضوع و پیشینه بحث، به معنای لغوی و اصطلاحی ولایت، فقه و حکومت پرداخته شده، و اقسام ولایت در قرآن و غیرقرآن و همچنین اقسام حکومت مطرح گردیده است. در پایان این بخش، معنا و تفاوت فتوا و حکم و همچنین تأثیر زمان و مکان بر تفسیر ولایت بیان گردیده است.بخش دوم: ولايت فقيه در قرن 12 كه شامل سه فصل ميباشد.در این بخش، بعد از بیان مقدمه، به دیدگاه مرحوم کمرهای، علامه مجلسی و شیح بحرانی پیرامون ولایت فقیه پرداخته است. دیدگاه هر سه این بزرگواران بر تأیید ولایت فقیه است.بخش سوم: ولايت فقيه در قرن 13 كه شامل چهار فصل ميباشد.در این بخش، به دیدگاه جناب بهبهانی، کاشف الغطاء، شیخ نجفی و شیخ انصاری پیرامون ولایت فقیه پرداخته است.بخش چهارم: ولايت فقيه در قرن 14 كه شامل هفت فصل ميباشد.در این بخش، بعد از بیان مقدمه، به دیدگاه میرزای شیرازی، میرزای آشتیانی، شیخ فضل الله نوری، میرزای نائینی، آخوند خراسانی، سید یزدی، آیت الله بروجردی و عبدالکریم حائری پیرامون ولایت فقیه پرداخته است.بخش پنجم: ولايت فقيه در قرن 15 كه شامل نُه فصل ميباشد.در این بخش، به طور مفصل به دیدگاه حضرت امام خمینی پرداخته شده و بعد هم به دیدگاه برخی از علما و بزرگان معاصر از جمله: آیت الله گلپایگانی، مصباح یزدی، آیت الله فضل الله و... پرداخته شده است.در پایان بحث به این نکته اشاره شده است که نظريه ولايت فقيه مورد توجه و عمل بسياري از علماي شيعه در طول تاريخ اسلام بوده است. حداقل در ميان علماي تاريخ معاصر، ميتوان تعداد بسياري را نام برد که نسبت به ولايت فقيه در اداره امور جامعه معتقد بودهاند، اگرچه مجال عملي اِعمال آن را نداشتهاند. باید یادآور شد که در نوشتن این مطالب به بیش از 60 منبع مراجعه شده است که لیست کامل آن در فهرست منابع مکتوب میباشد.مقدمه: نظریه ولایت فقیه به دورانی برمیگردد که فقه شیعه از حالت پراکندگی به صورت دسته بندی شده درآمد و احکام مربوط به هر بابی در جای مناسب خودش قرار گرفت.بیش از یازده قرن است که فقه امامیه به صورت تبویب و منسجم درآمده است و مسأله ولایت فقیه اگر چه یک مسئله کلامی است ولی جنبه فقهی آن موجب گردیده تا فقهاء از روز اول در ابواب مختلف فقهی از آن بحث کنند و موضوع ولایت فقیه را در مسایلی از قبیل: جهاد، تقسیم غنائم، خمس، اخذ و توزیع زکات، سرپرستی اطفال، اموال محجور و شخص غائب، در باب امر به معروف و نهی از منکر، حدود، قصاص، تعزیرات و مطلق اجرای احکام انتظامی اسلامی مورد بحث قرار دهند.در طول تاریخ فقاهت شیعه، پیوسته این مسئله مورد بحث و دقت نظریه فقهاء بوده است و اصل پذیرش ولایت در میان فقهاء جای هیچگونه سخنی نبوده و همگی آن را پذیرفتهاند و اخیراً این مساله از این جهت مورد تردید قرار گرفته که آیا ثبوت ولایت از راه امور حسبیه یک تکلیف شرعی است، یا آنکه یک منصب الهی است و به عنوان نیابت از مقام ولایت کبری است.همچنین در طول یازده قرن گذشته (یعنی از قرن چهارم یا پنجم هجری قمری) همه فقهاء یک سخن را گفتهاند و ولایت فقیه را به معنای مسؤولیت و سرپرستی امور مربوطه دانستهاند که برحسب موارد، این مسؤولیّت و سرپرستی تفاوت میکند، البته بحث ولایت فقیه به عنوان یک بحث جامع در کتب فقهی قدماء دیده نمیشود که دلیل آن هم میبایست در شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر تاریخ گذشته ممالک اسلامی و سلطه حکومتهای جائر و زورگو و عدم امکان طرح چنین مباحثی از لحاظ مهیا نبودن شرایط حاکمیتِ فقهاء جستجو کرد.علاوه اینکه با وجود اختلاف نظر و تشتّت آراء فقهاء، در اثبات نوعی ولایت برای فقیه جامع الشرایط اجمالاً اتفاق نظر دارند و اخیراً در همین رابطه آراء فقهاء در باب و دامنه اختیار آن در زمان غیبت در ضمن کتابهایی گردآوری شده است.حکمت آفریدگار بر این تعلق گرفته که مردم به طریقه عادلانه زندگی کنند و در حدود احکام الهی قدم بردارند. این حکمت، همیشگی و از سنتهای خداوند متعال و تغییر ناپذیر است.بنابراین امروز و همیشه، وجود ولی امر یعنی حاکمی که قیم و برپا نگهدارنده نظم و قانون اسلام باشد، ضرورت دارد. وجود حاکمی که مانع تجاوزات و ستمگریها و تعدی به حقوق دیگران باشد، امین و امانتدار و پاسدار خلق خدا باشد، هادی مردم به تعالیم و عقاید و احکام و نظامات اسلام باشد و از بدعتهائی که دشمنان و ملحدان در دین و در قوانین و نظامات میگذارند، جلوگیری کند.پس اگر احکام اسلام باید باقی بماند و از تجاوز هیئتهای حاکمه ستمگران به حقوق مردم ضعیف جلوگیری شود و اقلیتهای حاکمه نتوانند برای تامین لذت و نفع مادی خویش مردم را غارت و فاسد کنند، اگر باید نظم اسلام برقرار شود و همه افراد بر طریقه عادلانه اسلام رفتار کنند و از آن تخطی ننمایند، اگر باید جلو بدعت گذاری و تصویب قوانین ضد اسلامی توسط مجلسهای قلابی گرفته شود، اگر باید نفوذ بیگانگان در کشورهای اسلامی از بین برود، حکومت لازم است. این کارها بدون حکومت و تشکیلات دولت انجام نمیشود. البته حکومت صالح لازم است، حاکمی که قیم امین صالح باشد و گر نه حکومت کنندگان موجود به درد نمیخورند، چون جابر و فاسدند و صلاحیت ندارند.اگر کسی بپرسد چرا خدای حکیم «اولی الامر» قرار داده و به اطاعت آنان امر کرده است؟ جواب داده خواهد شد که به علل و دلائل بسیار چنین کرده است.از آن جمله اینکه چون مردم بر طریقه مشخص و معینی نگهداشته شده و دستور یافتهاند که از این طریقه تجاوز ننمایند و از حدود و قوانین مقرر در نگذرند. زیرا که با این تجاوز و تخطی دچار فساد خواهند شد، و از طرفی این امر به تحقق نمیپیوندد و مردم بر طریقه معین نمیروند و نمیمانند و قوانین الهی را برپا نمیدارند، مگر در صورتی که فرد (یا قدرتي) امین و پاسداری برایشان گماشته شود که عهدهدار این امر باشد و نگذارد پا از دائره حقشان بیرون نهند یا به حقوق دیگران تعدی کنند، زیرا اگر چنین نباشد و شخص با قدرت بازدارندهای گماشته نباشد، هیچ کس لذت و منفعت خویش را که با فساد دیگران ملازمه دارد، فرو نمیگذارد و در راه تامین لذت و نفع شخصی، به ستم و تباهی دیگران میپردازد... .علت و دلیل دیگر اینکه، ما هیچ یک از فرقهها یا هیچ یک از ملتها و پیروان مذاهب مختلف را نمیبینیم که جز بوجود یک برپا نگهدارنده نظم و قانون و یک رئیس و رهبر توانسته باشد به حیات خود ادامه داده باقی بماند، زیرا برای گذران امر دین و دنیای خویش ناگزیر از چنین شخص هستند. بنابراین در حکمت خدای حکیم روا نیست که مردم یعنی آفریدگان خویش را بیرهبر و بیسرپرست رها کند، زیرا خدا میداند که بوجود چنین شخصی نیاز دارند و موجودیتشان جز بوجود وی قوام و استحکام، نمییابد و به رهبری اوست که با دشمنانش میجنگند و درآمد عمومی را میانشان تقسیم میکنند و نماز جمعه و جماعت را برگزار میکنند و دست ستمگران جامعه را از حریم حقوق مظلومان کوتاه میدارند.و باز از جمله آن علل و دلائل، این است که اگر برای آنان امام برپا نگهدارنده نظم و قانون، خدمتگزار امین و نگاهبان پاسدار و امانتداری تعیین نکند، دین به کهنگی و فرسودگی دچار خواهد شد و آئین از میان خواهد رفت و سنن و احکام اسلامی دگرگونه و وارونه خواهد گشت و بدعت گذاران، چیزها در دین خواهند افزود و ملحدان و بیدینان، چیزها از آن خواهند کاست و آن را برای مسلمانان به گونهای دیگر جلوه خواهند داد، زیرا میبینیم که مردم ناقصند و نیازمند کمالند و نا کاملند، علاوه بر اینکه با هم اختلاف دارند و تمایلات گوناگون و حالات متشتت دارند. بنابراین هر گاه کسی را که بر پا نگهدارنده نظم و قانون باشد و پاسدار آنچه پیامبر آورده بر مردم نگماشته بود، به چنان صورتی که شرح دادیم، فاسد میشدند و نظامات و قوانین و سنن و احکام اسلام، دگرگونه میشد، ایمان و محتوی ایمان دگرگون میگشت، و این تغییر، سبب فساد همگی مردمان و بشریت به تمامی است.بخش اول:کلیّاتفصل اول: مقدمات ـ بيان مسأله با وجود آنكه مسأله ولايت فقيه همواره در تاريخ فقه و فقاهت مورد بحث و بوده اما حاكميت نظريه ولايت فقيه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران فتح باب جديدي در حوزه انديشه فقه حكومتي شد. اين نظريه كه توانسته بود نظريات رقيب را كنار زده و از فضاي نظريه و تئوري به مقام عمل گام نهد، سؤالات فراوان و تأملات زيادي را در خصوص اختيارات و دامنه وظايف ولايت فقيه مطرح کرد.سؤال اساسي درباره گستره و حد ولايت فقيه بود. برخي در پاسخ به اين سؤال آن را به نازلترين سطح از اختيارات تنزل دادند و برخي نيز آن را به نخستين مراحل شكلگيري فقه سياسي شيعه متصل كردند.بنابراين، فقيه تا چه اندازه مبسوط اليد است و دايره اختيارات و وظايف او تا كجاست؟ سؤال اساسي بوده است كه همواره معركه آراء مختلف بوده و با توجه به رشد و بالندگي اين انديشه در عصر حاضر با تشكيل حكومت اسلامي تأملات زيادي درباره آن مطرح شده و درباره آن به داوري نشستهاند. ـ ضرورت و اهمیت موضوع در بررسي سير تاريخي نظريه ولايت فقيه، بايد به نقش زمان و مكان در شكلگيري و چگونگي ارائه نظريه ولايت و ولايت فقيه توجه كافي داشت؛ زيرا مسلم است كه يك نظريه تاريخي عميقاً تحت تأثير زمينههاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نظامي است.نظريه ولايت فقيه به شدت تحت تأثير دو عنصر زمان و مكان است. به همين جهت همواره در فراز و فرود بوده است و دچار تحوّل و تطوّرات فراواني گشته است، بهگونهاي كه هرگاه شرايط مطلوب بر جامعه شيعي حاكم بود، ولايت فقيه هم رشد و توسعه فراگير داشته است و در شرايط نامناسب هم حالت سكون و ركود داشته است.در اينجا بنا نداريم كه نظر ولايت فقيه و دامنه وظايف و اختيارات آن را در طول تاريخ فقه شيعه بررسي كنيم، بلكه گستره زماني محدودي را براي پژوهش خود برگزيدهايم كه اين محدوده زماني از قرن دوازدهم هجري يعني اواخر دوره صفويه تا عصر حاضر است. ـ اهداف تحقیق آنچه گفتني است، نظريه ولايت فقيه در ابواب مختلف در طول تاريخ فقه شيعه مطرح شده و همواره روند تكاملي و توسعه داشته است، اما ما در اين تحقيق تلاش مينماييم كه در روند زماني انتخاب شده يعني قرن 12 تا عصر حاضر اقوال و آراي فقهاي بزرگ و برجسته را بررسي كنيم و روند تكاملي آن را جستجو نماييم.هدف آن اين است كه به يك طرح تاريخي و موضوعي بسيار مختصر در محدودة زماني خاص بپردازيم و نشان دهيم كه فقهاي بزرگوار اين چند دوره تا چه اندازه درگير مسائل سياسي حكومتي بودهاند و كم و كيف آن پيدا بوده است و تا چه حد در نظام سياسي و بنيادهاي آن بر مبناي فقه حكومتي به انديشه پردازي پرداختهاند و چه كساني از نظام سياسي كمتر سخن گفتهاند. ـ سؤالات تحقیق سؤالات فرعي فراواني پيرامون اين بحث به ذهن ميرسد. اما آن سؤال مهم و دغدغه اصلي نويسنده اين است كه:1ـ آيا مسأله ولايت فقيه در بستر زمان و مكان داراي فراز و نشيب بوده است؟2ـ اختيارات و وظايف ولايت فقيه در اين فراز و فرودها از قرن 12 تا عصر حاضر چيست؟ ـ فرضیات تحقیق قبل از بحث و بررسي اين موضوع، آنچه به ذهن ميرسد و به عنوان فرضيه مطرح است، اين است كه:1ـ ولايت فقيه به شدّت تأثير پذيرفته از عنصر زمان و مكان است.2ـ ولايت فقيه تطورات فراواني را طي كرده است.3ـ ولايت فقيه مسألهاي مستحدثه و نو نيست. ـ پيشينه بحث نظريه ولايت فقيه هرچند كه داراي دو بُعد كلامي و فقهي بوده، ولي جنبه فقهي آن، باعث شده است كه فقهاء در ابواب مختلف فقه به آن بپردازند. به همين جهت ميتوان در مسائل زيادي از ابواب فقه رد پاي مسأله ولايت فقيه را جستجو كرد و موضوع ولایت فقیه را در مسایلی از قبیل: جهاد، تقسیم غنائم، خمس، اخذ و توزیع زکات، سرپرستی اطفال، اموال محجور و شخص غائب، در باب امر به معروف و نهی از منکر، حدود، قصاص، تعزیرات و مطلق اجرای احکام انتظامی اسلامی مورد بحث قرار دادند. در اين خصوص، كتابهاي زيادي نوشته شده؛ از جمله: کتاب السرائر(ابن ادریس حلی)، ولایت فقیه(جوادی آملی)، ولایه الامر فی عصر الغیبه(آیت الله حائری)، المقنعه(شیخ مفید)، ریاض المسائل(طباطبایی)، الحدود(لنکرانی)، مدیریت و رهبری در اسلام(مطهری) و... ، و در نوشتهجات مختلف ابعاد و زواياي آن مورد بررسي قرار گرفته است اما در اينجا بر آنيم كه بنيان اين نظريه را از جهت تاريخي بحث كنيم و دامنه وظايف و اختيارات ولايت فقيه در محدود زماني قرن 12 تا عصر حاضر مد نظر است. ـ روش تحقیق از آنجايي كه روشهاي تحقيق و پژوهش در مباحث علوم اسلامي متعدد است و هر تحقيق، با روشي خاص مورد مطالعه قرار ميگيرد، اين نوشتار، كتابخانهاي است و با رويكرد توصیفی ـ تحليلي به نگارش درآمده است؛ زيرا با استفاده از منابع كتابخانه به تحليل و بررسي موضوع مورد بحث پرداخته است.فصل دوم: واژهشناسي ـ ولایت در لغت: ولايت با كسره واو به معناى سلطان است، و با كسره و فتحه به معناى نصرت است.[1]سيبويه گفته است: ولايت با فتحه مصدر است، و با كسره اسم مصدر است، مثل: امارت و نقابت، چون اسم است براى آن چيزى كه تو بر آن ولايت دارى، و چون بخواهند معناى مصدرى را اراده كنند، فتحه مىدهند.گاه ولايت با فتح و كسر هر دو به معناى خطه و امارت و سلطان است.[2]والى اسم فاعل است. والى بلد يعنى شخص مسلط و حاكم بر شهر، به علت آنكه رشته تدبير امور آن مرز و بوم را با امر و نهي كردن خويش، به دست ولايت خود مىگيرد. جمع آن ولاة است.ولاء بر وزن سماء به معناى ملك و محبت و نصرت و قرب و قرابت آيد.[3]ولاءة با فتحه مصدر است، به معناى قرابت و جمع آن ولايات است.ولى بر وزن غنى، بارانى است كه بعد از باران مىريزد، و يا بارانى است كه بعد از اولين باران فصل بهار مىريزد، جمع آن اولية و منسوب به آن را ولوى گويند، و نيز به معناى محب و صديق و نصير آمده است و جمع آن اولياء مىباشد.در «مصباح» چنين آمده: «ولى بر وزن فعيل به معناى فاعل است از ماده وليه، يعنى قيام به آن امر نمود».ابن فارس گويد: كل من ولى امر احد فهو وليه، يعنى هركس متولى و متكفل انجام كار كسى شود، او ولى او خواهد بود. و نيز ولى به معناى مفعول در حق مطيع وارد شده است. بنابراين گفته مىشود: المؤمن ولى الله.خداوند ميفرمايد:«هُنَالِكَ الْوَلاَيَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَاباً وَخَيْرٌ عُقْباً».[4]«آنجا ولايت اختصاص به خداوند دارد كه اوستحق، و اوست پاداش و مزد اختيار شده، و اوست عاقبت اختيار شده و پسنديده».واژة ولايه با فتحه است، به معناى ربوبيت، يعنى در آن روز همگى در تحت ولايت خدا درمىآيند، و به او ايمان مىآورند، و از آنچه در دنيا پرستيدهاند بيزارى مىجويند.گفتار كميت شاعر درباره حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام:و نعم ولى الامر بعد وليه و منتجع التقوى و نعم المقرب«اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام خوب سلطان و كفيل امر امت بعد از سلطان و كفيل اولش رسول الله بوده است، و خوب دليل و راهنماى تقوى و سداد در بيابان خشك و بيدآء جهالت، و خوب نزديك كننده امت به خداوند متعال است».در «تاج العروس» آمده: ولى معانى بسيارى دارد بعضى از آنها محب است، و آن ضد دشمن است، و آن اسم است از ماده والاه يعنى او را دوست داشت، و بعضى از آنها صديق است، و بعضى نصير است از ماده والاه يعنى يارى كرد او را.و ابن اثير گفته است: مثل آنكه ولايت، دلالتبر تدبير در امور، و قدرت بر آنها، و بجا آوردن آنها را دارد، و هنگامي كه اين معانى سه گانه (تدبير و قدرت و فعل) با يكديگر مجتمع نشوند، اطلاق لفظ والى در آنجا آزاد و رها نيست.راغب اصفهانى در «مفردات» گويد: الولاء و التوالى ان يحصل شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما.[5]«ولاء و توالى به معناى آن است كه: دو چيز و يا بيشتر از آن طورى قرار گيرند و واقع شوند كه بين آن دو چيز غير از آنچه از خود آن دو چيز است نبوده باشد. ـ ولایت در اصطلاح: ريشه واژه «ولىّ»، ولايت است. اصل اين ماده بر قرب و نزديكى دلالت مىكند؛ يعنى ميان دو چيز به گونهاى نزديكى برقرار است كه چيز ديگرى ميان آنها فاصله نيست.ابن فارس مىگويد: «واو، لام و يا (ولى) بر قرب و نزديكى دلالت مىكند و واژه ولىّ به معناى قرب و نزديكى است، و كلمه مولى نيز از همين باب است. و بر معتِق، معتَق، صاحب، حليف، ابن عم، ناصر و جار اطلاق مىشود كه ريشه همه آنها «ولى» به معناى قرب است».[6]با توجه به حالات اوليه انسان در كاربرد الفاظ و اينكه معمولا كلمات را در آغاز براى بيان معانى مربوط به محسوسات به كار مىبرد، مىتوان گفت:واژه ولايت در آغاز براى قرب و نزديكى خاص در محسوسات (قرب حسى) به كار رفته است، آن گاه براى قرب معنوى استعاره آورده شده است.بر اين اساس هر گاه اين واژه در امور معنوى به كار رود بر نوعى از نسبت قرابت دلالت مىكند و لازمه آن اين است كه ولىّ نسبت به آنچه بر آن ولايت دارد، داراى حقى است كه ديگرى ندارد و مىتواند تصرّفاتى را بنمايد كه ديگرى جز به اذن او نمىتواند؛ مثلا ولىّ ميّت مىتواند در اموال او تصرف كند، اين ولايت او ناشى از حقّ وراثت است.كسى كه بر صغير ولايت دارد حقّ تصرف در امور وى را دارد. كسى كه ولايت نصرت دارد مىتواند در امور منصور (آن كسى كه نصرتش را عهده دار شده است) تصرف كند. و خداوند ولىّ امر بندگان خويش است؛ يعنى امور دنيوى و اخروى آنها را تدبير مىكند و او ولىّ مؤمنان است؛ يعنى بر آنان ولايت خاصى دارد... .بنابراين، معناى ولايت در همه موارد استعمال آن، گونهاى از قرابت و نزديكى است كه منشأ نوعى تصرف و مالك بودن تدبير است.[7]به عبارت ديگر: ولايت، نوعى قُرب و نزديكى نسبت به چيزى است، به گونهاى كه موانع و حجابها از ميان برداشته مىشود... .[8]حال اگر كسى با رياضتهاى نفسانى و قابليتهايى كه براى خود ايجاد كرده، و از طرفى ديگر مورد عنايات و الطاف الهى قرار گرفته و به مقام قرب تام الهى نايل شده، اين چنين شخصى از جانب خداوند بر مردم ولايت پيدا مىكند، ولايتى كه لازمه آن اين است كه ولىّ نسبت به آنچه بر آن ولايت دارد، داراى حقى است كه ديگرى ندارد و او مىتواند تصرفاتى بنمايد كه ديگرى جز به اذن او نمىتواند. و همه اينها به اذن و اراده و مشيّت خداوند است. ـ فقه در لغت: کلمه «فقه» به معنای فهم، آگاهی و دانایی است؛[9] خواه مربوط به دین باشد و یا چیز دیگر. در کتاب لسان العرب معنای «فقه» فراتر از مطلق دانستن است و منظور از آن علم و دانستنی است که همراه با دقت نظر و استنباط باشد.[10] ـ فقه در اصطلاح: «فقه» به معنای علم و آگاهی دقیق نسبت به علوم دین و احکام الهی و توان استنباط آنها از طریق ادله تفصیلی (کتاب، سنت، عقل و اجماع) است. «فقه» یکی از شاخههای علوم دینی و عبارت است از: «علم به احکام شرعی از طریق استنباط و اجتهاد».[11]ـ حكومت در لغت: حكومت، به معنی فرمانروایی و حكمرانی است و اگر با صفتی به كار رود، برای بیان نوع رژیم سیاسی است؛[12] چنانچه گفته میشود: حكومت پارلمانی، حكومت سلطنتی. ـ حکومت در اصطلاح: حكومت، عبارت است از فرایند اجرای منظم سیاستها و تصمیمات مقامات اداری درون یک دستگاه سیاسی در قلمرو معین، و اقتدار آن به وسیله یک نظام حقوقی و با استفاده از زور در اجرای سیاستهایش حفظ میگردد.[13]فصل سوم: ولايت در قرآن 1- ولايت عامِ خدا كه با ربوبيت مطلقه او همراه است و كافر و مومن را دربرميگيرد.2- ولايت خاص كه نسبت به همه مؤمنين دارد.3- ولايت اَخص، كه انبياء و اولياء الهي مشرف به اين ولايتاند. لذا خداوند از زبان رسول خدا ميفرمايد: «اِنَّ وَلِيِّي اللهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَهُوَ يَتَوَلي الصَّالِحينَ»[14] يعني وليّ من خدايي است كه كتاب را نازل كرد و او ولايت صالحين را به عهده دارد.مقصود از ولايت مؤمنين نسبت به خدا، آن است كه آنان عقايد، اخلاق و اعمالشان را در اختيار خداي سبحان قرار ميدهند و مراد از ولايت خدا نسبت به مؤمنين آن است كه آن حضرت، محبت و لطف و نصرتش را نثار مؤمنين ميكند و در نتيجة آن محبت و نصرت «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلي النُّورِ» يعني از ظلمات بهسوي نور خارج ميشوند.راه تشخيص وليّالله بودن را هم خداي سبحان معين فرمود كه «اِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّكُمْ اَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنُّوا الْمَوْتَ اِنْ كُنْتُمْ صادِقين»[15] يعني اگر ميپنداريد كه از اولياء الهي هستيد، بايد مشتاق لقاء حق بوده، از مرگ نترسيد.هر عملي كه موجب قرب به خدا شود، باعث ولايت است، ولي خدا از ظلمات به سوي نور رهسپار شده. و انجام اعمال صالح لِوَجْهِالله نشانه آن است كه انسان در تحت ولايت خدا است و براي قرب به حق چنانچه قرآن ميفرمايد؛ عقيدة پاك و عمل صالح نياز است.فرمود: «اِلَيْه يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه»[16] يعني كلمة طيّب و عقيدة صحيح، بهسوي خدا ميرود و عمل صالح نيز عا [1]. نهايه اللغه، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1380ش.[2]. لسان العرب، ابن منظور، بيروت: دار احياء التراث العربى، چاپ اول، 1416ق.[3]. فروغ اللغه.[4]. سوره كهف، آيه 44.[5]. مفردات، راغب اصفهانى، تحقيق: صفوان عدنان داوودي، دار القلم ـ دار الشاميه، چاپ اول، 1412ق. ص533.[6]. ابن فارس، معجم مقاييس اللغه، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1380ش. ص1104.[7]. الميزان، قم، اسماعيليان، 1390ق. ج6، ص12.[8]. الميزان، ج 5، ص 368.[9]. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج 4، ص 442.[10]. ابن منظور، لسان العرب، ج 10، ص 305.[11]. میراحمدیزاده، مصطفی، رابطه فقه و حقوق.[12]. آشوری، داریوش؛ دانشنامه سیاسی، ص141.[13]. گیدنز، آنتونی؛ جامعهشناسی، منوچهر صبوری، ص325-324.[14]. سوره اعراف، آيه 196.[15]. سوره جمعه، آيه 6.[16]. سوره فاطر، آيه 10.
تبیین دیدگاه فقها در خصوص اختیارات و وظایف ولیفقیه در جامعه اسلامی
فهرست مطالب مقدمه: ..................................... 1بخش اول: کلیّاتفصل اول: مقدمات ............................ 5ـ بيان مسأله ............................. 5ـ ضرورت و اهمیت موضوع ..................... 5ـ اهداف تحقیق ............................. 5ـ سؤالات تحقیق ............................. 6ـ فرضیات تحقیق ............................ 6ـ پيشينه بحث .............................. 7ـ روش تحقیق ............................... 7فصل دوم: واژهشناسي ......................... 8ـ ولایت در لغت: ........................... 8ـ ولایت در اصطلاح: ......................... 10ـ فقه در لغت: ............................ 11ـ فقه در اصطلاح: .......................... 11ـ حكومت در لغت: .......................... 11ـ حکومت در اصطلاح: ........................ 12فصل سوم: ولايت در قرآن ...................... 13فصل چهارم: اقسام ولایت ...................... 16فصل پنجم: اقسام حکومت ...................... 19فصل ششم: فتوا و حکم ........................ 26فصل هفتم: نقش زمان و مکان در تفسیر ولایت .... 29تأثیر زمان و مکان در تطبیق موضوعات بر مصادیق آنها: 34تأثیر زمان و مکان در تغییر حکم به واسطه تغییر ملاک حکم: 35تأثیر زمان و مکان در کشف مصادیق جدید برای موضوعات: 37تأثیر زمان و مکان در تغییر شیوههای اجرای احکام: 38تأثیر زمان و مکان در تفسیر قرآن کریم: .... 40تأثیر زمان و مکان در تفسیر سنّت: .......... 40تأثير زمان و مکان در احکام حکومتی: ........ 41فصل هشتم: ولايت مطلقه........................ 43معیار کلامی یا فقهی بودن یک مسأله: ........ 44راههای اثبات کلامی بودن ولایت فقیه: ........ 48قاعده لطف: ............................... 48فصل نهم: ولایت فقیه یا ولایت فقاهت؟ ........... 55بخش دوم: ولايت فقيه در قرن 12 مقدمه: ..................................... 66فصل اول: ديدگاه آيت الله كمرهاي .............. 67فصل دوم: ديدگاه علامه مجلسي .................. 70فصل سوم: ديدگاه شيخ يوسف بحراني ............. 74بخش سوم: ولایت فقيه در قرن 13 فصل اول: ديدگاه وحید بهبهانی ................ 77فصل دوم: ديدگاه شيخ جعفر كاشف الغطاء ....... 93فصل سوم: ديدگاه شیخ محمدحسن نجفی ............. 96فصل چهارم: ديدگاه شیخ مرتضي انصاری ......... 98بخش چهارم: ولایت فقیه در قرن 14 مقدمه: ..................................... 111فصل اول: ديدگاه حاج میرزای شیرازی بزرگ ..... 115فصل دوم: ديدگاه آيتالله حاج ميرزا حسن آشتياني . 117فصل سوم: ديدگاه و اندیشه سیاسی شیخ فضل الله نوری و میرزای نائینی 119فصل چهارم: دیدگاه آخوند محمدكاظم خراسانی .... 124فصل پنجم: ديدگاه سیدمحمدکاظم یزدی ........... 128فصل ششم: دیدگاه آیت الله العظمی بروجردی ...... 145فصل هفتم: ديدگاه شیخ عبدالکریم حائری ....... 150بخش پنجم: ولایت فقیه در قرن 15 فصل اول: ديدگاه امام خمینی(ره) .............. 154فصل دوم: ديدگاه سيد محمدرضا گلپایگانی ....... 166فصل سوم: ديدگاه محمدتقی مصباح یزدی .......... 169فصل چهارم: ديدگاه محمدحسین فضل الله ........... 171فصل پنجم: ديدگاه حسینعلی منتظری ............ 173فصل ششم: ديدگاه مهدی حائری یزدی ............ 175فصل هفتم: ديدگاه آیت الله سيد ابوالقاسم خویی . 177فصل هشتم: دیدگاه علامه سيد محمدحسين طباطبایی .. 182فصل نهم: ديدگاه استاد مرتضي مطهري ........... 185نتيجهگيري: .................................. 187منابع و مآخذ: .............................. 192 چكيده: ولایت فقیه در راستای خلافت کبرا و در امتداد امامت دانسته شده و مسأله رهبری سیاسی را ـ که در عصر حضور برای امامان معصوم(ع) ثابت بوده ـ همچنان برای فقهای جامع شرایط و دارای صلاحیت در دوران غیبت ثابت دانستهاند و مسأله تعهد اجرایی را در احکام انتظامی اسلامی مخصوص دوران حضور ندانسته بلکه پیوسته ثابت و برقرار میشمارند.فلسفه وجودی ولایت جامعه بشری به حکم نیازهای متنوع و متحول، افزون بر وجود قوانین ثابت و کلی و عمومی نیازمند است و روح و حقیقت شریعت اسلامی، ولایت فقیه را لازم میداند.وجود مخالفین و معاندین ولایت فقیه ـ که از ارکان ثابت حکومت اسلامی است ـ ارزش موضوع را مبرهن میسازد تا در هر کجا که حکومت اسلامی است، ولایت فقیه هم باید باشد.لازم به ذکر است، نباید تصور کرد هرکسی که در خصوص ولایت فقیه سخنی داشته باشد و یا نظراتی مطرح کند، مخالف با ولایت فقیه محسوب میشود، بلکه روی سخن با کسانی است که به خاطر مشی سیاسی و خط فکری خاص خود، نظام ولایت فقیه را مزاحم اهداف خاص شخصی و یا گروهی خود میبینند و به مخالفت میپردازند. كليدواژه: ولايت ـ فقيه ـ وليفقيه ـ مطلقه ـ وظائف ـ اختياراتمطالب اين نوشتار طي پنج بخش ارائه شده است:بخش اول: كليات است كه شامل نُه فصل ميباشد.در این بخش، بعد از بیان مسأله، ضرورت، اهمیت و اهداف موضوع و پیشینه بحث، به معنای لغوی و اصطلاحی ولایت، فقه و حکومت پرداخته شده، و اقسام ولایت در قرآن و غیرقرآن و همچنین اقسام حکومت مطرح گردیده است. در پایان این بخش، معنا و تفاوت فتوا و حکم و همچنین تأثیر زمان و مکان بر تفسیر ولایت بیان گردیده است.بخش دوم: ولايت فقيه در قرن 12 كه شامل سه فصل ميباشد.در این بخش، بعد از بیان مقدمه، به دیدگاه مرحوم کمرهای، علامه مجلسی و شیح بحرانی پیرامون ولایت فقیه پرداخته است. دیدگاه هر سه این بزرگواران بر تأیید ولایت فقیه است.بخش سوم: ولايت فقيه در قرن 13 كه شامل چهار فصل ميباشد.در این بخش، به دیدگاه جناب بهبهانی، کاشف الغطاء، شیخ نجفی و شیخ انصاری پیرامون ولایت فقیه پرداخته است.بخش چهارم: ولايت فقيه در قرن 14 كه شامل هفت فصل ميباشد.در این بخش، بعد از بیان مقدمه، به دیدگاه میرزای شیرازی، میرزای آشتیانی، شیخ فضل الله نوری، میرزای نائینی، آخوند خراسانی، سید یزدی، آیت الله بروجردی و عبدالکریم حائری پیرامون ولایت فقیه پرداخته است.بخش پنجم: ولايت فقيه در قرن 15 كه شامل نُه فصل ميباشد.در این بخش، به طور مفصل به دیدگاه حضرت امام خمینی پرداخته شده و بعد هم به دیدگاه برخی از علما و بزرگان معاصر از جمله: آیت الله گلپایگانی، مصباح یزدی، آیت الله فضل الله و... پرداخته شده است.در پایان بحث به این نکته اشاره شده است که نظريه ولايت فقيه مورد توجه و عمل بسياري از علماي شيعه در طول تاريخ اسلام بوده است. حداقل در ميان علماي تاريخ معاصر، ميتوان تعداد بسياري را نام برد که نسبت به ولايت فقيه در اداره امور جامعه معتقد بودهاند، اگرچه مجال عملي اِعمال آن را نداشتهاند. باید یادآور شد که در نوشتن این مطالب به بیش از 60 منبع مراجعه شده است که لیست کامل آن در فهرست منابع مکتوب میباشد.مقدمه: نظریه ولایت فقیه به دورانی برمیگردد که فقه شیعه از حالت پراکندگی به صورت دسته بندی شده درآمد و احکام مربوط به هر بابی در جای مناسب خودش قرار گرفت.بیش از یازده قرن است که فقه امامیه به صورت تبویب و منسجم درآمده است و مسأله ولایت فقیه اگر چه یک مسئله کلامی است ولی جنبه فقهی آن موجب گردیده تا فقهاء از روز اول در ابواب مختلف فقهی از آن بحث کنند و موضوع ولایت فقیه را در مسایلی از قبیل: جهاد، تقسیم غنائم، خمس، اخذ و توزیع زکات، سرپرستی اطفال، اموال محجور و شخص غائب، در باب امر به معروف و نهی از منکر، حدود، قصاص، تعزیرات و مطلق اجرای احکام انتظامی اسلامی مورد بحث قرار دهند.در طول تاریخ فقاهت شیعه، پیوسته این مسئله مورد بحث و دقت نظریه فقهاء بوده است و اصل پذیرش ولایت در میان فقهاء جای هیچگونه سخنی نبوده و همگی آن را پذیرفتهاند و اخیراً این مساله از این جهت مورد تردید قرار گرفته که آیا ثبوت ولایت از راه امور حسبیه یک تکلیف شرعی است، یا آنکه یک منصب الهی است و به عنوان نیابت از مقام ولایت کبری است.همچنین در طول یازده قرن گذشته (یعنی از قرن چهارم یا پنجم هجری قمری) همه فقهاء یک سخن را گفتهاند و ولایت فقیه را به معنای مسؤولیت و سرپرستی امور مربوطه دانستهاند که برحسب موارد، این مسؤولیّت و سرپرستی تفاوت میکند، البته بحث ولایت فقیه به عنوان یک بحث جامع در کتب فقهی قدماء دیده نمیشود که دلیل آن هم میبایست در شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر تاریخ گذشته ممالک اسلامی و سلطه حکومتهای جائر و زورگو و عدم امکان طرح چنین مباحثی از لحاظ مهیا نبودن شرایط حاکمیتِ فقهاء جستجو کرد.علاوه اینکه با وجود اختلاف نظر و تشتّت آراء فقهاء، در اثبات نوعی ولایت برای فقیه جامع الشرایط اجمالاً اتفاق نظر دارند و اخیراً در همین رابطه آراء فقهاء در باب و دامنه اختیار آن در زمان غیبت در ضمن کتابهایی گردآوری شده است.حکمت آفریدگار بر این تعلق گرفته که مردم به طریقه عادلانه زندگی کنند و در حدود احکام الهی قدم بردارند. این حکمت، همیشگی و از سنتهای خداوند متعال و تغییر ناپذیر است.بنابراین امروز و همیشه، وجود ولی امر یعنی حاکمی که قیم و برپا نگهدارنده نظم و قانون اسلام باشد، ضرورت دارد. وجود حاکمی که مانع تجاوزات و ستمگریها و تعدی به حقوق دیگران باشد، امین و امانتدار و پاسدار خلق خدا باشد، هادی مردم به تعالیم و عقاید و احکام و نظامات اسلام باشد و از بدعتهائی که دشمنان و ملحدان در دین و در قوانین و نظامات میگذارند، جلوگیری کند.پس اگر احکام اسلام باید باقی بماند و از تجاوز هیئتهای حاکمه ستمگران به حقوق مردم ضعیف جلوگیری شود و اقلیتهای حاکمه نتوانند برای تامین لذت و نفع مادی خویش مردم را غارت و فاسد کنند، اگر باید نظم اسلام برقرار شود و همه افراد بر طریقه عادلانه اسلام رفتار کنند و از آن تخطی ننمایند، اگر باید جلو بدعت گذاری و تصویب قوانین ضد اسلامی توسط مجلسهای قلابی گرفته شود، اگر باید نفوذ بیگانگان در کشورهای اسلامی از بین برود، حکومت لازم است. این کارها بدون حکومت و تشکیلات دولت انجام نمیشود. البته حکومت صالح لازم است، حاکمی که قیم امین صالح باشد و گر نه حکومت کنندگان موجود به درد نمیخورند، چون جابر و فاسدند و صلاحیت ندارند.اگر کسی بپرسد چرا خدای حکیم «اولی الامر» قرار داده و به اطاعت آنان امر کرده است؟ جواب داده خواهد شد که به علل و دلائل بسیار چنین کرده است.از آن جمله اینکه چون مردم بر طریقه مشخص و معینی نگهداشته شده و دستور یافتهاند که از این طریقه تجاوز ننمایند و از حدود و قوانین مقرر در نگذرند. زیرا که با این تجاوز و تخطی دچار فساد خواهند شد، و از طرفی این امر به تحقق نمیپیوندد و مردم بر طریقه معین نمیروند و نمیمانند و قوانین الهی را برپا نمیدارند، مگر در صورتی که فرد (یا قدرتي) امین و پاسداری برایشان گماشته شود که عهدهدار این امر باشد و نگذارد پا از دائره حقشان بیرون نهند یا به حقوق دیگران تعدی کنند، زیرا اگر چنین نباشد و شخص با قدرت بازدارندهای گماشته نباشد، هیچ کس لذت و منفعت خویش را که با فساد دیگران ملازمه دارد، فرو نمیگذارد و در راه تامین لذت و نفع شخصی، به ستم و تباهی دیگران میپردازد... .علت و دلیل دیگر اینکه، ما هیچ یک از فرقهها یا هیچ یک از ملتها و پیروان مذاهب مختلف را نمیبینیم که جز بوجود یک برپا نگهدارنده نظم و قانون و یک رئیس و رهبر توانسته باشد به حیات خود ادامه داده باقی بماند، زیرا برای گذران امر دین و دنیای خویش ناگزیر از چنین شخص هستند. بنابراین در حکمت خدای حکیم روا نیست که مردم یعنی آفریدگان خویش را بیرهبر و بیسرپرست رها کند، زیرا خدا میداند که بوجود چنین شخصی نیاز دارند و موجودیتشان جز بوجود وی قوام و استحکام، نمییابد و به رهبری اوست که با دشمنانش میجنگند و درآمد عمومی را میانشان تقسیم میکنند و نماز جمعه و جماعت را برگزار میکنند و دست ستمگران جامعه را از حریم حقوق مظلومان کوتاه میدارند.و باز از جمله آن علل و دلائل، این است که اگر برای آنان امام برپا نگهدارنده نظم و قانون، خدمتگزار امین و نگاهبان پاسدار و امانتداری تعیین نکند، دین به کهنگی و فرسودگی دچار خواهد شد و آئین از میان خواهد رفت و سنن و احکام اسلامی دگرگونه و وارونه خواهد گشت و بدعت گذاران، چیزها در دین خواهند افزود و ملحدان و بیدینان، چیزها از آن خواهند کاست و آن را برای مسلمانان به گونهای دیگر جلوه خواهند داد، زیرا میبینیم که مردم ناقصند و نیازمند کمالند و نا کاملند، علاوه بر اینکه با هم اختلاف دارند و تمایلات گوناگون و حالات متشتت دارند. بنابراین هر گاه کسی را که بر پا نگهدارنده نظم و قانون باشد و پاسدار آنچه پیامبر آورده بر مردم نگماشته بود، به چنان صورتی که شرح دادیم، فاسد میشدند و نظامات و قوانین و سنن و احکام اسلام، دگرگونه میشد، ایمان و محتوی ایمان دگرگون میگشت، و این تغییر، سبب فساد همگی مردمان و بشریت به تمامی است.بخش اول:کلیّاتفصل اول: مقدمات ـ بيان مسأله با وجود آنكه مسأله ولايت فقيه همواره در تاريخ فقه و فقاهت مورد بحث و بوده اما حاكميت نظريه ولايت فقيه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران فتح باب جديدي در حوزه انديشه فقه حكومتي شد. اين نظريه كه توانسته بود نظريات رقيب را كنار زده و از فضاي نظريه و تئوري به مقام عمل گام نهد، سؤالات فراوان و تأملات زيادي را در خصوص اختيارات و دامنه وظايف ولايت فقيه مطرح کرد.سؤال اساسي درباره گستره و حد ولايت فقيه بود. برخي در پاسخ به اين سؤال آن را به نازلترين سطح از اختيارات تنزل دادند و برخي نيز آن را به نخستين مراحل شكلگيري فقه سياسي شيعه متصل كردند.بنابراين، فقيه تا چه اندازه مبسوط اليد است و دايره اختيارات و وظايف او تا كجاست؟ سؤال اساسي بوده است كه همواره معركه آراء مختلف بوده و با توجه به رشد و بالندگي اين انديشه در عصر حاضر با تشكيل حكومت اسلامي تأملات زيادي درباره آن مطرح شده و درباره آن به داوري نشستهاند. ـ ضرورت و اهمیت موضوع در بررسي سير تاريخي نظريه ولايت فقيه، بايد به نقش زمان و مكان در شكلگيري و چگونگي ارائه نظريه ولايت و ولايت فقيه توجه كافي داشت؛ زيرا مسلم است كه يك نظريه تاريخي عميقاً تحت تأثير زمينههاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نظامي است.نظريه ولايت فقيه به شدت تحت تأثير دو عنصر زمان و مكان است. به همين جهت همواره در فراز و فرود بوده است و دچار تحوّل و تطوّرات فراواني گشته است، بهگونهاي كه هرگاه شرايط مطلوب بر جامعه شيعي حاكم بود، ولايت فقيه هم رشد و توسعه فراگير داشته است و در شرايط نامناسب هم حالت سكون و ركود داشته است.در اينجا بنا نداريم كه نظر ولايت فقيه و دامنه وظايف و اختيارات آن را در طول تاريخ فقه شيعه بررسي كنيم، بلكه گستره زماني محدودي را براي پژوهش خود برگزيدهايم كه اين محدوده زماني از قرن دوازدهم هجري يعني اواخر دوره صفويه تا عصر حاضر است. ـ اهداف تحقیق آنچه گفتني است، نظريه ولايت فقيه در ابواب مختلف در طول تاريخ فقه شيعه مطرح شده و همواره روند تكاملي و توسعه داشته است، اما ما در اين تحقيق تلاش مينماييم كه در روند زماني انتخاب شده يعني قرن 12 تا عصر حاضر اقوال و آراي فقهاي بزرگ و برجسته را بررسي كنيم و روند تكاملي آن را جستجو نماييم.هدف آن اين است كه به يك طرح تاريخي و موضوعي بسيار مختصر در محدودة زماني خاص بپردازيم و نشان دهيم كه فقهاي بزرگوار اين چند دوره تا چه اندازه درگير مسائل سياسي حكومتي بودهاند و كم و كيف آن پيدا بوده است و تا چه حد در نظام سياسي و بنيادهاي آن بر مبناي فقه حكومتي به انديشه پردازي پرداختهاند و چه كساني از نظام سياسي كمتر سخن گفتهاند. ـ سؤالات تحقیق سؤالات فرعي فراواني پيرامون اين بحث به ذهن ميرسد. اما آن سؤال مهم و دغدغه اصلي نويسنده اين است كه:1ـ آيا مسأله ولايت فقيه در بستر زمان و مكان داراي فراز و نشيب بوده است؟2ـ اختيارات و وظايف ولايت فقيه در اين فراز و فرودها از قرن 12 تا عصر حاضر چيست؟ ـ فرضیات تحقیق قبل از بحث و بررسي اين موضوع، آنچه به ذهن ميرسد و به عنوان فرضيه مطرح است، اين است كه:1ـ ولايت فقيه به شدّت تأثير پذيرفته از عنصر زمان و مكان است.2ـ ولايت فقيه تطورات فراواني را طي كرده است.3ـ ولايت فقيه مسألهاي مستحدثه و نو نيست. ـ پيشينه بحث نظريه ولايت فقيه هرچند كه داراي دو بُعد كلامي و فقهي بوده، ولي جنبه فقهي آن، باعث شده است كه فقهاء در ابواب مختلف فقه به آن بپردازند. به همين جهت ميتوان در مسائل زيادي از ابواب فقه رد پاي مسأله ولايت فقيه را جستجو كرد و موضوع ولایت فقیه را در مسایلی از قبیل: جهاد، تقسیم غنائم، خمس، اخذ و توزیع زکات، سرپرستی اطفال، اموال محجور و شخص غائب، در باب امر به معروف و نهی از منکر، حدود، قصاص، تعزیرات و مطلق اجرای احکام انتظامی اسلامی مورد بحث قرار دادند. در اين خصوص، كتابهاي زيادي نوشته شده؛ از جمله: کتاب السرائر(ابن ادریس حلی)، ولایت فقیه(جوادی آملی)، ولایه الامر فی عصر الغیبه(آیت الله حائری)، المقنعه(شیخ مفید)، ریاض المسائل(طباطبایی)، الحدود(لنکرانی)، مدیریت و رهبری در اسلام(مطهری) و... ، و در نوشتهجات مختلف ابعاد و زواياي آن مورد بررسي قرار گرفته است اما در اينجا بر آنيم كه بنيان اين نظريه را از جهت تاريخي بحث كنيم و دامنه وظايف و اختيارات ولايت فقيه در محدود زماني قرن 12 تا عصر حاضر مد نظر است. ـ روش تحقیق از آنجايي كه روشهاي تحقيق و پژوهش در مباحث علوم اسلامي متعدد است و هر تحقيق، با روشي خاص مورد مطالعه قرار ميگيرد، اين نوشتار، كتابخانهاي است و با رويكرد توصیفی ـ تحليلي به نگارش درآمده است؛ زيرا با استفاده از منابع كتابخانه به تحليل و بررسي موضوع مورد بحث پرداخته است.فصل دوم: واژهشناسي ـ ولایت در لغت: ولايت با كسره واو به معناى سلطان است، و با كسره و فتحه به معناى نصرت است.[1]سيبويه گفته است: ولايت با فتحه مصدر است، و با كسره اسم مصدر است، مثل: امارت و نقابت، چون اسم است براى آن چيزى كه تو بر آن ولايت دارى، و چون بخواهند معناى مصدرى را اراده كنند، فتحه مىدهند.گاه ولايت با فتح و كسر هر دو به معناى خطه و امارت و سلطان است.[2]والى اسم فاعل است. والى بلد يعنى شخص مسلط و حاكم بر شهر، به علت آنكه رشته تدبير امور آن مرز و بوم را با امر و نهي كردن خويش، به دست ولايت خود مىگيرد. جمع آن ولاة است.ولاء بر وزن سماء به معناى ملك و محبت و نصرت و قرب و قرابت آيد.[3]ولاءة با فتحه مصدر است، به معناى قرابت و جمع آن ولايات است.ولى بر وزن غنى، بارانى است كه بعد از باران مىريزد، و يا بارانى است كه بعد از اولين باران فصل بهار مىريزد، جمع آن اولية و منسوب به آن را ولوى گويند، و نيز به معناى محب و صديق و نصير آمده است و جمع آن اولياء مىباشد.در «مصباح» چنين آمده: «ولى بر وزن فعيل به معناى فاعل است از ماده وليه، يعنى قيام به آن امر نمود».ابن فارس گويد: كل من ولى امر احد فهو وليه، يعنى هركس متولى و متكفل انجام كار كسى شود، او ولى او خواهد بود. و نيز ولى به معناى مفعول در حق مطيع وارد شده است. بنابراين گفته مىشود: المؤمن ولى الله.خداوند ميفرمايد:«هُنَالِكَ الْوَلاَيَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَاباً وَخَيْرٌ عُقْباً».[4]«آنجا ولايت اختصاص به خداوند دارد كه اوستحق، و اوست پاداش و مزد اختيار شده، و اوست عاقبت اختيار شده و پسنديده».واژة ولايه با فتحه است، به معناى ربوبيت، يعنى در آن روز همگى در تحت ولايت خدا درمىآيند، و به او ايمان مىآورند، و از آنچه در دنيا پرستيدهاند بيزارى مىجويند.گفتار كميت شاعر درباره حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام:و نعم ولى الامر بعد وليه و منتجع التقوى و نعم المقرب«اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام خوب سلطان و كفيل امر امت بعد از سلطان و كفيل اولش رسول الله بوده است، و خوب دليل و راهنماى تقوى و سداد در بيابان خشك و بيدآء جهالت، و خوب نزديك كننده امت به خداوند متعال است».در «تاج العروس» آمده: ولى معانى بسيارى دارد بعضى از آنها محب است، و آن ضد دشمن است، و آن اسم است از ماده والاه يعنى او را دوست داشت، و بعضى از آنها صديق است، و بعضى نصير است از ماده والاه يعنى يارى كرد او را.و ابن اثير گفته است: مثل آنكه ولايت، دلالتبر تدبير در امور، و قدرت بر آنها، و بجا آوردن آنها را دارد، و هنگامي كه اين معانى سه گانه (تدبير و قدرت و فعل) با يكديگر مجتمع نشوند، اطلاق لفظ والى در آنجا آزاد و رها نيست.راغب اصفهانى در «مفردات» گويد: الولاء و التوالى ان يحصل شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما.[5]«ولاء و توالى به معناى آن است كه: دو چيز و يا بيشتر از آن طورى قرار گيرند و واقع شوند كه بين آن دو چيز غير از آنچه از خود آن دو چيز است نبوده باشد. ـ ولایت در اصطلاح: ريشه واژه «ولىّ»، ولايت است. اصل اين ماده بر قرب و نزديكى دلالت مىكند؛ يعنى ميان دو چيز به گونهاى نزديكى برقرار است كه چيز ديگرى ميان آنها فاصله نيست.ابن فارس مىگويد: «واو، لام و يا (ولى) بر قرب و نزديكى دلالت مىكند و واژه ولىّ به معناى قرب و نزديكى است، و كلمه مولى نيز از همين باب است. و بر معتِق، معتَق، صاحب، حليف، ابن عم، ناصر و جار اطلاق مىشود كه ريشه همه آنها «ولى» به معناى قرب است».[6]با توجه به حالات اوليه انسان در كاربرد الفاظ و اينكه معمولا كلمات را در آغاز براى بيان معانى مربوط به محسوسات به كار مىبرد، مىتوان گفت:واژه ولايت در آغاز براى قرب و نزديكى خاص در محسوسات (قرب حسى) به كار رفته است، آن گاه براى قرب معنوى استعاره آورده شده است.بر اين اساس هر گاه اين واژه در امور معنوى به كار رود بر نوعى از نسبت قرابت دلالت مىكند و لازمه آن اين است كه ولىّ نسبت به آنچه بر آن ولايت دارد، داراى حقى است كه ديگرى ندارد و مىتواند تصرّفاتى را بنمايد كه ديگرى جز به اذن او نمىتواند؛ مثلا ولىّ ميّت مىتواند در اموال او تصرف كند، اين ولايت او ناشى از حقّ وراثت است.كسى كه بر صغير ولايت دارد حقّ تصرف در امور وى را دارد. كسى كه ولايت نصرت دارد مىتواند در امور منصور (آن كسى كه نصرتش را عهده دار شده است) تصرف كند. و خداوند ولىّ امر بندگان خويش است؛ يعنى امور دنيوى و اخروى آنها را تدبير مىكند و او ولىّ مؤمنان است؛ يعنى بر آنان ولايت خاصى دارد... .بنابراين، معناى ولايت در همه موارد استعمال آن، گونهاى از قرابت و نزديكى است كه منشأ نوعى تصرف و مالك بودن تدبير است.[7]به عبارت ديگر: ولايت، نوعى قُرب و نزديكى نسبت به چيزى است، به گونهاى كه موانع و حجابها از ميان برداشته مىشود... .[8]حال اگر كسى با رياضتهاى نفسانى و قابليتهايى كه براى خود ايجاد كرده، و از طرفى ديگر مورد عنايات و الطاف الهى قرار گرفته و به مقام قرب تام الهى نايل شده، اين چنين شخصى از جانب خداوند بر مردم ولايت پيدا مىكند، ولايتى كه لازمه آن اين است كه ولىّ نسبت به آنچه بر آن ولايت دارد، داراى حقى است كه ديگرى ندارد و او مىتواند تصرفاتى بنمايد كه ديگرى جز به اذن او نمىتواند. و همه اينها به اذن و اراده و مشيّت خداوند است. ـ فقه در لغت: کلمه «فقه» به معنای فهم، آگاهی و دانایی است؛[9] خواه مربوط به دین باشد و یا چیز دیگر. در کتاب لسان العرب معنای «فقه» فراتر از مطلق دانستن است و منظور از آن علم و دانستنی است که همراه با دقت نظر و استنباط باشد.[10] ـ فقه در اصطلاح: «فقه» به معنای علم و آگاهی دقیق نسبت به علوم دین و احکام الهی و توان استنباط آنها از طریق ادله تفصیلی (کتاب، سنت، عقل و اجماع) است. «فقه» یکی از شاخههای علوم دینی و عبارت است از: «علم به احکام شرعی از طریق استنباط و اجتهاد».[11]ـ حكومت در لغت: حكومت، به معنی فرمانروایی و حكمرانی است و اگر با صفتی به كار رود، برای بیان نوع رژیم سیاسی است؛[12] چنانچه گفته میشود: حكومت پارلمانی، حكومت سلطنتی. ـ حکومت در اصطلاح: حكومت، عبارت است از فرایند اجرای منظم سیاستها و تصمیمات مقامات اداری درون یک دستگاه سیاسی در قلمرو معین، و اقتدار آن به وسیله یک نظام حقوقی و با استفاده از زور در اجرای سیاستهایش حفظ میگردد.[13]فصل سوم: ولايت در قرآن 1- ولايت عامِ خدا كه با ربوبيت مطلقه او همراه است و كافر و مومن را دربرميگيرد.2- ولايت خاص كه نسبت به همه مؤمنين دارد.3- ولايت اَخص، كه انبياء و اولياء الهي مشرف به اين ولايتاند. لذا خداوند از زبان رسول خدا ميفرمايد: «اِنَّ وَلِيِّي اللهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَهُوَ يَتَوَلي الصَّالِحينَ»[14] يعني وليّ من خدايي است كه كتاب را نازل كرد و او ولايت صالحين را به عهده دارد.مقصود از ولايت مؤمنين نسبت به خدا، آن است كه آنان عقايد، اخلاق و اعمالشان را در اختيار خداي سبحان قرار ميدهند و مراد از ولايت خدا نسبت به مؤمنين آن است كه آن حضرت، محبت و لطف و نصرتش را نثار مؤمنين ميكند و در نتيجة آن محبت و نصرت «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلي النُّورِ» يعني از ظلمات بهسوي نور خارج ميشوند.راه تشخيص وليّالله بودن را هم خداي سبحان معين فرمود كه «اِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّكُمْ اَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنُّوا الْمَوْتَ اِنْ كُنْتُمْ صادِقين»[15] يعني اگر ميپنداريد كه از اولياء الهي هستيد، بايد مشتاق لقاء حق بوده، از مرگ نترسيد.هر عملي كه موجب قرب به خدا شود، باعث ولايت است، ولي خدا از ظلمات به سوي نور رهسپار شده. و انجام اعمال صالح لِوَجْهِالله نشانه آن است كه انسان در تحت ولايت خدا است و براي قرب به حق چنانچه قرآن ميفرمايد؛ عقيدة پاك و عمل صالح نياز است.فرمود: «اِلَيْه يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه»[16] يعني كلمة طيّب و عقيدة صحيح، بهسوي خدا ميرود و عمل صالح نيز عا [1]. نهايه اللغه، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1380ش.[2]. لسان العرب، ابن منظور، بيروت: دار احياء التراث العربى، چاپ اول، 1416ق.[3]. فروغ اللغه.[4]. سوره كهف، آيه 44.[5]. مفردات، راغب اصفهانى، تحقيق: صفوان عدنان داوودي، دار القلم ـ دار الشاميه، چاپ اول، 1412ق. ص533.[6]. ابن فارس، معجم مقاييس اللغه، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1380ش. ص1104.[7]. الميزان، قم، اسماعيليان، 1390ق. ج6، ص12.[8]. الميزان، ج 5، ص 368.[9]. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج 4، ص 442.[10]. ابن منظور، لسان العرب، ج 10، ص 305.[11]. میراحمدیزاده، مصطفی، رابطه فقه و حقوق.[12]. آشوری، داریوش؛ دانشنامه سیاسی، ص141.[13]. گیدنز، آنتونی؛ جامعهشناسی، منوچهر صبوری، ص325-324.[14]. سوره اعراف، آيه 196.[15]. سوره جمعه، آيه 6.[16]. سوره فاطر، آيه 10.