عنوان مقاله: بررسي رابطه بين فرهنگ سازماني و تعلق سازمانيقالب بندی: wordتعداد صفحات: 22قسمتی از متن:فرهنگ سازماني مجموعهاي از معاني و ارزشهاي مشترك ميباشد كه اعضاي سازمان را به يكديگر پيوند ميدهد، نظام ارزشي حاكم بر سازمان را تشكيل ميدهد و باعث تمايز يك سازمان از سازماني ديگر ميشود. در واقع همان عاملي است كه شيوه انجام امور را تعيين كرده و حال و هوايي است كه هر تازه واردي در سازمان آن را حس ميكند و آنقدر قوي است كه ناخودآگاه در وجودش رخنه ميكند و تفكر و رفتار سازماني وي را تشكيل ميدهد.مطالعات سات[1] بيان ميدارد كه فرهنگ ميتواند يك دارايي و سرمايه يا يك بدهي باشد. فرهنگ يك دارايي است زيرا باورهاي مشترك به سهولت و صرفهجويي ارتباطات منجر شده، تصميمگيري را آسان ميكند. همچنين به ايجاد نگرش هماهنگي و تعهد منجر ميگردد و در اين صورت عملكرد بهتر و اثربخشي در سازمان را در پي دارد. اما با وجود اين، فرهنگ قوي ممكن است به افزايش كارايي در زمينه بهرهبرداري از منابع منجر شود و در عين حال غير اثربخش باشد، زيرا اعتقادات و ارزشها با نيازهاي سازمان، اعضاء و ساير مؤسسان انطباق ندارد و در نتيجه به يك بدهي تبديل ميگردد. بنابراين ماهيت و محتواي ارزشها عامل اصلي در تأثير فرهنگ بر اثربخشي سازمان است. اگر ارزشهاي غالب، هدف و استراتژيهاي سازماني را حمايت كند، فرهنگ يك سرمايه مهم است و برعكس، ارزشهاي غلط فرهنگ را به يك بدهي اصلي تبديل ميكند. يكي از مسائل اساسي كه پژوهشگران مديريت تطبيقي از جمله هافستيد به آن توجه نموده اند، چگونگي اثرگذاري فرهنگ سازماني بر رفتار كاركنان است. يافته اصلي بررسي هافستيد آن است كه سازمانها به شدت تحت تأثير فرهنگ هستند. اين امر نه تنها بر رفتار افراد درون سازمان تأثير ميگذارد، بلكه احتمال انتقال موفقيت آميز نظريههاي سازماني و سبك مديريت از يك فرهنگ به فرهنگ ديگر را نيز تحت تأثير قرار ميدهد (علي احمدي و همكاران، 1383، ص89).
بررسي رابطه بين فرهنگ سازماني و تعلق سازماني
عنوان مقاله: بررسي رابطه بين فرهنگ سازماني و تعلق سازمانيقالب بندی: wordتعداد صفحات: 22قسمتی از متن:فرهنگ سازماني مجموعهاي از معاني و ارزشهاي مشترك ميباشد كه اعضاي سازمان را به يكديگر پيوند ميدهد، نظام ارزشي حاكم بر سازمان را تشكيل ميدهد و باعث تمايز يك سازمان از سازماني ديگر ميشود. در واقع همان عاملي است كه شيوه انجام امور را تعيين كرده و حال و هوايي است كه هر تازه واردي در سازمان آن را حس ميكند و آنقدر قوي است كه ناخودآگاه در وجودش رخنه ميكند و تفكر و رفتار سازماني وي را تشكيل ميدهد.مطالعات سات[1] بيان ميدارد كه فرهنگ ميتواند يك دارايي و سرمايه يا يك بدهي باشد. فرهنگ يك دارايي است زيرا باورهاي مشترك به سهولت و صرفهجويي ارتباطات منجر شده، تصميمگيري را آسان ميكند. همچنين به ايجاد نگرش هماهنگي و تعهد منجر ميگردد و در اين صورت عملكرد بهتر و اثربخشي در سازمان را در پي دارد. اما با وجود اين، فرهنگ قوي ممكن است به افزايش كارايي در زمينه بهرهبرداري از منابع منجر شود و در عين حال غير اثربخش باشد، زيرا اعتقادات و ارزشها با نيازهاي سازمان، اعضاء و ساير مؤسسان انطباق ندارد و در نتيجه به يك بدهي تبديل ميگردد. بنابراين ماهيت و محتواي ارزشها عامل اصلي در تأثير فرهنگ بر اثربخشي سازمان است. اگر ارزشهاي غالب، هدف و استراتژيهاي سازماني را حمايت كند، فرهنگ يك سرمايه مهم است و برعكس، ارزشهاي غلط فرهنگ را به يك بدهي اصلي تبديل ميكند. يكي از مسائل اساسي كه پژوهشگران مديريت تطبيقي از جمله هافستيد به آن توجه نموده اند، چگونگي اثرگذاري فرهنگ سازماني بر رفتار كاركنان است. يافته اصلي بررسي هافستيد آن است كه سازمانها به شدت تحت تأثير فرهنگ هستند. اين امر نه تنها بر رفتار افراد درون سازمان تأثير ميگذارد، بلكه احتمال انتقال موفقيت آميز نظريههاي سازماني و سبك مديريت از يك فرهنگ به فرهنگ ديگر را نيز تحت تأثير قرار ميدهد (علي احمدي و همكاران، 1383، ص89).