E Book چه کسی پنیر مرا جابجا کردهروزگاري, در زمان هاي بسیار قدیم, در سرزمینی بسیار دور, چهار موجود کوچک زندگی می کردند که در جستجوي پنیر به درون هزارتوي پر پیچ و خمی راه یافتند تا غذا جستجو کنند و بخورند و شاد شوند.دوتا ار آنها, به نام هاي اسنیف(Sniff) و اسکوري (Scurry), موش بودند , دوتاي دیگر, آدم کوچولوهایی بودند به نام هم(Hem) و هاو (Haw) که از نظر ظاهر مانند موش ها کوچک بودند ولی روش و رفتار آنها مثل آدم هاي امروزي بود.به خاطر جثه کوچک شان, مشاهده ي کارهایی که انجام می دادند کار ساده اي نبود اما اگر به اندازه ي کافیاز نزدیک به آنها نگاه می کردید می توانستید چیزهاي بسیار شگفت انگیزي را در رفتار آنها ببینید.موش ها و آدم کوچولوها هر روز اوقات خود را در هزارتوي مارپیچ, در جستجوي پنیر مخصوص خود میگذراندند.موش ها, اسینف و اسکوري, که هم چون دیگر جونده ها, داراي مغزي ساده, ولی شم و غریزه قوي بودند, مانند اغلب موش ها در جستجوي پنیر سفتی بودند که آن را ذره ذره گاز بزنند و بخورند و لذت ببرند.آدم کوچولوها, یعنی هم و هاو, از مغز خود که انباشته از عقاید و باورهاي بسیار بود براي جستجوي نوعی پنیر متفاوت که معتقد بودند باعث شادي و موفقیت بیشتر آنها می شود استفاده می کردند.موش ها و آدم کوچولو ها به همان اندازه که با هم متفاوت بودند, خصوصیات مشترکی نیز داشتند: هر روز صبح هر کدام از آنها گرمکن و کفش ورزشی خود را می پوشید و خانه کوچک خود را ترك می کرد و به سرعت در جستجوي پنیر به داخل هزارتوي مارپیچ می رفت.این هزارتو, کلاف سردرگمی از دالان ها و اتاق ها بود که بعضی از آنها مملو از پنیر خوشمزه بود. اما زوایايتاریک و راهروهاي بن بستی هم در آن جا وجود داشت ......(اگه ترس از تغییر در زندگی داری پیشنهاد میکنم حتما بخونید)
E Book چه کسی پنیر مرا جابجا کرده ؟
E Book چه کسی پنیر مرا جابجا کردهروزگاري, در زمان هاي بسیار قدیم, در سرزمینی بسیار دور, چهار موجود کوچک زندگی می کردند که در جستجوي پنیر به درون هزارتوي پر پیچ و خمی راه یافتند تا غذا جستجو کنند و بخورند و شاد شوند.دوتا ار آنها, به نام هاي اسنیف(Sniff) و اسکوري (Scurry), موش بودند , دوتاي دیگر, آدم کوچولوهایی بودند به نام هم(Hem) و هاو (Haw) که از نظر ظاهر مانند موش ها کوچک بودند ولی روش و رفتار آنها مثل آدم هاي امروزي بود.به خاطر جثه کوچک شان, مشاهده ي کارهایی که انجام می دادند کار ساده اي نبود اما اگر به اندازه ي کافیاز نزدیک به آنها نگاه می کردید می توانستید چیزهاي بسیار شگفت انگیزي را در رفتار آنها ببینید.موش ها و آدم کوچولوها هر روز اوقات خود را در هزارتوي مارپیچ, در جستجوي پنیر مخصوص خود میگذراندند.موش ها, اسینف و اسکوري, که هم چون دیگر جونده ها, داراي مغزي ساده, ولی شم و غریزه قوي بودند, مانند اغلب موش ها در جستجوي پنیر سفتی بودند که آن را ذره ذره گاز بزنند و بخورند و لذت ببرند.آدم کوچولوها, یعنی هم و هاو, از مغز خود که انباشته از عقاید و باورهاي بسیار بود براي جستجوي نوعی پنیر متفاوت که معتقد بودند باعث شادي و موفقیت بیشتر آنها می شود استفاده می کردند.موش ها و آدم کوچولو ها به همان اندازه که با هم متفاوت بودند, خصوصیات مشترکی نیز داشتند: هر روز صبح هر کدام از آنها گرمکن و کفش ورزشی خود را می پوشید و خانه کوچک خود را ترك می کرد و به سرعت در جستجوي پنیر به داخل هزارتوي مارپیچ می رفت.این هزارتو, کلاف سردرگمی از دالان ها و اتاق ها بود که بعضی از آنها مملو از پنیر خوشمزه بود. اما زوایايتاریک و راهروهاي بن بستی هم در آن جا وجود داشت ......(اگه ترس از تغییر در زندگی داری پیشنهاد میکنم حتما بخونید)